تجربه زایمان سزارینم
دیروزصبح آمدم بیمارستان وبستری شدم بعدلباس بهم دادن پوشیدم بعدش سرم وسوند اینابرام گذاشت اصلا هیچ دردی نداشت بعدیکی دوساعت بردنم اتاق عمل اونجا هم آمپول بی حسی بهم زدن یه کوچولو درد داشتم بعدچندثانیه بی حس شدم بعددکترآمد ومشغول جراحی شدمن جلوم رو پرده کشیده بودن هیچی متوجه نشدم تایه ده دقیقه بعدش صدای بچه روشنیدم ولی هرچی منتظرشدم نیاوردن ببینم نگران شدم که حتمآ چیزی شده ازپرستارپرسیدیم بچه ام کجاس گفت بردن تمیزش کنن بعدمیارنش یزره دچاره تنگی نفس شدم که نفس کش روبرام گذاشتن وحالم خوب بود وبقیه هم تمام شد ویک لحظه همه بدنم شروع به لرزیدن کرد بردنم ریکاوری اونجاهم پتو وسرم ومسکن بهم دادن یکم بهترشدم ولی شکم درد درحد دردپریودی داشتم تایک ساعتی اونجابودم بعدبردنم بخش توی راه رو پرستارآمدومحکم شکمم رو فشارداد یعنی بزرگترین دردعالم رو داشتم اون لحظه خیلی خیلی گریه کردم ازدرد تابردنم بخش اونجاشیاف ومسکن بهم دادن بهترشدم دیگه خوب بودم تاعصربازم شکمم رو دوباره فشاردادن ولی این بار مقاومت کردم ودست پرستارو گرفتم وگریه کردم یکم فشار دادکه بازم دردشروع شدولی بازم باشیاف درد رفت .
ولی درکل سزارین خیلی راحته من اونجوری که این مدت ازهمه شنیدم وترسیدم اصلااونجوری نبود وبجزء اون فشار دادن شکم هیچ دردی نداره وخیلی راحته

۱۳ پاسخ

دقیقافقط موقع فشاردادن دردداره وگرنه سزارین راحته

مبارک باشه عزیزم ،یادته استرس خیلی داشتی بهت گفتم اگه می‌ترسی و آمادگی طبیعی رو نداری سزارین کن درد نداره و خیالت راحته ،من شکمم فشار داد درد نداشتم زیاد ولی امان از زمانیکه گفتن بلند شو راه برو داشتم میمردم از درد

درد ٥ ثانیه موقع که فشار میدن شکمت تا خون رحم خارج کنن
درکل سزارین راحت
فقط بعدش خخخخ اگه کار زیاد کنی خخخخ بی حال میشی پااهات درد میگیره

بسلامتی عزیزم فقط یه سوال مگه ادم بخیه میخوره فشار بدن بخیه پاره نمیشه چ جوریه؟

عزیزم بیمارستانی خصوصی بودی یا دولتی چندنفرمیتونستن پیشت بمونن؟منظورم اینه شوهرم می‌تونه پیشم باشه بعد عمل یافقط می‌تونه ساعت ملاقات بیاد پیش ادم

من وقتی شکمم بی حس بود فشاردادن اصلا درد نفهمیدم فقط متوجه شدم شکمم تکون میخوره اصلا درد نفهمیدم

ای جونم مبارکه عزیزم😍❤️

منم بچه اول سزارین بودم دوبار فشار تو همون موقع بیحسی دادن ک درد حس نکنم

منم سزارین دومی بودم، منتاها بشدت درد داشتم بعد عمل، دوتا دوتا شیاف میزاشتمو هیچ تاثیری نداشت، درصورتی که سزارین اولم خیلی راحت بود دردام کنترل شده بودن
بنظرم چه طبیعی چه سزارین برای هربدنی متفاوته، برا یکی سخته برا یکی

به سلامتی گلم
منم‌سزارین شدم‌ولی منو شکمم‌رو فشار ندادن

واقعا از سوند و سرم زدن چیزی نفهمیدی ؟؟ من از اون دوتا خیلی میترسم 😢 دهم هم وقت سزارینمه

به سلامتی گلم 😍😍😍
خوب پس خداروشکر میگم پمپ درد داشتین ؟ یا این که فقط با شیاف دردتون آروم شد ؟
پس اونقدر ها هم سخت نبوده من خودم به شخصه تحمل درد خیللللللیییییی پایینی دارم

بسلامتی عزیزم
فقط این سوند گذاشتن میگن درد داره نمیشه موقع بی حسی سوند بزارن؟

سوال های مرتبط

مامان اِروین مامان اِروین ۲ ماهگی
سلام مامانای گل بلاخره دوران بارداری منم تموم شد
امیدوارم همه مامانا صحیح و سالم بچه شونو بغل بگیرن🥰

