سلاااام مامانا خسته نباشید❤️
دیشب صدای رعدوبرق شما رو هم بیدار کرد?
ما که دم صبح با صدای وحشتناکش بیدار شدیم! بعدم صدای بارووون و انقدر هوا ملس بود که تا پسرم بیدار شد پوشک و لباسشو عوض کردم کتابمم برداشتم رفتیم پیاده روی دوتایی!
ناهارمم دیشب پخته بودم و صبحانه پسرم یکم حلیم از شام دیشبش داشتیم همونو دادم. تو کالسکه خوابش برد و منم تو این فرصت کوتاه خودمو به یه قهوه دعوت کردم و چند صفحه از کتابی که دو هفتس شروع کردم و خییلی کم فرصت پیدا میشه بخونمش
ناهار کوکوی کدو بهش دادم👈یه تخم مرغ و یه کدو سبز رنده و یکم ارد گندم و سبزیجات خشک به دلخواه همه رو تو تابه که یکم با کره چرب شده ریختم
عصرانه یکم دیپ پنیر و گوجه خورد که توی تاپیکام هس دستورش
یک ساعت بعدم یکم اوتمیل درست کردم خورد
متاسفانه اخرین سانس چرت عصرانش رو نتونست بخوابه و خب بعد از هفت هم نمیزارم کلا بخوابه که خواب شبش بهم نریزه و خلاصه تا ده شب خدا میدونه چجور مشغولش کردم غر نزنه😩
شامم خوراک مرغ و هویج و كینوا که خداروشکر اونم استقبال کرد

ساعت ده حمام و بعدم خواااب
الانم تو تاریکی دارم ادامه کتابمو با نور گوشی میخونم😅

راستی منم مثل همتون این کارا رو به سختی و اکثرا یه دستی انجام میدم و پسرم همش بغلمه. خیلی وقتام مث امروز از فشار خستگی و چالشایی که قطعا واسه هممون پیش میاد میشینم فقط گریه میکنم!
کتفمم از بس بغلش کردم داغونه!
کمکی هم کلا ندارم بجز شبا که همسرم میاد خونه و یکم تو کارای خونه همکاری میکنه.
من اکثرا تنهام و اگرچه با سختی تمااام ولی خودم همه کارای پسرمو میکنم و ازین بابت به خودم افتخار میکنم...

خدا قوت به همگی❤️

تصویر
۱۱ پاسخ

ایوللل .من که اصن کلا بدنم خسته اس ذهنم خستس همش دعوام میاد بزور به بچه میرسم همش کلافه ام نمیدونم چمه نمیدونم چکارکنم حال روحی روانیم واقعا نرمال نیس اصن دوس ندارم هیچ کاری بکنم میخوام بلند شم کاری کنم میرم سمت کار دوباره کلافگی میاد سراغم به سختی کارامو میکنم واقعا دیگه نمیدونم چکار کنم همش احساس خواب الودگی دارم

اراده‌...اشتباه تایپی😁

بابا دمت گررم چقدر فهال و خوبی
کاش دخترم وقتی میفته غذا همینطور براش باشم
فعلااا ک خیلییی خوابم میاد کلا خوابم میاد
شیرخشک میخوره با خودت شیر میدی؟؟خدا جفتتون رو حفظ کنه 🌸❤️

تو فقط باعث افتخار خودت نیستی، باعث افتخار پسرت و همسرت و حتی ما هم هستی 🤍

فوبیای جدیدی که پیدا کردم اینه که میترسم تنهایی با پسرم برم بیرون

چ باحال مینویسی عزیزم😘

منم ب تو افتخار میکنم ❤️

آفرین به روحیت

و منی که با خوندن تاپیکت یهو آرامش گرفتم 🙂

دمت گرم...از آدمای باارداه خوشم میاد..ما خودمون انتخاب کردیم ک مادر باشیم..پس نالیدن و خستگی بی فایده س..باید با تمام سختی هاااا رفت جلوووو😘😘

