خستم ،۳۷ روز زایمان کردم، ۳۵ روزش شوهرم رفته سر کار با دو تا بچه یک‌ماهه و دوساله ،با همه یختیا و چالش گذروندم ،روز به روز سعی کردم دردام ندیده بگیرم سرپا تر بشم بخاطر بچه هام و تنها بودنم ،تمام تلاشم کردم به دخترم ظلم نکنم و اومدن داداشش حساس و ناراحتش نکنه ،تا تونستم با همه سختی تایم خواب دخترم به کارای پسرم رسیدم ،تایم بیداری دخترم اون خواب باشه ،به شوهرم گفتم فقط دو ماه رعایت کن بخاطر دخترمون ،الان ۳ روز تعطیله تو خونس ،تنظیمات خواب بچه ها رو که بهم ریخته ،جلو دخترم پسرم بغل میکنه قربون صدقش میره ،هر چی تذکر میدم میگه اون نمی‌فهمه تو سخت میگیری 🥲🥲🥲 ،دخترمم دیگه بلا نمونده سر من نیاره از لج و اذیت و گریه ،میگم اینا بخاطر کارای تو آخه دخترم با پدرش خیلی بازی میکرد الان اصلا دو دقیقه میشینه کنارش میگه نه نه تو برو .... 🙃🙃🙃🫠🫠
دلک میخواد یه جا باشه بالای یه کوه بگن میتونی بری اونجا برم از دست این شوهر ........

۴ پاسخ

وای دقیقا خونه داری و بچه داری و خستگی ب کنار.کم توجهی و کم محبتی شوهرم ب کنار.ما زنا دورازجون شما چقد بدبختیم

پسرمنم ۳ سالش همش میخواد بره خونه پدرم یا خونه مادرشوهرم اصلا دوسنداره خونه باشه وقتی نمیزارم بره انقد گریه میکنه جیغ میزنه منم باهاش گریه میکنم.همه رو کلافه کرده

حالا شوهر من تمام توجهش به پسر بزرگمه حتی به منم توجه نداره🥲
مادر شدن چقدر سخت بود 😥

وای چقدر حرفاتو درک کردم منم یه دختر ۲ ساله دارم و پسرم تازه به دنیا اومده واقعا سخته ...تا یه لحظه درنگ میکنی بزرگه داره انگشت میکنه تو چشم داداشش واقعا سخته ...ساعت خواب دختر منم به هم ریخته غذا نمیخوره

سوال های مرتبط

مامان فرشته ها❤👼👼 مامان فرشته ها❤👼👼 ۹ ماهگی