خوابیدیم من ساعت ۶صبح‌بود دیدم هر چند دقیقه یکبار درد دلپیچه میگیره منو‌ همسرمپ بیدار کردم گفتم بریم‌رشت ۹بود رسیدیم بیمارستان معاینه کرد یه ماما گفت که مونده هنوز دوسانتی تا سه چهار روز دیگه‌ببینی چی‌میشه من که میدونستم خبراییه رفتم خونه ناهار خوردیم همسرم گفت باید برگردم استارا میام باز بخاطر کارش من با مامانم و مادرشوهرم موندم ولی گریه میکردم میدونستم همسرم بره یه جیزی بشه من سکته میکنم همینجوری دلپیچه های منظم داشتم شب ساعت ۸بود رفتم‌معاینه کرد گفت زایمانت کم مونده برو خونه دردات زیاد شد بیا گفتش که با دکترت حرف زدیم ۸صبح میاد واسه زایمانت من رفتن خونه شام خوردم دیدم ساعت ۱۱داره دردم‌نیگره رفتم حموم رفتم بیمارستان گفت بهت مسکن میزنیم بخواب تا صبح اینا به من مسکن زدن من هی داشت خوابم‌میبرد ولی بهم‌زور میومد داد میزدم داد حالت زور دادن بعد خدمه بخش اوند گفت دخترم داد نزن باید استراحت کنی صبح زور داشته باشی

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط