۲۱ پاسخ

من ساعت چهار صبح زایمان کردم یادمه فقط دلم میخاست چند دقیقه درد نداشته باشم سرمو بزارم رو بالشت بخوابم شدیدا خوابم میومد چون شب قبلش هم خوب نخوابیده بودم دوست داشتم زودتر زایمان کنم بخوابم فقط، که بعد زایمان مگه بچه گذاشت بخوابم، خصوصا شب اول که تو بیمارستان خوابیدیم، بچه ام تا صبح نخوابید همش گریه میکرد از گرسنگی منم که شیر نداشتم دست تنها بودم مجبور بودم با بخیه بشینم خیلی اذیت شدم، بچه های بقیه تخت ها خواب بودن بچه من گریه میکرد خیلی شب سختی بود کاش اون موقع عقلم میرسید شیرخشک میدادم نه اون بچه عذاب میکشید نه من 😭 البته من عصرش به شوهرم گفتم بره شیرخشک بخره پرستار گفت نه به هیچ وجه نمیزاریم شیرخشک بدی 😶

من رو تخت فقط جیغ میزدم و گزیه میکردم شدیددددددد
ولی وقتی بچه به دنیا میاد دیگه درداتم خوب میشه بهتری حس

من سزارین بودم اولین زایمانم بود موقعه عمل فقط تن تن آیت الکرسی میخوندم برا همه دعا میکردم برا اونا که بچه دارنمیشن بچه داربشن🥲

درخواست دوستی بده همشهری

باتوام هااا درخاست ندادی که

من کیسه آبم پاره شد همین که رسیدم دکتر ماینه کرد گفت خانم بچه داره میاد سریع بخواب رو تخت همین که خوابیدم یه زور زدم دخترم امد همه دردا تموم شد 😍

بده پرم درحاست

😂😂من سزارین اختیاری بودم بارداری بشدت راحتی داشتم اصلا انگاری باردار نبودم تا روز اخر با موتور رفتم ارایشگاه آتلیه بعد حاضر شدم فرداش رفتم بیمارستان. سوند خیلی میسوخت باز خوبه مث بقیه زیاد معطل نشدم فقط ۵دقیقه چون دکترم عجله داشت و بعد بیهوش شدم بهوش اومدم دخترمو مالیدن ب صورتم اونجا اصلا درد نداشتم فقط موقع فشار دادن اونم فشار نداده انقد جیغ زدم کلا یبار‌اومدن سراغم😂😂
الان دوباره دلم قلقلک میده بچه بیارم ولی شوهرم اصلا نمیخواد اینم ب اصرار من بود😂😂😂😂🤦

نه من ماما پیشم بود گفت برو بشین دستشویی خودشم بالاسرم واستاده بود 😁
زایمان خوبی داشتم شکرخدا

من با آمپول فشار دردام شروع شد از ۱0شب تا 10صبح کلی درد کشیدم یعنی مردم از درد آخرم صبح دیدن کلا ۲ سانت باز شدم بردنم اتاق عمل سزارین 🥴
ولی در کل اون همه درد و عذاب ارزششو داشت

چطور تونستی بری تا دستشویی
این حس دسشویی رو همه دارن من میدونستم وقتی دسشویی میگیره یعنی داره میاددیگه زود صدا زدم اومد شاید ده دقیقه بعد بدنیااومد

منم اورژانسی با درد خیلی زیاد رفتم بیمارستان و منم مثه تو جیشم داشت میریخ با اینکه بهم سوند وصل بود و چقد زود تجربه های سخت میگذرن

من دردم گرفت رفتم بیمارستان ولی خب ۵ دقیقه می‌گرفت ول میکرد رسیدم بیمارستان فشارم رفت بالا حالت تهوع هم داشتم گفتن مسمومیت بارداری گرفتی خوابیدم رو تخت اومدن بالاسرم گفتن واااااای شکمت چقد بزرگه بچه فک کنم بالای ۴ کیلو باشه بایر سز بشه دیگه شانس من همون موقع هم برق ها قطع شد میخواستن سنو بگیرن ببینن بچه چند کیلو هستش هرچه صبر کردن برق نیومد که نیومد حالا من هی درد داشتم دیگه دیدن برق نیومد رفتم واسه عمل و من خوشحال وقتی که عملم تموم شد با کلی فشاری که دکتر به شکمم میداد😖😖فقط گریه میکردم دخترمو آورد جلوی صورتم 🥰🥰 بعد از ریکاوری روز جمعه بود هیچ کسی هم نبود به شوهرم گفتن بیا باید از رو تخت جابه جا بشه بره رو تخت دیگه شوهرم وقتی منو دید تو اون اوضاع شکم پاره😂😂زیرانداز پر از خون 😖میخواست از حال بره چون می‌ترسه از خون خلاصه نگم از وقتی که باید از تخت می اومدم پایین از ساعت ۱۰ تا ۱۱ درگیرش بودم😂😂تا اومدم پایین

خخ سر بچه بود خوب شد ماما اومد 🤣🤣

من سزارین شدم اورژانسی نمیذاشتم منو معاینه کنن تازه ک رفتم زایشگاه نمیذاشتم هعی خودمو جمع میکردم چون اولین بار بود میترسیدم
اونام دعوا میکردن میگفتن وضعت اینجوریه لج نکن
واقعا همش ترس بود برا من
خداروشکر گذش

تجربه زایمان من
اونایی که سزارین هستن فقط درک میکنن اصن چشاتونو ببندین اون حالو تصور کنین
تخت منو اشتباهی داده بودن به یکی دیگه من ۴ ساعت ونیم تو ریکاوری بودم بی حسیم رفته بود درد شدید
حتی اخرین نفری که سزارین شده بود رو بردن اتاقش جز من
دیگه شیفت پرستارا عوض شده بود بزور یه تخت جور کردن
با اون درد وحشتناک شکممو فشار دادن و از تخت هی جابه جام میکردن و بدنمو بافشار تمیز میکردن هرچی داد میزدم نمیفهمیدن بهیارا فکر میکردن من تازه سزارین شدم بیحسم و دارم کولی بازی درمیارم
تر زدن تو اولین زایمانم

زایمان من افتضاااااح بوووووود،هنوزم فکرشو که میکنماااا تن و بدنم میلرزه🥺

سزارین بودم.بعد ک اثر بی حسی رفت.دلپیچه شدیدی گرفته بودم. بلند شدن بعدشم که عذابن

سز بودم..اولین راه رفتن بد بود..جوری که شوهرم گریه اش گرفته بود😶😁

متنفرم از درد زایمان فقط دردش میاد تو ذهنم
😭😭

سر بچه بوده عزیزم شما کی رفتید کی گیرتون اومد؟.

سوال های مرتبط