۲۶ پاسخ

آقا یخورده یه چی نخور ببینم چی میگی😁😁😁

مامانتو نخوردی؟👀

لطفاً زودی بقیه شو بزار منم لایک کن ببینم

تا تونستی این روز آخر خوردی فقط 😂😂😂

اگه منم نمیخوری برم بقیه پارتارو بخونم😂😂🥴

اگه مارم نمیخوری ادامه بدیم😂

اگه مارو نمیخوری یه کامنت بزاریم😅

ای جونم .نی نی دختر بود؟چند کیلو بود وزن اولیه اش

چقدر خوردی

🤣🤣🤣 فقط خوردی

خدا قوت دلاور😂

ت کوجا رفتی

این زیاد خوردنت هم علائم زایمانه میدونستی 😂😂

خوبه حالا خونتم تمیز کردی

بعد.

چند هفته زایمان کردی

شما که اصلان شکم نداشتید وزن بچه ات خوب بود من الان شکم کوچیکه استرس دارم

وای چه روز خوشمزه ای بود ماقبل زایمانت👍🤌🤣🤣🤣🤣

خوب باقیش

پاشو بیا منم بخور 🤣

بقیشم بگو خب😂

الان زایمان کردی؟

ویی 😂 حالا خوبه قبلش گشتی و خوردی و تمیز کردی 😂

خوبه بچت دنیا اومد وگرنه 😅

واییییی😂😂

چقد ریلکس😄😄😄

سوال های مرتبط

مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه ی زایمان پارت ۱👣🤱💕»
روز پنجشنبه از خواب بیدار شدم یکم درد داشتم، روز قبلش همه ی خونه رو تمیز کرده بودم ،زیاد اهمیت ندادم بعد ساعت ۱۰:۳۰صبح به بعد زیر دلم درد میکرد هی می‌گرفت و ول میکرد نامنظم بود منم یکم استراحت کردم ولی هنوز درد داشتم تا ساعت ۱۱:۳۰شوهرم اومد گفت بریم بیمارستان
گفتم نه هنوز تریم چون نامنظمه ،نهار خوردیم ساعت ۱۴ بود که دردم بیشتر شدرفتیم بیمارستان nstگرفتن و معاینه تحریکی انجام داد گفتن یکم انقباض داری و ۱فینگری برو خونه فعالیت داشته باش معلوم نیست زایمانت کی باشه
شوهرم منو گذاشت خونه ی مامانم خودشم رفت سرکار
هی درد داشتم زمان می‌گرفتم اما منظم نبود پیاده روی و ورزش های لنگی هم انجام دادم ساعت ۱۸اینا خوابیدم تا ۱۹بعدشم بیدار شدم دردم شدید تر بود .رفتم یه دوش آبگرم گرفتم ،شام خوردیم بعد دوباره پیاده روی و ورزش کردم دردم بیشتر شده بود اما منظم نبود. دوباره ساعت ۲۳ رفتیم بیمارستان nstگرفتن دوبار معاینه تحریکی کردن ،بار دومش یه حالت قهوه ای و خونی کشدار ازم خارج شد ماما گفت بهش میگن شوزایمان گفت ۲فینگری
برو خونه عجله نکن ورزش و فعالیت کن ...
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🥺😍
من ساعت ۳ شب دردام شروع شدخیلی شدید بود ولی طوری هم نبود که خابم ببره
دیگه تا ساعت ۶ صبح خابم نبرد هی مینشستم هی دراز می‌کشیدم😢بالاخره ۶ خابم برد تا ۷
ساعت ۷ از خواب پریدم با درد زیر دل و کمر درد شدید
خلاصه همسرم هی بیدار می‌شد می‌گفت بریم بیمارستان من می‌گفتم نه زوده دوباره میخابید😂 بعدش تا ساعت ۹ همش تو خونه راه رفتم تا جای که تونستم هم قر کمر رفتم یکی دو تا بشین پاشو رفتم ک درد شدیدی واژنم رو گرفت که بیخیال شدم😂 دیگه طاقتم تموم شد همسرمو بیدار کردم با گریه گفتم منو ببر بیمارستان بعد آماده شدیم به مامانم زنگ زدم گفتم من دارم میرم سمت بیمارستان توعم بیا مامانم بیچاره خیلی ترسیده بود🥺همش نگران زایمان من بود دیگه تا وقتی رفتیم ساعت ۱۰ شد اونجا هم ک رفتم دردام شدید بود اونا هم واسه ی معاینه خیلی معطل میکردن تا وقتی معاینه کردن ساعت ۱۱ شد گفتن دو سانتی😢گفتن برو خونه دوش بگیر راه برو دردات بیشتر شد بیا
منم دردام خیلی شدید بود 🥺🥺دیگه رفتیم خونه مامانم یه دوش گرفتم ی چیزی خوردم راه رفتم دردام خیلی شدید بود همش ب مامانم میگفتم بهم مسکن بده😭😭تا ساعت ۱ راه رفتم دوباره رفتیم بیمارستان گفتن ۴ سانتی برو بستری نمی‌کنیم
دیگه نرفتم
مامان مهرسانا🧚‍♀️ مامان مهرسانا🧚‍♀️ ۹ ماهگی
تجربه زایمان (طبیعی) پارت ۱
پ.ن( عکس لحظه ترک منزل به سمت بیمارستان درد دارم ولی خوشحالم و ذوقزده و غافل ازینکه قراره یه ساعت دیگه چه بلایی سرم بیاد😁)
جمعه ۵ اسفند از خواب بیدار شدم با اینکه هیچ انقباض یا نشانه زایمان نداشتم به دلم الهام شده بود امروز اخرین روز بارداریمه صبحش دوش گرفتم شیو کردم موهامو سشوار کردم ماسک زیبایی گزاشتم ناخنامو گرفتم مانیکور کردم خلاصه کلی نظافت کردم لوازم ساک خودم و بچرو چک کروم مدارکو دم دست گزاشتم ناهار درست کردم مامانم اومد ناهارو خوردیمو رفتم تو راه پله چندتا پله بالا پایین کردم اسکوات زدم چنتا حرکت ورزش کف لگن انجام دادم بازگ خبری از درد نبود دیدم خوابم میاد رفتم رو مبل یه یک ساعتی خوابیدم بیدارشدم دیدم کمرم درد میکنه مثل درد پریودی به مادرم گفتم حتما رو کاناپه خوابیدم کمرم خشک شده خلاصه نشستیم سریال دیدن من یکم میوه خوردمو دیدم هنوز کمر درد دارم ولی ۱درصدم احتمال نمیدادم نشونه زایمانه ساعت ۸ مادرمو بردم با شوهرم برسونیم که دردم تو ماشین زیاد شد جوریکه میاده شدن سختم بود اومدیم خونه شام گرم کردم خوردیم ظرفارو شستم مرغ داشتم دوتا خورد کردم شستم بسته بندی کردم درد کمرمم همچنان شدیدتر میشد ...
ادامه پارت ۲ تاپیک بعد