۶ پاسخ

منم یه خواهرمثل خواهر تودارم وقتی میاد عزا میگیرم همه وسایل خونمو برباد میدن البته دوتا پسر داره هردو خرابکار

منم الان همه دیگه اخلاقم دستشونه
غیر از خودم کسی حق نداره به بچه هام چیزی بگه
حالا ارغوان که کوچیکه
ارسلانم اگه از همون بچگی کار بدی میکرده همه سپردن به خودم
اینجوری هییییچ موقع چه الان چه وقتی بزرگ شد کسی به خودش اجازه نمیده باهاشون بد حرف بزنه
خودمم کار بد کنن به روش خودم بچمو تربیت میکنم
هییییوچ موقع جلو جمع باهاش دعوا نکردم
فقط بهش گفتم کارت خیلی بده و مثلا عواقبش اینه
بعد اگه ببینم باز تکرار میکنه خونه که اومده مثلا با حروم کردنش از تلویزیون یا بازیش برای مثلا یه ساعت تنبیه شده چون قبلا بهش تذکر داده بودنم که فلان کار بده
الانم خدارو شکر پسرم 9سالشه تو کل اقوام خودم و همسرم همه از تربیت و شعورش تعریف میکنن و مورد احترامه

جلوی بازی کردن بچه رو به هیچ عنوان نباید بگیرین
اگه دوس داره چیزی رو پرت کنه محیط رو براش امن کنین توپ بدین دستش پرت کنه
نباید بچه رو دعوا کنین داد بزنین یا بداخلاقی کنین
در کنار همه ی این ها باید آروم آروم به بچه یاد بدین که چجوری بازی کنه تا چیزی رو نشکنه خراب نکنه با ادب باشه و انرژیشو خالی کنه
مخصوصا چون پسر هستن انرژی بیشتری دارن پس باید کمکشون کنین در عین اینکه یاد بگیرن چجوری بچه های با ادب و خوبی باشن بازی کنن
شغل و تمام زندگی بچه ها بازی کردنه
شخصیت بچه ها تا 3 سالگی شکل میگیره اونا به آدما عصبی استرسی سرکوب شده و بدون اعتماد بنفس تبدیل نکنین
با بازی کردن و شوخی و خنده راه درست رو بهشون یاد بدین بدون تذکر و اخم و ناراحتی

بالخره بچه باید بفهمه کارش اشتباهه با ارومی باید بهش اموزش داد و تذکر بدی

ببین خواهرت باید بچشو تربیت کنه
البته اینم درست میگه ک نباید حرف بزنه ب بچه
ولی باید تا درست نشده نیارش خونه کسی

خدا صبر بده ب مادر شوهرت
عمه من نزدیک ۱۵ تا ب بالا نوه داره همه هم فضولن قشنگ حال مادرتو میفهمم😂😑

سوال های مرتبط

مامان ویانا مامان ویانا ۱۳ ماهگی
#درد دل
رفته بودم خونه مامانم اینا یدونه همسایه دارم ۴۰ خورده ای سن داره بعد ازدواج سومش ک با ی پسر ازدواج کرد با هزار تا نظر نیاز حامله شد من مهر زایمان کردم اون آبان هشت ماهگی زایمان کردش بچه هامون ۱۵ روز تفاوت سنی دارن آقا این دو نا دختر بزرگ داره هم سن من داماد هم داره دوتا نوه هم داره تو دوران بارداری ک انقدر هی سوال های چرت پرت پرسید ازم ک هر وقت میدیمش فرار میکردم یدونه سوالش از من این بود ک چرا بچه دوماهش‌ تو‌ شکمش تکون نمیخوره میگفتم اخه مگ میشه حاله اون الان اندازه لوبیا هست چطور حرکت کنه تو بفهمی خلاصه از ادا ایناش نگم انگار اولین بارداری اونه من دوتا زاییدم😕 مثل اونایی ک اولین بارداری هست رفتار می‌کرد تا رسید زایمان کرد ۱۵ روز بعد من بچش الان شیش ماه پر کرده تو هفت ماه بچه هنوز قشنگ بلد نبست قلت بزنه دختر من چهار دست پا میره هی میاد میگ چرا دختر تو میره پسر من نمیره چرا بچه تو غذا میخوره پسر من نمیخوره چرا دختر تو‌جون داره ماله من نداره اخه زن حسابی پسرشو تا میزاره زمین اون بچه ی قلت میزنه سریع بغل میکنه میگ نه دستش درد میگیره نباید اینکارو کنه بعد میاد میگ چرا اینجوری غذا کمکی هم‌ هنوز شروع نکرده خودش بچه هم شیرخشکی هستش چرا جون نداره چون مثلا ۱۲۰تا اب میگیره با دوتا پیمانه شیر 😕 بچه از گشنگی‌گریه میکنه میگ نه دندون داره در میاره واسه اونه‌
وای خیلی رو مغزم بود باید واسه یکی تعریف میکردم یکم حالی میشدم خیلی عصابم خورد میکنه بچه رو میبینم دلم کباب میشه ولی هیچی نمیفهمه زنه 😦😦😦