وای من دیگه خسته شدم واقعا صبح بیدارشو غذا بپز جارو تمیزی خونه رسیدگی به بچه اذیتای بچه گریه هاش بهم ریختن وسایل خستگی شبانه بیش از چند بار بیدار میشم به بچه شیر میدم فکر کنید اگه یبار صبرم تمام بشه و سربچه داد بزنم شوهرم شروع میکنه میگه تو روانی بچه رو اذیت میکنی میزنیش تنگار من توی این زندگی آدم نیستم دریغ از اینکه یبار بچه رو بگیره من یکم استراحت کنم یا حتی دوش بگیرم ما زنا خیلی سختیا میکشیم ولی هیچ ارزشی نداره مدام تحقیر مدام حس ناکافی بودن بهمون میدن کاش میشد بمیرم فقط نگران بچمم که بعد من کی میخواد بزرگش کنه همین 😔

بشین باهاش صحبت کن همه همین مشکلاتو دارن من خودم امروز کلی کار کردم شوهرم خونه بود بچه رو نگهداشت منم حموم رفتم جاروبرقی کشیدم خونه رو کلی ظرف شستم بعدظهر هم براشون شیرموز درست کردم کلی ظرف جمع شد به شوهرم گفتم من دیگه نمی تونم خودت بشور رفت شست بعد رفت بیرون بحث هم داریم البته من بیشتر😆

عزیدم خودت تنها نیستی منم همین مشکل دارم خیلی کارهای خونه خستم ام میکنه بچه در روز خیلی ازیتم میکنه شوهر اصلا کمکم نمیکنه تازه میگ تو همش تو خونه بیکاری من سر کار خسته میشم 😕😕

خب حمام‌میخوای بری برو بهش نگو بچه هم گریه کنه خودش نگهش میداره
خودت به شوهرت ب زور مسولیت بده