۱۰ پاسخ

مادر شوهر پدر شوهرا همیشه فضولی عروس میکنن که بیرون نرو بشین تو خونه رستوران نرو بیرون غذا نخور فلان خونه اجاره نکن چون چشم دیدن عروس ندارن برعکس واسه دخترشون همه چیز مجازه

قدیمی آدما همین طوری هستن میگن مادر بچه دار باشه خانه

وا مگه بچه آدم نیس یا مادر پدر بچه آدم نیستن نرن آدم باید همه جا بره مراقبت کنه محلش نده کار خودت و بکن

منم زیاد شنیدم😏
هر اتفاقی هم بیوفته میگن مادرش کجا بود که بچش اینجوری شد😑😑

کاسه داغتر از آش هستن همیشه.مادرشوهر منم برا عید میخواستیم بمونیم ویلای شوهر خواهرم میگفت نمونی اینجا بچم مریض میشه.فکر کن ده روز بعداز اون بچه تب کرد.گفت بردی مریضش کردی دیگه گفتم نمون اونجا.منم گفتم بچه ی خودمه هرطور بخوام نگهش میدارم تا الان یکسال و نیم مثل گل نگهش داشتم یکبار مریض نشده یه آفرین نگفتین الانم نظر ندین لطفا

بگو مادر بچه مواظب نبوده به ما چه

اتفاقا بچه باید بره بیرون ک با دنیا آشنا بشه و از همه مهمتر این که پدر و مادر همکاری داشته باشن تو بچه داری و هر دو یا سر درگوشی یا در حال غیبت نباشن

تو هم بگو مامان شما خیلی تو خونه نشستی مث اینک

اخه ربطی نداره اتفاق بیافته همون خونه خودادم هم میافته ده روز قبل ما خودمون خونه بود دختر افتاد سرش خورد لبه تخت بخیه خورد حالا من خونه خودم بودم

بابت اهمیت نده سخت نگیر کارخودتو انجام بده

سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم ۱ سالگی
مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۱ سالگی
خانما ی سوال دارم بچه هاتون رو‌چجوری تربیت میکنید من از صبح که بیدار میشم تا شب باید به این بچه بگم چیزه نکن بشین گاهی وقتا دعواش میکنم اما خیلی لج‌میکنه خیلی . چیکار کنم مدام بهانه میگیره که اب نیخواد بعد لیپانو بهش میدم میریزه روی زمین ی چیزی پرت میکنه میزنه منو .ی چند روزی شده خیلی این رفتارش بد شده خیلی جوری که منو همسرم به تنگ‌اومدیم قبلن هم دست بزن داشت نه تا این حد میگفتم دست به سیم نزن حرف گوش میمرد اما الان هیچ حرف شنوی نداره .نمیدونم سخت گیری زیاد کردم اینجوری شده یا بیشتر درگیر کارای خونه هستم و خودش که همه چیز انجام بشه و عقب نیوفتم از زندگی یا کمتر میبرمش بیرون نمیدونم اما خیلی چس سغید شده میام بهونه جیغ گریه .امشب هم ی حرف شنیدم خیلی منو بهم ریخت من عیدی هرجا رفتم مهمونی بچم به وسیله های خونه مردم دست نمیزد چون کلمه نه رو از شیش ماه بهش یاد دادم و موقع اذیت کردن منعش میکردم وحرف گوش میکرد بعد خانواده شوهرم پشت سرم حرف زدن که زهره بچشو دعوا میکنه و میزنه خیلی ناراحت شدم در صورتی که اونا اصلا جلو بچه هاشون نمیگیرن حتی ی دعوا خشک خالی نمیکنن .الان دیگه امشب با شنیدن این حرف خالی کردم و اصلا نمیدونم چی درسته چی غلطه و‌واقعا کم اوردم با این رفتار پسرم و اصلا توقع همچین رفتاری رو ازش نذاشتم اصلا نمیدونم باید باهاش چیکار کنم .میگم مامان بالشت روی مبلارو ننداز توی چشمای من نگاه میکنه پرت میکنه بالشتو اگه چیزی دم دستش هم باشه میشکنه راحت جرعت نمیکنیم ی ظرف چینی لیوان شیشه ای بیاریم سر سفره