۱۰ پاسخ

به درک که میزنه تو روت
بچه اونم هست
با پر رویی تمام به کارت ادامه بده بذار شوهرت بیاد بچه رو بده دستش برو کار کن
منم همبن کارو میکنم و تو روز با بچه میخوابم والا مگه حمالیم
بچه داری خیلی سخته کار خونم کنیم غذا بپزیم اسیر گرفتن مگه

اوایل واقعا سخته همه چیز
من بچم ارومه ولی دلش میخواد همش پیشش باشم منم کارام نمیکنم میذارم شوهرم بیادخونه بگیرتش پاشم کارام کنم تازه خیلی وقتا توو روز چندساعتی خوابه منم پیشش خوابم پانمیشم کارکنم ک وقتی بیدارشد خسته نباشم باهاش با روی باز بازی کنم.بنظرمن هیچ چیزی مهمتراز بچمون نیست ک حس ارامش داشته باشه
خیلی خودتو درگیر تمیزی خونه نکن خونه بالاخره تمیزمیشه

عزیزم
پسر من ارومه ولی کلن دوست داره بچسبه بهم و کنازش باشم
معمولا مردا چون در طول روز خستگی و زحمتهای مادرها رو نمیبینن درکی از خستگی و بجه داری ندارن
پس بجای اینکه خودت و با سر و کله زدن با همسرت خسته کنی به بچه داریت برس
من برنامه ریزی کردم که به همه کارام برسم
یزدان شب تا ساعت ۲بیداره
بعد که خوابید میام پایین و اشپزخونه و سالن رو تمیز میکنم حارو دستی میکشم میرم میخوابم تا صبح ساعت ۱۰ ،به یزدان شیر میدم و جاظو عوض میکنم و میخوابه تا ۱ظهر منم ناخار میزارم ،تا خوابه سعی میکتم غذا اماده کنم بزارم فریزر که فقط برای اماده کردنشون زیاد سرپا نباشم
دیگه میره تا ۱۰شب که شوهرم میاد بدون حرفی چای بهش میدم و بعد از خستگی در کردن بچه شو میدم بغلش ،وظیفه اونم هست که نگهداری کنه و بفهمه با بچه این سنی نمیشه کاری اضافه کرد
بعد به کارای خودم و باقی کارا میرسم

همه مردا همینن
من دخترم. کولیک و رفلاکس داشت
از بس. ک 1ماه تو خونه دویدم به خاطر کولیکش تا 3ماه خونریزی شدید داشتم
مادرشوهرم وقتی میدید اینطوریم غذا می‌پخت
نه هرروز در هفته 2بار یا 1بار
چند باری آمد خونمون خونه کثیف بود و منم با بچه خواب بعد میگفتم آوینا بیدار بود تا 5 صبح اونم با جیغ دیگ به کارام نمیرسم
شوهرم میومد خودش تا 3ماه غذا می‌پخت و مامانش هم میومد ظرف میشست
خدایش بچم خیلی نارا بود
2شب رفتم خونه مادرشوهرم شب خوابیدم نتونستن بچه را نگه دارن از بس که جیغ میزد
ساعت 1ش.شروع می‌کرد تا 5 صبح یه کله جیغ میزد خوب اعصابم نمیمونه برا آدم بعد می‌خوابید منم جنازه متحرک غش میکردم گوشیم رو سایلنت آیفونم میکشیدم مامانم میدونست خوابم
مادرشوهرم از عمد چند باری زنگ میزد که جواب نمی‌دادم بعد ک بیدار میشدم میگفتم از بس. بچه جیغ میزد رنگش سیاه میشد خودمم باهاش خوابیدم
خلاصه بزار شوهرت بگه وقتی چند بار ببینه کارارا نکردی متوجه میشه تو زمان نداری و خسته ایی

براش گهواره برقی بخر بذار توش و کاراتو بکن عزیزم

ب نظرم شوهرتون احساس تنهایی میکنه این حرفها بهونه س
فکر میکنه دیگه دوسش ندارید
درصورتی ک باید اون بیشتر ب شما توجه کنه ولی ب شدددت نیاز ب محبت پیدا کرده
ب نظرمن باهاش صحبت کنید از شرایطتون بیشتر بگید و بگید چقدر ب حمایتش نیاز دارید

