بخش دوم

از ساعت های ۹ مامای بخش عوض شد و اومد معاینه ازش خواهش کردم کمکم کنه معاینه م‌کرد و یه کم رو شکمم جایی که قله ی رحم بود فشار اورد تا سر بچه بیاد پایین
تر
از اون موقع ۲ سانت شدم ، دردهام کم‌کم سنگین‌تر‌شد یک‌ساعتی یکبار اومد معاینه م کرد تو دردها معاینه میکرد و فشار میاورد و میگفت یه زور‌ بده که سر بچه بیاد پایین تر اینجوری‌ دهنه ی رحمم کم کم باز شد از ۲ شدم ۳ بعدش ۴ بعدش گفت دیگه‌ سر بچه داره میاد پایین هر زمان حین درد احساس مدفوع داشتی بگو‌ بیام معاینه ، تو‌این حالت سر بچه داشت فشار وارد میکرد معاینه م‌ میکرد و حین معاینه میگفت زور بده
دیگه بهم اپیدورال و ماسک‌اکسیژن‌داد ، فوری از ۴ شدم ۶ و بعدش ۸ و یهو حین تنفس توی ماسک با بازدم بهم حسسسابی‌ زور وارد شد و احساس کردم سر بچه داره میاد خواهرم دوید ماما رو صدا کرد و با ۲-۳ تا زور پسرم به دنیا اومد
بی حسیه خیلی خوب بود حتماً بگیرید ، درد دارید ولی یه جوری خدر هم‌میشید و‌ اون دردای شدید آخر براتون قابل تحمل میشه
اینایی که تعریف کردم آسون به‌‌‌ نظر میومد ولی برای من ۱۳ ساعت طول کشید و پسرم رو ساعت ۱۲:۳۰ شب بغل گرفتم و با همه ی درداش بزرگترین لذت دنیا رو دوباره تجربه کردم

برا همه تون از صمیم‌ قلب دعا کردم که زایمان آسونی‌ داشته باشید و نی‌ نی هاتون رو صحیح و سالم بغل بگیرید ♥️♥️♥️♥️♥️

۳ پاسخ

عزیزم دقیق چند هفته کیسه آبت پاره شد .چیشد که پاره شد به منم بگو دیه خسته شدم🥺۳۹هفته و ۴روزم

مبارکت باشه عزیزم😍

بسلامتی عزیزم مبارکت باشه❤️

سوال های مرتبط

مامان نی‌نی مامان نی‌نی روزهای ابتدایی تولد
که پرستاران دیدن من خیلی خوشحالم اومدن تو معاینه دومم کیسه آبمو ترکوندن
و دردام تازه یکم جدی شد
بردنم اتاق زایمان
با ورزش و توپ و تنفس دردارو رد میکردیم
دیگه وارد فاز فعال شده بودم و منتظر بودم ماما همراهم بیاد..
همسرم کنارم بود و کلی کمکم میکرد و انگیزه میداد...
دردام شدید تر شده بود..بالاخره ماما اومد و گفت سجده باز برم حدود نیم ساعت که واقعاااا این پوزیشن دردارو دوبرابر می‌کرد ولی روند زایمان از ی ساعت میرسونه ۲۰ دقیقه
اینجا خیلییی بی قراری کردمم و بالاخره از این حالت نجات پیدا کردم و رفتم تو وان آب واقعااا آرامش داشت و دردا قابل تحمل تر بود
بعد از وان آب دکترم اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی
خدایی دکتر خوبی داشتم تو هر معاینه کلی تعریف می‌کرد و تشویق و از ساعت ۲ ظهر اومده بود و بهم تند تند سر میزد..
از ی جایی ب بعد گفتم دیگه نزارید همسرم بیاد داخل...
از ۶ سانت تا فول شدنم کمتر از ی ساعت طول کشید و دیگه حس زور اومده بود سراغم
رفتم رو تخت و سر نی نی معلوم بود و من زورای خوبی نمیزدم..گفتن برو پایین تخت و زور بزن یکم گذشت خیلی دیگه فشار بود با کلی اصرار که داره میاد برم رو تخت رفتم رو تخت و با ۳،۴ تا زور خوب نی نی پرید بغلم
آرامش و شیرینی اون لحظه با هیچی قابل تعویض نیس
بچه مثل ی ماهی سر میخوره بیرون و تو انگار از آسمون هفتم اومدی پایین...
خلاصه تجربه زایمان خوبی با آمپول فشار داشتم بر خلاف شنیده ها و تصوراتم...