خدا قوت مامان نمونه😍

سوال های مرتبط

مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
امروز خیلی روز خسته کننده ای بود منم یکم سرماخوردم و صبح هرچی خوابید باهاش خوابیدم خیلی بیحال بودم😢
و امروزم حسااابی بهونه گیر شده بود
وقتی بیدار شدیم انقد بدنم کسل بود تا ساعت۱۲وقت نشد هیچی بخورم☹️
ولی خب هرجوری بود گذشت خداروشکر

اینم وعده های امروز جهت ایده:
صبحانه حریره بادام ماجان دادم چون واقعا دیر بود چیزی به ذهنم نمیرسید

میان وعده یکم ماست ماجان با چهار مغز ترکیب کردم خوب بود دوس داشت

ناهارم چون خودمون ماکارونی داشتیم برای پسرکم جدا درست کردم👇
گوشت چرخی و پیاز و قارچ و فلفل دلمه که هردو خیلی ریز شده رو با روغن زیتون و یه كووچولو اویشن و یکم نمک گزاشتم رو حرارت. چندتا هم ماکارونی فرمی ریختم توش یکم اب ریختم تا کامل همش بپزه و نرم بشه
بعدم یکم ابدار برداشتم با گوشتکوب دستی یکم له کردم که ماکارونی ها بشه اندازه نخود! خیلی دوست داشت تا ته خورد مواد جامدشو و یکم از ابش که اب گوشت هست موند🍝

عصر یکم از اب گوشتی که از ناهارش مونده بود تو همون قابلمه گرمش کردم توش یه تخم بلدرچین شکستم یکم کره ریختم هم زدم تا ابش جمع شد
.چندتا تکه نون تست خیلی كوچلو چیدم روش تا بپزه. شاید بگید این چه کاریه! اینو کاملا از خودم ساختم🤣 ولی باورتون نمیشه جالب شد تا تهشم خورد پر خاصیتم هس

شام هم یه تیکه بلدرچین با یکم لوبیا سبز٫ یکم تره که فریز خرد شده داشتم با چاودار پرک و سویق ریختم تو قابلمه اب ریختم تا بپزه شد سوپ که نصفشو فقط خورد

مولتی هم صبح دادم
شیرم کلا امروز نخورد منم اصرار نکردم
فقط الان قبل خواب۱۲۰تا خورد

همگی واااقعا خسته نباشیم🤕🤱
مامان گل پسر قند عسل مامان گل پسر قند عسل ۱۴ ماهگی
یه ربع به هشت بیدار شد من باهاش بیدار شدم اول جاشو عوض کردم و صورتش رو شستم، شیرش رو آماده کردم، آوردمش تو پذیرایی شیشه‌اشو دادم دستش و مشغول شیر خوردن شد، رفتم آشپزخونه و ظرفای شسته شده دیشب رو داخل کابینت جابجا کردم، صبحانه خودمو آماده کردم، تلویزیون رو روشن کردم و رادیو آوا مثل هر روز صداش تو خونه پخش میشه، صبحانه خوردم، اتاق خودمون و پسرم رو سریع مرتب کردم، پسرم شیرش رو خورده بود شیشه رو شوت کرده بود اونطرف و به سبک خودش سینه خیز میرفت 🥹🥲، تشک بازی و یه سری اسباب بازی نرم و مطمئن براش آوردم مشغول بازی شد و تِرَک رفیق آرزوهات باش از سیامک عباسی از رادیو آوا پخش شد منم به شدت عاشق این تِرَکَم، پسرمو بغل گرفتم و باهاش رقصیدم و بلند بلند اهنگ رو تکرار کردم، حس شادی و خوشحالی و انرژی که دارم و کاملا میتونم درک کنم که به پسرم هم منتقل میشه، حتما این کارو انجام بدین ....
گذاشتمش تو تشک بازیش براش حريره بادوم آماده کردم بهش دادم بعدش هم یه مقدار آب با فنجون، هر سری که تو آشپزخونه مشغول باشم باهاش بلند بلند صحبت میکنم
چشماشو می‌ماله و نق میزنه چون وقت خوابشه بغلش میکنم به خودم میچسبونمش بوش میکنم میبوسمش، واقعا این حس مادری چیه؟؟ من چند برابر دارم ازش انرژی میدم، بهش شیر خودمو میدم و می‌خوابه، میزارمش تو جاش.
یه لیوان چای و گوشی و استراحت کوتاه