وقتی بیمارستان بودم خیلیا رو دیدم خانومی رو‌دیدم که بعد از بیست سال با ای وی اف بچه دار شده بود اما به خاطر فشار بالا سی هفته سزارینش کردن نمیدونم بچش موند یا نه
من خانومی رو دیدم که بچه پنجمشو به دنیا آورده بود و از اومدنش زیاد خوشحال نبود چون شوهرش کارگر بود و مستاجر
من خانومی رو دیدم که‌دو ماه تمام تو بیمارستان بستری بود و هیچکس و نداشت هیشکیییی جز شوهرش
من خودم و دیدم که چجوری میلرزیدم و میترسیدم که بچم و دوباره از دست ندم من اون دو سه شب ده هزار بار مردم و زنده شدم فقط با خودم میگفتم کی گفت این آب خوش از گلوش پایین نره کی گفت یه سره راهش بیمارستان باشه کی منو نفرین کرد منی که آزارم به یه مورچه هم نمیرسه چه برسه آدم
من شوهرم ‌و دیدم حالشو دیدم اشکشو دیدم التماسشو دیدم من دیدم الهی هیشکی نبینه
اگه به راحتی باردار شدین و به راحتی زایمان کردین و بچتون الان بغلتونه بچتون داره خونتون و بهم میریزه روزی هزارررر بار بگین خدایا شکرت روزی هزارررر بار سجده کنین برا خداتون که خیلی دوستون داره

۱۴ پاسخ

عزیزم چقدر دل نوشتت قشنگ بود و یک بار دیگه یادم افتاد خدا روشکر کنم و ازش غافل نشم و زندگی رو با همه سختی هاش زندگی کنم
انشالله خدا به دل هممون‌نگاه کنه و آرامشی از جنس خودش بهمون بده

چقدحرفات قشنگ بود یادم آورد که باید شکرخدارادرهرلحظه بجابیارم

انشالله روزای خوب در پیش رو باشه برای همه الهی شکر که بخیر گذشت برات به حق صاحب امشب آقا امام رضا🙏🙏

میدونی من همیشه میگم اینایی که بچه نمیخان سقط میکنن، و من چقد سختی کشیدم برا باردار شدن

دقیقااااا همینه منم اون روزا توی بیمارستان ی چشمم اشک بود ی چشمم خون فقط التماس خدارو میکردم که بچم بمونه از دنیا هیچی دیگه نمیخاستم
کاش واقعا بعدا هم این روزا جلوی چشممون باشه و ناشکری نکنیم خیلی سخت گذشت الانم هر ی روزی که میگذره و بچم تو شکممه خداروشکر میکنم🥲💔

خدایا شکرت من توشرایط خیلی سخت زندگیمون یهو باردارشدم اما بهم ثابت شده اینو خدا بهم داده که بهم بگه چقدر دوستم داره

بله وقتی من میام اینجا می بینم بعضی مامانا از دست نی نی ها کلافه ان خیلی ناراحت میشم می گم خب بچه شون سالمه که شلوغی می کنه یاد خودم میوفتم که دخترم به خاطر درد نمی خوابید گریه می کرد من و باباش هر شب می بردیم بیرون تا آروم بشه بعد خدا اونو برد پیش خودش و من و با هزاران غم و استرس تنها گذاشت

حرفات یه تلنگر بود واسه من یادم آورد که چقدر دکتر و ماماخونگی رفتم که باردار بشم چقدر به امام رضا و امام حسین متوسل شدم که خدا بهم یه بچه بده روزی که افتادم رو خونریزی همش التماس خدا میکردم برام نگهش داره خداروهزار مرتبه شکر بابت پسرم

خدا اخر قصه تو قشنگ نوشته نگران نباش گلم

چرا اون خانم دوماه بیمارستان بود

عزیزم🥹🥹🥹🥹

ای جان عزبزم

دقیقا💔💔💔

خدا هیچکس و پشیمون نکنه انشالله خدا صلاحشو با مراد دلمون یکی بکنه خدا الرحمن الراحیمِ🤲😞

سوال های مرتبط

مامان لعیا&بنیامین💙 مامان لعیا&بنیامین💙 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانایی که زایمان درپیش دارید دیشب یه خوابی دیدم درباره سوره انشقاق خیلی روم تاثییر گذاشت خواستم درمیون بزارم شاید به کارتون بیاد دیشب خواب دیدم درد زایمانم گرفته ومن یه جایی بودم مثل دوره قرآن دوردیف خانوم نشسته بودن یه ردیف سمت راستم یه ردیف سمت چپم منم بین این خانوما قدم میزدم بهم گفتن ۴۰ بار سوره انشقاق بخون من حفظ نبودم که یهو دیدم رو دیوار نوشته شده منم قدم میزدم بینشون واین سوره رو مرتب از اول تا آخر میخوندم ولی نمیشمردم که چنتا شد که یهو یه خانومی بهم گفت چهل تاشد حالا برو واسه زایمان قبل این خواب می دیدم بعضیا میگن انشقاق بخون به کسایی که درد دارن ولی اهمیت نمیدادم اما الان تصمیم دارم چله بردارم تا موقع زایمان هرشب بخونم اینم بگم که من زایمان اولم همش واقعه میخوندم چون شنیده بودم زایمانو راحت میکنه وفوق العاده بود اینقد همه چی به لطف خدا برام ردیف شد که خودم مونده بودم امیدوارم بدردتون بخوره ومفید باشه واستون ازخدا زایمان آسون وراحت میخوام🙏🌸🌸🌸🌸