اینم بگم که داد و بیداد موقع بیرون اومدن نی نی اصلا معادل درد نیس...و بخاطر زور و تلاشی هست که میکنی پس نترسید و نگران نباشید..چیزی که من ازش میترسیدم و به نظرم آسون ترین بخش زایمانه😄😁
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان آیان مامان آیان ۱ سالگی
سلام مامانا
اومدم از تجربه زایمانم بنویسم(بیمارستان ام لیلا دکتر محسنیان )
چهل هفته و چهار روز بودم که دم صبح هی درد می‌گرفت و ول می کرد البته خیلی کم و کوتاه
صبح رفتم زایشگاه معاینه گفت دهانه رحم بسته بسته ست
اومدم خونه شب بعد هم دوباره دردام شروع شد ولی اینبار بیشتر بود دقیق منظم تا اینکه یه کوچولو ازم ریخت که حدس زدن کیسه آب ولی خیلی کم پد گذاشتم دیدم دوباره خیس شده
رفتم زایشگاه دکترم اومد معاینه گفت دو فینگر باز و کیسه آب هم سوراخ شده ساعت ۹ صبح باید بستری شم و سوزن فشار
کارای بستری و انجام دادیم تا ساعت حدود ۱۰ _۱۱ بستری شدم و سوزن فشار کم کم دردام شروع شد از ساعت ۱ دیگه درادی شدید شروع شد دکترم کیسه آبم و پاره کرد گفت ۳ سانت درد شدید و شدید تر شد زیر شکم هی میپیچوند وتا ساعت ۳/۵ نزدیکای ۴ که بود که حس مدفوع داشتم معاینه کردن و گفتن فول شدی نی نی که داره میاد نه مدفوع و زنگ زدن دکترم تا ساعت دقیق چهار اومد اینجا دیگه فقط زور بود که میومد همش احساس زور بود باید با تمام قدرت زور بزنی و یه دقیقه تنفس دوباره زور فقط چشم رو ساعت بود و به دکترم میگفتم فقط بگو ساعت چند به دنیا میاد میگفت بستگی به زور و تلاش خودت داره و بالاخره پسرم با چندتا زور پنجشنبه ۶ بهمن عصر بارونی به دنیا اومدم و گذاشتنش رو سینه م و اون لحظه قشنگترین حس دنیا رو تجربه کردم
و دکتر هم بخیه هام زد و تمام
سوالی بود در خدمتم
آواتار مامان پسر جان مامان پسر جان پسر جان ۱۷ ماهگی
نمیدونم چرا اشک تو چشام جمع شد برای اون لحظه ای ک‌ ... ادامه پاسخ
مامان مامان جوجه ام مامان مامان جوجه ام ۴ ماهگی
پارت ۳

اومدم پایین گفت حالت سجده برم رو توپ ولی مگه مینوستم اون لحظه که درد میومد پامیشدم راه میرفتم نمیتونستم یه جا بشینم بعد نیم ساعت اینا ماما اومد نوار قلب وصل کرد نمیتونستم رو تخت بند بشم یه مامای دیگه اومد گفت بزار معاینه کنم ببینم چه وضعیه
معاینه کرد گفت فول شده چرا نمیزارین زایمان کنه دیگه چهار پنج نفر صدا کرد وسیله آوردن همشون آماده شدن منم اون لحظه هم ذوق داشتم عم استرس و ترس میگفتم دیگه فوقش یه ربع تموم میشه ساعتو نگاه کرد ۱۱ بود یعنی فوق درد منو دوساعت بود دردارو خیلی خوب تحمل کردم دیگه اومدن هی معاینه گردن گفتن سر بچه نیومده پایین یکی از ماماها اومد رو تخت با مشت افتاد به جونم شکممو یه جور فشار میداد دیگه صدای جیغ و دادم کل بیمارستان رو برداشته بود هی فشار میدادن میگفتن زور بده اون لحظه که فشار میداد نفسم میرفت دیگه نمیتونستم زور بدم دقیقا یک ساعت طول کشید تا سر بچه بیاد پایین
دیگه دیدن فایده نداره منو به حالت سجده کردن رو تخت گفت موقع درد زورتو بنداز ته ات انگار که داری مدفوع میکنی همش میگفت اگه همکاری نکنی اکسیژن بچه گم میشه بی حال میشه دیگه نمیاد بیرون منم میترسیدم آخر گفتم بمیرمم باید زور بدم چندبار زور محکم دادم برگشتم معاینه کرد گفت دیگه تمومه دوتا زور بدی اومده بیرون دیدن اونجور دنیا نمیاد برش دادن دوتا زور دادم اومد بیرون
آخ اون لحظه دیگه همه چی تموم شد راحت شدم ساعت ۱۲ بود بچم دنیا اومد انگار من نبودم که داشتم یک ساعت جیغ میکشیدم همین که اون لحظه صدای گریه بچه میاد انگار دنیارو میدن خیلی حس خوبیه خیلییییی ایشالا این حس نصیب همتون باشع ،،
ادامه
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان هدی 🌱 مامان هدی 🌱 ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۳

