۹ پاسخ

نمدونم چرا همچین مرضی دارم‌ک‌دوست دارم باردار شم بااینکه بارداری فوق العاده افتضاحی داشتم😑😑

توروخدا یکم اطلاعاتتونو بالا ببرید
چرا فکر میکنید طبیعی یه نوع پیشگیری حساب میشه؟!🤷🏻‍♀️ اکثریت بخاطر همین طرز فکر درگیراین مسائل میشن چیزی به عنوان جلوگیری طبیعی نداریممممم😭

واییییییییییی نصیب نشه خدا ب دادش برس من ک فکرشو میکنم گریه ام درمیاد نه بخاطر بچه ،بخاطر ۹ماه درد وکلافه ای وبدبختی یکی مث من ک استراحت مطلقم باشه روانی میشه دیگ مث الان من🥺🥺😢😢🥴🥴🥴🥴😖😖😖

وقتی ک بچه بدنیا میاد بدن شدیدا آمادس برا بارداری دوباره ، ینی تو هوا اسپرم رو میگیره و بدترین کار همین جلوگیری طبیعی هست🤦چون احتمال بارداری دوباره خیلیییی زیاده
باید از راه های جلوگیری ایمن تری استفاده کرد

خدا به دادش برسه🤧

والا من سر هرسه تا حاملگی خودمون خواستیم جلوگیریمم اول تا اخر طبیعی بوده مشکلی باهاش نداشتم.

واییییییییییی نصیب نشه خدا ب دادش برس من ک فکرشو میکنم گریه ام درمیاد نه بخاطر بچه ،بخاطر ۹ماه درد وکلافه ای وبدبختی یکی مث من ک استراحت مطلقم باشه روانی میشه دیگ مث الان من🥺🥺😢😢🥴🥴🥴🥴😖😖😖

ایکاش کسایی ک تجربه دارن راهنمایی کنن 🥲

بنده خدا چه دردناک
شیری که به بچه میده خیلی بده

سوال های مرتبط

مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 ۱ ماهگی
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۹ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