۱۴ پاسخ

دقیقا خانواده شوهر برا تمام گریه های بچه میگن شیر میخواد

والا منکه کلمه بچه شیر میخواد گشنست و سینت شیر نداره رو انقدر شنیدم حالم داره بهم میخوره خیلی خودمو کنترل میکنم

باز مال تو خوبه مادرشوهر من دارم جاشو عوض میکنم میاد میگ پاشو اونور خودم عوض کنم😑 حالا من جریت دارم بگم نه!!
یبار گریه میکنه میگن بیا گشنشهه درحالی ک اینجور نیس
وقتیم ک گشنشه شیر میخوام بدم میاد ازم میگیره میندازه رو پاش ک خوابش میاد
خدا لعنتشون کنه ادم جریت نداره لب وا کنه اخ از وقتی زاییدم رو مخمهههه اعصابمو‌ریخته بهم با کاراش حرفاش😑😑😑😑

حالا مادر شوهر تو خوبه مادر شوهر من میگه بچه نق زدن شیشه رو نکن تو دهنش بزار گریه کنه گشنش بشع بد ،چن بار گفتم گریه گشنگیش با گریه نق زدن فرق داره شما متوجه نمی‌شید آخر رفت رو مخم منم گذاشتم ماهلین گریه کنه بخدا جیگرم آتیش گرفت گفتم مامان راضی شدین ؟دیدید شیر میخاد صدای گریه اش و شنیدید یا بیشتر گریه کنه ،یعنی خیلی ببخشید میرینن تو اعصاب آدم

خدا هرچی مادر شوهر بده از روی زمین جمع کنه منکه دارم سکته میکنم بخاطر کارای مادرشوهرم

همه همینن ربطی ب خونواده شوهر و بقیه نداره .
بچه ی ساکت و آرومو از مامانش میگیرن میبرن گریشو درمیارن بعد میان میگن فکرکنم شیر میخواد گرسنشه .
شیر میخواد و زهرمار !

دقیق منم مخصوصاعمه هاش ومادرشوهرم

حالا من بدون مادرشوهرم واقعا نمیتونم بچه داری کنم
از وقتی زاییدم بیشتر خونه ی مادرشوهرمم تا خونه ی مامانم
ساعت دوازده شیر بچه رو میدم بعد میرم میخوابم تا صبح
مادرشوهرم بچه رو میخوابونه صبح میاره تحویل من میده خودش میره میخوابه

از اون ب بد هر جا میشینه میگه بچه رو همیشه گشنه بار آورده چمیدونم بچه معده اش گشاد شده منم می‌شنوم ناراحت میشم خیلی خب بچه وقتی گشنش باشه چرا باید بزارم گشنه بمونه

من که اصلا خانواده شوهر ندارم😔

وااای انقدددد بدم میاددهر طوری میشه هی میگن بیا شیر بده بچه گرسنس شیر بده شیر بده🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧 انگار ما مامانا میخوایم ب بچه هامون گشنگی بدیم اینا هم منجی میشن میخان نجاتشون بدن از دس ما

😂😂😂😂

مال منم اینجوریه 😂😂

🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان پسرم👶🏻 مامان پسرم👶🏻 ۷ ماهگی
حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
خانمها من علاوه بر مشکل با شوهرم با یه پدر شوهر و مادرشوهر پر رو هم تو یه ساختمونم انتظار دارن من هر دقیقه بچه رو ببرم پیششون آخه این خوبه زمانی که آدمو عذاب ندن پدرشوهرم به لباس بچه گیر میده که چرا این همه پوشوندی وقتی می‌خوابه بچه پتو میکشم روش میگه چرا رو بچه پتو کشیدی وقتی میخوام ببرم شیر بدم چرا زود زود به بچه شیر میدی شما بلد نیستی وقتی بچه گریه می‌کنه برای شیر پدر شوهرم یا مادرشوهرم بغلش میکنن که نزارن شیرش بدم که مثلا باهاش بازی کنن و بنظرسون اون موقع دل‌پیچه داره با اینکه من میدونم الان وقته شیرشه بچه بالا میاره پدر شوهرم میگه آخه اینمهه هم مگه به بچه شیر میدن با اینکه بچه ی من دو دقیقه بیشتر شیر نمیخوره ولی چون رفلاکس داره بالا میاره بچه رو هی دمر. رو سینه یا رو زمین میخوابونن تا دستاش رو میگیرن تا ببینن خودش رو می‌کشه بالا بخدا دارم دیونه میشم از دستشون هی خودمو به بی خیالی میزنم هی نمیشه چون تو یه ساختمونیمم نمیتونم بهونه بیارم نرم واقعا برام شدن دردسر مادرشوهرمم که همه چی دونه مثلا هر کاری دوست داره با بچه انجام میده هزار تا عکس میگیره برای همه می‌فرسته پستونک میفته زمین با اینکه بهش گفتم بشور بزار دهن بچه همینجوری می‌کنه دهن بچه به شیرش گیر میده چند بار به خاطر شرایط دخترم تصمیم گرفتم شیرخشک بهش بدم داشت منو می‌کشت اصلا یه وضعی به مادرشوهرم تا جایی اعتراض میکنم با اینکه اون تو کار خودشه ولی پدر شوهرم رو نمیتونم ولی واقعا دیگه نمیکشم