تجربه زایمان رو هم خلاصه بگم
سزارین بی حسی بودم وقتی آمپول بی حسی رو زدن کل بدنم داغ شد حس بدی نداشت فقط اون لحظه ای که که میخوان پرده رو بکشن یه حس خفگی بهم دست داد ولی نذاشتم دستامو ببندن اونام بشرطی که دستامو تکون ندم قبول کردن
منم چون تجربه دوم بی حسی رو داشتم تا حدودی میدونستم چی به چیه
ولی این دفعه نفس تنگیم بیشتر بود
کادر اتاق عمل خیلی خوب بودن یکسره حرف میزدن سوال میپرسیدن تا سرگرم شم حتی کمکی دکتر اهنگم خوند ولی خب طبیعیه این حالت ها تا وقتی که بهم گفتن شکمتو فشار میدیم بچه در بیاد نترس
وقتی بچه رو درآوردن حس سبکی بهم دست داد خیلی راحت شدم انگار راه نفسم باز شد
ولی دوباره که میخواستن بخیه بزنن نفس تنگیم شروع شد ولی چون خوابم میگرفت اذیتم کم بود همون جاهم شکمم رو فشار دادن
بچه رو هم کنار خودم تمیزش کردن نافش رو بریدن وگذاشتن رو سینه ام یکم اکسیژن گذاشتن تو ریکاوری برام
بعد پرستار اومد و بچه رو نگه داشت کمک کرد بچه سینه بگیره یه ربع اینا گذشت بردنم بخش
خونریزیم خیلی زیاد بود تا گذاشتنم تخت همه جارو به گند کشیدم
ساعت1/30ظهر بردنم اتاق ساعت 4 اثر بی حسی رفت دیگه پاهامو تکون دادم ولی یکم درد داشتم که با شیاف کنترل میشد و نیازی به پمپ درد نداشتم
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان لیانا مامان لیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
لباس اتاق عمل پوشیدم وارد اتاق عمل شدم اونجا دکترم با یه خانم دکتر دیگه و ۳تا دکتر مرد بودن.گفتن رو تخت بشینم از کمر لباسم و باز کردن دکترم دستامو گرفت احساس درد نکنم و دکتر بی هوشی آمپول هارو تزریق کرد قبلش هم بی حسی زد چون درد زیادی حس نکردم کم کم احساس کردم پاهام دارن گرم میشن دراز کشیدم به دست راستم دستگاه فشار وصل کردن و فشارم کنترل می کردن به دست چپم سرم و به انگشتم دستگاه اکسیژن یه پرده جلوم کشیدن و سوند و وصل کردن چون آمپول زده بودم زیاد دردی حس نکردم خوب بود بعد حس می کردم که به شکمم و یه قسمتی از پاهام دارن بتادین می زنن استرس داشتم که شکمم برش میدن حس کنم و دردم بیاد ولی حس می کردم ولی خداروشکر دردی نداشتم احساس نفس تنگی کردم به دکتر مرد بالای سرم گفتم واسم ماسک اکسیژن زدن و از استرس تپش قلب داشتم دردی نداشتم تا اینکه یه لحظه احساس فشار زیادبا درد رو قفسه سینه و معده ام حس کردم و بعدم صدای گریه پناه دخترم خیلی دردم اومد ولی آمپول تو سرم زدن و آرومتر شدم چون ناشتا نبودم قبل عمل و فشار زیادی به شکمم وارد کردن گلاب به روتون استفراغ کردم و نشد که پناه و بذارن اونجا ببینم پناه و دادن باباش دیگه شکمم بخیه زدن و عمل تموم شد همه چی خداروشکر خوب بود منتهی شکمم و که فشار دادن چند بار تا خون ها خارج بشن خیلی دردم اومد بخصوص بعد بی حسی و اینکه یک ساعت و نیم داخل ریکاوری بودم درد داشتم بی حسی کمر و شکمم رفته بود ولی پاهام ن حس پاهام برنگشته بود بعد یک ساعت و نیم اوردنم تو بخش و پناه و دیدم
مامان فاطمه و حلما مامان فاطمه و حلما ۸ ماهگی
سلام منم زایمان کردم سه شنبه سزارین شدم قسمت همه منتظرا فقط سوند اذیت داشت برام اولش که وصل کرد یه ربع سوزش داشتم رفتم اتاق عمل میترسیدم داشتم میلرزیدم بهم گفتن برو رو تخت بشین نشستم اومدن امپول بی‌حسی رو زدن درد نداشت خیلی مثل امپولای معمولی که میزنیم بود دردش بعد سریع دراز کشیدم سردم بود رومو پر از از پارچه کردن و یه پرده زدن اولش احساس نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم ولی فقط دوسه دقیقه ی اول که بهم گفتن الان خوب میشی چند بارم آروم عق زدم ولی چیزی بالا نیاوردم پرستار گفت الان خوب میشی که واقعانم بهتر شدم پنج دقیقه نشد که بچه رو نشون دادن واقعا از سرعت عملشون تعجب کردم بهم نشون دادن بچه رو بعد پرستار گفت بهت امپول میزنم کمی بخوابی دیگه چیزی نفهمیدم یه دفعه دیدم دارن انتقال میدن ریکاوری کمی ام اونجا موندم بعد رفتم بخش اولش خوب بودم بی حسی که رفت دردا شروع شد درد داشتم دیگه باید تحمل میکردم چند بارم شیاف زدن بهم بعد گفتن راه برو درد داشت اما قابل تحمل بود راه که رفتم کم کم داشتم بهتر شد دردا دوروز نگه داشتن قانون بیمارستان بود بعد اومدم خونه الانم خوبم درد داشتنی شیاف میزنم خوبم
مامان ~°boy♡girl°~ مامان ~°boy♡girl°~ ۵ سالگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده
مامان بارانا مامان بارانا ۴ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان نیکان.

