سلام خانوما ببخشید اومدم باهاتون یکم درد دل کنم خیلی از شوهرم دلم پور ،من یک پسر ۵ساله دارم ویک ۵ماهه پسر اولم هفتی به دنیا اومد ۲ماه توی دستگاه بود وقتی اومدیم خونه شوهرم افسردگی شدیدگرفت پسرم یک طرف شوهره قوز بالاقوز شده بود سر کار نمیرفت
پسرمم هفته ۲تا۳بار باید میبردم دکتر
پسرم الان ۵سالش برای مشکلاتی که داشت هنوز میبرمش کلاس از وقتی پسر دومم به دنیا اومد شوهر هفته ای ۳شب ساعت ۱به بعد میاد خونه هر چی بهش میگم‌ من دیگه خسته شدم نمیتونم از سر کار بیا خونه میگه باشه مثل اینکه مسخره بکنه ادم ،یکشب فوتبال ،یکشب بیلیارد ،یک شبم استخر میگه من باید به خودم برسم که دوباره افسردگی نگیرم ،چند وقت بود به من میگفت چرا تو هیچ مرگت نمیزنه از وقتیم به دنیا پسرم اومد من یا پادردم یا سرما خوردهم
الانم میگه توهیچیت به درد من نمیخوره

بنظرم با ی نفر دیگه رابطه داره

دیگه برای همچین مردی بچه نیار اصلا ...اگر مادری مادرشوهری نزدیکت هست چه مدتی رو برو تا پسرت بزرگتر بشه

بش بگو تو افسردگی داری اون وقت من بدرد نخورم
بدردنخور تویی ک نمیدونی چطور با زنت رفتار کنی

بایک مشاورمشورت کن،

همیشه در حق زنها ظلم میشه من وقتی مادر شدم فهمیدم اصلا دوس ندارم دخترمو شوهر بدم مرد بعد از پدر شدن هیچ تغییری نمیکنه این زنها خودشون رو مجبورن فدا کنن

به نظر منم به پدر یا مادر یا یکی از بستگانش که ازش حساب میبره بگو بهش حسابی تذکر بدن ببین چی میشه واقعا سخته اینو شده بهانش بخدا زن خیلی ازش ظلم میشه خدا ازشون نگذره

عزیزم از همون اول باید جلوشو می‌گرفتی ک اینقدر خوش گذرونی نکنه خوب معلوم زیر سرش بلند میشه دیگ تو خودتو وقف بچه هات کردی ولی اون عین خیالشم نبود

الهي😞خيلي سخته مادر بودن به اندازه كافي سخت و پر از استرسه حالا چند تا ادم بي درك و شعورم باشه ديگه ادم از پا در مياد