آخ که دل منم خونه پسرم امروز شد ۶۱ روزه من یه شب نخوابیدم شوهرم اصلا همکاری نمیکنه نه تو بچه داری نه تو کارهای خونه همه چی گردن خودم هست
حرصم از این میگیره که دو دقیقه بچه رو میگیره نمیتونه تحمل کنه میگه آی کمرم خسته شدم برو پیش مامان بعد به من میگه مگه تو چیکار می‌کنی خیلی قدر نشناس هستن مردا من که دلم خونه

تو بارداری ادم کیف میکنه بعده زایمان دیگه شوهرا هم عوض میشن عزیزم اگه گهواره داری بزارو توش بعد کارو بکن

سلام عزیزم سخته درکت میکنم این مرداهم کمک نمیکنن زبونشونم درازه تا سه ماه اینجوریه بعد خوابش درست میشه

عزیزم یا کمکی بگیر یا شیرخشک هم بده به بچه

سوال های مرتبط

مامان آروین مامان آروین ۴ ماهگی
خانم ها دلم گرفته از دست مادرشوهرم همش راه میره و به همه چه زن چه مرد میگه بیچاره نوه ام نمیتونه شیر بخوره مادرش نوک سینه هاش فرو رفته است یا نوکی نیست که بخوره اونروز به خواهر شوهرم میگه محدثه مادر نیست وقتی شیر نمیتونه بده و این که الکی هم شب ها بیدار میمونه هر کسی میتونه به این بچه شیر بده 😭😭😭😭داغونم و خسته به شوهرم گفتم میگه یه گوش رو در کن یه گوش رو دروازه آخه مگه میشه ابرو نذاشته برام به خدا منم آدمم منم مادرم حالا بچم فقط شیر خشکی شد 😭😭😭😭نمی‌دونم چیکار کنم دلم گرفته فقط خداروصد هزار مرتبه شکر بچم سالمه و کنارمه با اون بارداری سخت و فشار بالایی که داشتم اما شیر ندادن و نوک سینه نداشتن من شده یه چوب که همش میخوره تو سرم
شوهرم خودش امروز رفته ۲تا شیر خشک خریده هیچی به من نمیگه اما مادرش 😭
مثلا میریم خونشون بچم کنارم خوابه من هم خوابم میاد بچه رو میبره میگه تو بخواب من خودم بهش میرسم آخه چرا بچمو میبره صد دفعه بهش گفتم هر موقع خودم خیلی خسته بودم میگم اما اون کار خودش رو میکنه تو رو خدا یکی بگه چی کار کنم هفته ای دو شب هم میریم خونشون چی بگم که دیگه بچمو نبره وقتی کنارم خوابه
مامان عشق مامان❤️ مامان عشق مامان❤️ ۲ ماهگی
مامان ها من واقعا موندم چیکار کنم، بچه ام عادت داشت تا ساعت ۳ الی۴. صبح بیدار بمونه تو این تایم هم من هی بهش شیر میدادم ماساژش میدادم دیگه خیلی خسته میشدم همسرم بیدار میکردم یه کوچولو راهش ببره من به نیم ساعت بخوابم سینه ام شیر بیاد توش بعد دیگه شیر میدادم میخوابید تا همون دو سه ساعت بعد که بیدار میشد ، الان چند شبه عادت کرده همسرم راهش ببره میاد یه کوچولو شیر میخوره دوباره گریه و جیغ که من بغل کنه من ت‌ بعل همزمان راه ببره بخوابم تا میزاره زمین بیدار میشه ( یه جورایی همسرم بغلی اش کرده) هی هم داره پر توقع تر میشه اندازه یه آروغ هم تو بغلم نمیمونه سریع شبر میخوره گریه که من بده بغل بابا، اینقدر حرص میخورم چون میدونم داره چه بلایی سرم میاد داره بغلی میشه و بد عادت دیگه با شیر خوردن هم نمیخوابه . همسرم هم هی میگم نکن میگه من چیکار کنم میبیبنی گریه میکنه میتونی ساکت اش کن ، میگم خوب تو داری هی بد عادت ترش میکنی 😢 به نظرتون چیکار کنم؟