۱۲ پاسخ

حرفات همشون حقیقت محضه...خدابهمون قوت و صبر بده

من وقتی به بچم نمیرسم عذاب وجدان دارم وقتی هم کل وقتمو میزارم کارای خونه میمونه😪

اره بخدا منم باکلی کار خونه وبچه هشت ماهه وشش ساله شب وروز سرو کله بزن تازه رفته یه عروس هلندی خریده فقط باژد جارو دستم باشم حالا دوقورتونیمشم زیاده باید انجام بدم وظیفه مه

ای خواهر بیا پیش من بچه آم مریض ده روز هیچ کی نی کمکم کنه امروز روز تعطیلش بوده ول کرده رفته پیش خانوادش بچه مریض میگم نگهش دار شام بیارم عین خیالش نیس سرش توگوشی اینم انقد گریه کرد صداش گرفت تو حال میخوابیم میگم بگیر پهن کنم رخت خوابارو غر غر ک بدو سریع بنداز بیا بچه رو بگیر انقد حرص میخورم میگم بخوابونش میگ من بلدنیسم میگم پوشکش عوض کن میگ بلدنیستم بخدا خیلی دلم برا خودم میسوزه خیلی تنهام

میفهمما چی میگی
منم عین تو
همه کار میکنم
تازه پسر من شیطون هم هست
صبا زود بیدار میشه مثلا یکم ظهرا میام بخوابم به اقا برمیخوره ک چرا من میخوابم چون تو خونه هیج کاری نمیکنم فقط میخوابم از نظر اون
اینا یه عده بی سواد ب درد نخورن
فرهنگشون نمیکشه
میدونی چرا
من هنهههههه اینارو میندازم گردن خانوادش
چون از خانواده زیشه میگیره این چیزا
اون حتی بچرو نمیگیره من یه غذامو زهر مار کنم لاقل
بخدا هیچ نمیفهمم چی میخورم

چقدر بیخیال شوهراواقعا..شوهرمنم عصرواس خودش خوابیده الان که دخترم خوابه منم خستم وقت استراحتمه فیلم گذاشته صدابلند.میگم خوابتوتنظیم کن باما .آرامش داشته باشیم نصف شب میبینی که صبح زود بیدارمیشه دخترمون تاشب دنبالشم یه سره کاراشو بکن غذادرست کن غذابهش بده شیرنمیخوره بزور بازی بهش بده

حرف دل اکثر ماهارو میزنی
ای خدا چقدر دلمون درد داره
کو درموووونییی..

عزیزه دلم مهربون ترین مامان دنیا میدونم که چه حالی داری چون حالتو درک میکنم بچه ها هرچی بزرگ ترمیشن دوست دارن بیشتر باهاشون بازی کنی منی که عشقه بچه بودم الان بدنم توانش کم شده چون بعده زایمان استراحت و خوراک خوبی نداشتم پسرم بیمارستان بستری بود خیلی وقتا خسته میشیم میبریم همین خستگی باعث میشه از فسقلیامون لذت نبریم همه ی اینا به کنار حرفای بقیه که میگن پس ماچجوری شماروبزرگ کردیم سخته قدیم همه باهم زندگی میکردن بچه ها تنها نبودن الان نی نی های ما همش تنهان

شوهرم من دقیقا همینه همه اینایی و گفتی منم امروز داشتم خاهر
فک کن امروز میخواستم برم حموم شوهرم نزاشت چوم حوصله نداشت بچه رو نگه داره :)
نمیدونم برم پیش کی بگم اخع
هنه جوره خودم دارم بچه رو بزرگ میکنم

منم همه کارا خودم انجام میدم
ظرف شستن غذا پختن و ظرف شستن اینا ب کنار با لباس شستن
جارو کردن
مرتب کردن خونه مراقب بچه بودن و رسیدگی کلی از هر چی پوشک قطره آروم کردن بازی کردن همه رو دوش خودمه
بعضی وقتا خیلی کم میارم که دلم میخواد از این دنیا و زندگی راحت شم
بهش میگم لباسش عوض کن میگه من بلد نیستم

خدا بهت قوت بده عزیزم

همه مردارو ننه هاشون ریدن دادن دست ما . نیم ساعت بچه رو بگیره باید ۲۴ ساعت براش غر بزنه و صداش بیاد 😖 فکر میکنه من از صبح میخورمو میخوابم . تا میگم مریضم( دیسک گردن دارم ) دستام امروز خیلی شدیدتر از همیشه درد میکنه کار کردم میگه میخواستی کار نکنی 🙄 الانم که بزور دعوا گفتم بچه رو ببر پوشکشو عوض کن که کاش خبرم خودم عوض میکردم کلا خونه رو کرد 💩 ع ن . پاشدم بچه بردم حموم با کلی بشورو بساب 😤 اینم کار کردنشونه تازه شاکیم هست که چرا بچه ریده 😡

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱۲ ماهگی
خانوما لطفا یه راهنماییم بکنید بخدا که خسته دارم دارم کم میارم
تو دوقلوهام دخترم نق نقو هست پسرمم که کلا دیگه عصابمو خورد کرده دخترم زودزود دسشویی میکنه میبرم بشورم پشت سرم گریه میکنه برا پارکینگ رفتن هم ۹ تا پله داره که اگه بیاد میوفته وسایلاشو میریزم جلوش میگم بازی کن اصلا به اسباب بازی ها دست نمیرنه فقط کاری های خطرناک میکنه هر حا میرم میوفته دنبالم گریه میکنه کسیم که ندارم بهم کمک کنه کمک حالم باشه یا کارای بچرو اون کنه من بچه داری کنم لااقل
بخدا خیلی اذیتم میکنه اصلا موندم چیکار کنم دیگه انقد رو وخم میره میزنمش روسرش داد میکشم میگم لال شی بمیری بعد خودمو سرزنش میکنم کتک میزنم خودمو می‌شینم های های گریه میکنم اصلا نمیدونم چیکار کنم من به جز پسرم دخترمم دارم که باید اونم ساکت کنم یا به اونم برسم اما اصلا نمیزاره اگه دخترم دسشویی کنه از ۵ دقیقه بیشتر بمونع یه جوری جیغ میزنه گریه میکنه مای بی بی رو بدنش یه جوری میسوزه که انکار اب داغ ریختی تا دو سه روزم خوب نمیشه
پسرم با این کاراش بدحور اذیتم میکنه شوهرمم که اصلا عین هیالش نیس میره میاد انکار نه انگار منم ادمم کمکم کنه مادرشوهرمم که با یدونه نهار شام گذاشتن میره به جاریام خواهرام بقیه آشناها فامیلا میگه کلفت شدم میپزم می‌شورم بخدا با این اوضاع خودم بازم خودم نهار شام میزارم باز میشورم تمیز میکنم میگم بزار حرف نیاد روم
دیگه نمیرسم بخدا موندم چیکار کنم مادرمم که میره سرکار دیگه خیلی تنهای تنهام