خلاصه یه ساعت اینجور گذشت ، بعضی وقتا ماما میومد ، موقع درد معاینه ام میکرد و می‌گفت همراه با دردت زور بزن به سمت دست من ، خود معاینه واقعا درد نداشت ، خیلی میترسونن همه ، ولی این مدل معاینه اذیتم میکرد
وسط همین معاینه ها بعد رفتنش دیدم موکوس دفع کردم ، مثل یه خلط غلیظ و شفاف با رگه خونی ، بعدشم یه کم خونریزی داشتم
نمیدونستم بشینم تو تخت ، درد بیشتر میشد اینجور ، بعد جدا کردن nst اومدم پایین و اسکات و چمباتمه و ریبوز میرفتم و یه سری ورزشای دیگه
ماماهمراهم حدود ساعت دو ، دوونیم رسید ، توراه بود ، مامای من چون مسئول زایمان اچن بیمارستان بود ، همه کاره بود ، همه کارامم خودش کرد ، همینکه رسید معاینه ام کرد گفت خوب باز شدی ولی سر بچه خیلی بالاست ، میخواستم کیسه ابتو پاره کنم زودتر شه ولی نمیشه الان ، هنوز حرفش تموم نشده بود ک کیسه ابم پاره شد
برای اینکه سر بچه بیاد پایین ، گفت سجده برو ، رو تخت سجده رفتم جوری ک شونه هام رو تخت باشه ، فقط کمرم درد میکرد خیلییی ، ک برام مسکن زد بهتر شدم ، فک‌کنم حدود نیم ساعت تو اون ساعت موندم و موقع دردام معاینه میکرد و زور میزدم تو اون حالت ...
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان نیکان مامان نیکان ۲ ماهگی
تجربه زایمان.
من ۳۸ هفته و ۶ روز بدون درد بستری شدم ساعت ۷ تا ساعت ۸ که دکترم اومد معاینه کرد از ۲ سانت به ۳ سانت رسیدم بعدش معاینه تحریکی شدم و سرم و آمپول فشار گرفتم کم‌کم دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود به ۳ دقیقه رسید و شدتش زیاد شد از ۸:۳۰تا ۹:۳۰ توی وان بودن دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنن نزدیکای ۱۰ اپیدورال زدن اصلا سخت نبود چند لحظه باید قوز کرده بمونی بعد کیسه آبمو سوراخ کردن بعدش یکم مونده به ساعت ۱۱ حس زور داشتم اپیدورال دیگه اثر نمیکرد یه امپول زدن به شلنگی که به کمرم وصل بود ولی بازم اون‌حس زور شدید بود و درد زیاد پاهام‌ میلرزید دیگه زور و فشار میکند دکترم اومد و سر بچه رو کشید بیرون و بعدشم جفت دوتا هم بخیه خوردم بعدش پاهام گز گز میکرد ولی یه ربع بعد خوب شدم خداروشکر زایمان طبیعی درسته درد داره ولی در حد ۲ ساعته درد شدیدش ولی خب الان توی اتاقمون ۳ نفر سزارینن نمیتونن تکون بخورن من‌خودم دستشویی میرم و راحتم
راستی اون‌موقع که درد زور داشتم اومدن ادرارمو خالی کردن‌نمیدونم با چه وسیله ای بود شلنگ داشت .
من روز قبل جشونده تخم شوید و گل گاوزبون‌خوردم .شبم یه کپسول روغن کرچک که قشنگ معدمو خالی کرد دیگه مدفوع نداشتم موقع زایمان .
۱۰ روز قبلم هر شب یه شیاف گل مغربی میزاشتم .گفتن لگنت خیلی خوبه دهانه رحمت کاملا نرمه .و اینم بگم زایمان اولم طبیعی بودم و ۱۰ ساعت درد تحمل کردم
مامان تودلی مامان تودلی ۱۱ ماهگی
تجربه ی زایمان‌طبیعی
بچه ها من جزو کسایی بودم که آگاهانه انتخابم طبیعی بود
و وقتی هفته ی۳۷ مامای خصوصیم گفت تو جزو کیس های سزارین هستی خیلی بهم استرس وارد شد چون با ورزش هایی که بهم داده بود سر جنین وارد کانال زایمان نشده بود.
ولی نا امید نشدم و شکمم رو با یه شال از زیر بستم و همچنان روزی ۱۰ دقیقه حرکت لگن و پله یه طرفه و راه رفتن رو جدول می زدم هر صبح و ظهر و شب ده دقیقه یکی از این حرکت ها و بعدش ۳۰ دقیقه پیاده روی کردم...
مامای خصوصیم رو عوض کردم و وقتی معاینه ام کرد گفت سر بچه تو لگن و بهم طب فشاری رو پیشنهاد داد و معاینه تحریکی کرد گفت خیلی زودتر از موعد دنیا میاد...
بعد معاینه تحریکی شبش شکمم سفت شد و منقبض و طب فشاری هم انجام می‌دادم..
فرداش باز خبری نبود.فقط انقباض و سفت شدن شکم
تا حدود ساعت ۳ شب چهارشنبه دردام شروع شد و تا ۴ صبر کردم که منظم بشه حدود ۵ و نیم به مامام زنگ زدم گفت برو زایشگاه معاینه شو تا من بیام..یه دمنوش نعنا خوردم و وسایل و جمع کردم و رفتیم
حدود ۷ رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم