تجربه زایمان من

بامداد روز ۸ ام ساعت ۳ شب کیسه آبم پاره شد بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان از همون ساعت ۴شب شروع کردن به آمپول فشار درد و انقباضاتم وحشتاک بود و بزور یکسانت بودم..
خلاصه هرکی از راه میرسید من بدبختو معاینه میکرد شیفت ۸ صبح رسید و دکتر جدید اومدن ۴ نفر داخل یک اتاق بودیم داشتن با خودشون حرف میزدن میگفتن همشون زایمان میکنن به جز این (منظورشون من بودم )🙂
خلاصه حدود ساعت ۱۲ صبح اولین سرم فشارپ تموم شد انقباضات وحشتاک ولی دهانه رحمم روی یک سانت قفل کرده بود
هربارم معاینه میشدم الکی میگفتن نه داری خوب پیش میری ولی درواقعه درد بیهوده بود ک داشتم میکشیدم
هرکی میومد فقط میگفت داری خوب پیش میری ولی همش الکی و دروغ میگفتن دومین سرم فشار رو بهم زدن همه ی هم تختیام زایمان کردن بغیر از من دوباره سه تا هم تختی جدید اومدن
فقط گریه میکردمو خودمو نفرین میکردم  انقدر انقباضاتم بد بود ساعت ۳بعدازظهر  تاری دید گرفتم سرم منگ بود
یچیز امپول فشار خیلی بود بود که میگفتن باید کلا دراز کش باشی بخاطر نوار بچه
و اینش عذاب اور بود اومدن بخاطر تاری دید ازم ازمایش ادرار گرفتن با خون فشارم رفت رو ۱۷
ولی بازم امپول فشار رو زیاد میکردن بعد ساعت ۶ عصر تازه شدم دوسانت یعنی با ۱۸ ساعت شدم دوسانت ....

تصویر
۱۴ پاسخ

بازم خداروشکر بخیر گذشت عزیزم مبارک باشه

خدا رو شکر به سلامتی زایمان کردی،واسه همین میگن ماه آخر استراحت نداشته باشید،تحرک بیشتر=زایمان راحتر،تا بچه تو کانال نیاد و دهانه رحمت باز نشه،زایمان راحتی نداری.

خاک تو سرشون😒

عزیزم بسلامتی😍
چند هفتت بود؟

ووویییییی چقدددد ناااززززه دختررتتتت😍😍😍😍😍مبارکت باشه عزیزم
اتفاقا ب یادت بودم میخواستم ازت خبر بگیرم

اللهی بگردم من چ قدرم ک نازه جوجتون.
خدا حفظش کنه و پاقدمش پر روزی بدشه 😘😘😘

ی تجربه ک دارم کیسه آب تا پاره میشه دو سه ساعت بعد درد شروع میشه بعد سریع تو تخت بیمارستان تا میرید مثلا میگن یک سانتی دراز نکش منتظر باز شدن پاشو پله بیمارستان بالا پایین شو ورزش و اسکات آب گرم وان اگر دارن برو تا کامل بود فول بشی چون خودم این تجربه رو داشتم آدم خیلی اینجور اذیت میشه

وووای خدا چقد دردکشیدی

ماشالله عزیزم چقد نازه باور کن ارزششو داشته ای جونم خدا حفظش کنه برات انشالله

🥲🥲🥲🥲

ای خدا چقد سختی کشیدی .. خداروشکر که سالمین

طبیعی زایمان کردی اخرش یا رفتی سزارین؟خدا لعنتشون کنه انقد عذاب کشیدی خدا نینی تو نگه داره برات 🥹😍

😬😬😬

عزیزم مبارکه بسلامتی بمیرم چقدر درد کشیدی

سوال های مرتبط

مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود