زایمان اولم ساعت۸صبح کیسه آبم پاره شدرفتم بیمارستان دکترمم اومدبچه ام دنیا اومدگذاشتنش توبغلم خیلی حس خوبی بودهیچ وقت یادم نمیره زایمان دومم ساعت۳شب کیسه آبم پاره شدرفتم بیمارستان توبیمارستان بخش زایشگاه غیراز ماما چندتاپرستارنبودکسی نبودبچه ام دنیا اومداصلاتوبغلم نذاشتنش انگارحوصله نداشتن توبخش زایشگاه موندم تاعصرکه رضایت دادم مرخص شدم اصلاتوبخش زنان نبردنم تاعصرتوزایشگاه موندم تامرخص شدم یعنی زمانی کیسه آبم پاره شددردمم شروع شدباورمیکنی اصلاآمادگی نداشتم هی اینور میرفتم هی انور ساک بچه لباسای بجه جمع میکردم آخه توساک نذاشته بودم اونموقع استرس داشتم یادم نبودوسیله هام کجان هانا توخونه تنهابودخواب بودنمیدونستیم چکارش کنیم اگه بدخواب میشدگریه میکردزنگ زدم دامادمون اومدکنارش تامابریم یعنی توماشین همسرمم تندمیرفت دست انداز رو نمی‌گرفت منم جیغم میرفت هوا آخه توماشین دردام خیلی شدیدبودداشتم میترکیدم وای عجب شبی بودهمیشه ازاینکه نصف شب زایمان کنم متنفربودآخرشم همون شدکه بدم میومد😃

۵ پاسخ

دقیقا منم همیشه از این میترسیدم نصف شب بشه آخرم همون شد ساعت ۱ دردم گرفت ساعت ۳ نصف شب رسیدم بیمارستان همه خواب بودن یکی بیدار نبود منو بستری کردن ولی تا زایمان کنم شد ۱۲ ظهر

هانا و...؟؟؟؟؟
بازم بخیر گذشت، تموم شد رفت
ناخواسته بود؟؟!!

دو تا جوجه داری

از هرچی بترسی همون سرت میاد

چندسانت بودی رسیدی بیمارستان؟ چند وقته زایمان کردی

سوال های مرتبط