امروز دومین روزی بود که رادین از اول تا آخر کاردرمانی یه سره گریه میکرد،و درمانگرش دیگه منو فرستاد بیرون از اتاق.پشت در اتاق صدای هق هق بچمو می‌شنیدم و کاری از دستم برنمیومد.درمونده ترین و عاجزترین بودم اون لحظه ها،تا صداش قطع میشد خوشحال بودم و بعد از نهایتا دوسه دقیقه دوباره هق هق گریه هاش شروع میشد.
نمی‌دونم این لحظه ها ازم چی میخواد بسازه،یه مامان قوی؟یه مامان صبور؟یه مامان که قدر لحظه لحظه ی سلامتی بچه شو میدونه؟یه مامان شاکر؟نمیدونم.‌‌..
می‌شینم تو ماشین و همینطور که گریه میکنم به خودم و رادینم دلداری میدم،میگم مامان تموم میشه این روزا،سخته ولی ارزششو داره،یه روز میاد که وقتی داری شیطنت میکنی ،همینکه میام از شیطنتت گله بکنم بگم یادته اون روزا؟؟بذار بچه شیطونی بکنه و من کیفشو بکنم که بچم صحیح و سلامته.
این دلنوشته رو ثبت کردم که یادم بمونه چه روزای سختی رو گذروندیم🥺

چرا کاردرمانی ؟

با کدوم درمانگر داری کار میکنی مامان رادین؟؟ من هستی بردمش راضی نبودم‌واقعیتا

مریم عزیزم، شما صبورترین و قوی ترین مادر دنیایی.

الهی بگردم
قوی باش عزیزم
ایشالا به زودی این. روزا تموم میشه ❤️
دعا میکنم براتون اگر لایق باشم

عزیزم تو چه مورد هایی تاخیر داشت؟الوین نشستن و گردن گرفتنش ب وقت بود ولی تازه چند روزه چهاردست وپا میره

عزیزم دختر داداش من تازه ۱۱ماهگی چهاردست وپارفت الانم تویکسال وسه ماه هست تازه داره راه رفتن یادمیگیره

یعنی بچه ۱۱ماهت چه میشکلی داشت ک بردی میشه بگی ممنون میشم

تو چی موردی عزیزم

منم این لحظه ها ک بچت گریه میکنه و تو نمیتونی کاری بکنی رو تجربه کردم با تمام وجودم وقتی تب بالا داشت و باید انتی بیوتیک میگرفت و رگ نداشت😔 هنوزم یادم میاد میگم خدایا چ اشتباهی کردم من کجا اشتباه کردم تو مادر بدونم اخه

😔😔😔😔😔

این لحظاتتو خوب درک می کنم وقتی بچم افتاده بود من پشت در عکس برداری داشتم مثل ابر بارون گریه می کردم اونم داخل 🙃

ان‌شاالله بهبودی حاصل بشه🙏

عزیزم ایشالا خیلی زود خوب میشه

کاردرمانی برا چی🥺