۵ روز پیش ۳۸ هفته سزارین شدم و صبح رفتم بیمارستان کارای بستری رو انجام دادیم و بعدش از همسرم جدا شدم رفتم لباس پوشیدم و یه تست ان اس تی ازم گرفتن و بعد انژوکت و سرم رو وصل کردن و بردنم اتاق عمل.
اتاق عمل بی حسم کردن ولی چون خیلی استرس و ترس داشتم بیهوشم کردن و بچمو تو اتاق عمل ندیدم . وقتی بیدار شدم ریکاوری بودم که ماما اومد بالا سرم و پسرم رو گذاشت تماس پوستی برقرار کردیم
و بعدش پسرمو بردن چکاب کنن و اومدن واسه فشار رحم
از این قسمت فشار رحم خیلی میترسیدم که تو ریکاوری ۳ بار فشارم دادن درد خیلی بدی داشت. ولی تحمل کردم. ماما گفت بخاطر خودت باید انجام بدیم. دکترمم تو اتاق عمل فشار داد ولی بازم ریکاوری تکرار کردن.
تقریبا ۲ ساعت ریکاوری بودم بعد بردنم بخش.
حالم خوب بود و درد با شیاف قابل کنترل بود کاملا‌
برای من اولین راه رفتن اونقدری سخت نبود و در کل زیاد راه رفتم چون میگن بهتر میشی هرجی بیشتر راه بری.
و در کل همه دردا قابل کنترل بود با دیدن نی نی همه چی یادم رفت
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان حسان👼 مامان حسان👼 ۷ ماهگی
..

قسمت ۳

یه پرستار خیلی مهربون بالا سرم بود چک می‌کرد منو همش. بامن حرف میزد. نمیدونم بدنم از سرما شروع کرد لرزیدن یا از عمل!! ولی بدجور از شونه به بالا میلرزیدم. برام حالت یه هیتر گذاشتن که خیلی خوب بود.یهتر شدم یکم. تو همون لحظه ها بود صدای گریخ اروم شنبدم..اوردنش بهم نشون دادن‌.پوستش خیلی نرم بود داغ بود.بوسش کردم 🥹🥹 خیلی حس خوبی بود.
دیگه ماساژ رحمی دادن که هیچی نفهمیدم ازش.فقط فشارشو حس میکردم. بخیه زدن برام. و تموم شد.. خیلی خوب بود سزارین. واقعا هیجی نفهمیدم. بردنم ریکاوری اونجا دردام شروع شد بی حسی داشت میرفت .خون میومد بین پاهام. پمپ درد داشتم بنظرم خوب بود. ماما اومد سینمو فشار داد شروع کرد ماساژ رحمی..خیلی دردداشت داشتم میمردم. بهم گفته بودن سرتو بالا نیار سردرد نگیری ولی مگه میشد؟ از درد خودمو میکشوندم بالا میگفتم بسه تروخودا. میگفت تحمل کن. .بنظرم سخت ترین قسمت عمل من ماساژ رحمی من بود

وقتی تموم شد ماساژ یکم دیگه موندم ریکاوری منو بردن بخش و جابه جام کردم تو اتاقم ..
من هفته ۳۸ و ۴ روز سزارین شدم.. خداروشکر