باورتون نمیشه...
هرچقدر خودمون بیشتر حستسیت نشون می دیم در بززگ کردن بچه ها جواب عکس می بینیم.
عینا می بینم یه دختر فامیل ما دوماه بعد من زایمان کرد هرچی خودمون تو این گروه راجبش نگرانی داریم اون نداره...
دیشب یه جا دعوت بودیم باهم از غذا سفره داد به پسر 6 ماهش،خودشم قلیون میکشه همش بچه رو پاهاش هی دود رو سر بچه،یک بار صورتش نشست و دستاش پاک نکرد تا زمانی که اونجا بود،دست هرکسی هم میدادش،یکی تو دهنش بوس میکرد یکی رو چشماشو..حتی یه صحنه دیدم تو دست یکی بود بچه داشت انگشت شصت اون نفر میخورد🥴
ها اینم بگم یه ساک هم حتی همراهش نبود برای بچش...
حالا من بگو انگار رفته بودم مسافرت حتی ملحفه برداشتم پهن کردم روی زمین بعد بچه گذاشتم روش،دست هیچکسی نمیدادم،مرتب دستاش پاک کردم،براش رفتم فرنی تازه همونحا درست کردم اونم تو ظروف خودش که از خونه برده بودم.آب جوشیده و اینا همه همرام بود.لباساش همونجا چون چند نفر در حد چند دقیقه ای بغلش کردن عوض کردم.
اما تفاوت بارزی که دیدم این من بودم کلی داروی ضد حساسیت ،پسرمم هی سرفه میکرد و آبریزش بینی و بسیار لاغر.
ولی بچه اون وسط اون همه دود اصلا حساسیت گفت نداره خیلی تپل و شادتر بود.

نمی دونم ولی آقامم اونحا بود گفت تو خودت کشتی برای این بچه اما بازم اینجوری اونوقت اون خانواده چ‌راحت بودن تو دعوتی و چقدرم ماشاالله بچشون سالم بود.( اینم بگم شاید این دومی یا سومی مهمونی من رفتم ولی از اون دختره پرسیدم گفت هر روز مهمونی می‌ره گفت شبا تا ساعت ۳ بامداد دورهمی دارن با زن های همسایش،گفتم بچه ات چی گفت اونم همونجا باهامه😐)

۱۲ پاسخ

اخ اخ دقیقا باهات موافقم هرچی حساس باشی بدتره والا من انقد حساسم کسی دستشو بگیره فورا بشورم یا نمیذارم بوسش کنن ولی بدتر میشه انگار هرچی بی خیال باشی بهتره

ببین ب نظرم کارای اون خانم خیلی اوک نبوده ولی خو بدم نبوده اما شما خیلی دیگ داری خودتو اذیت میکنی و کار شماااا بسیاااار بسیار غلطه و داری با کارات ب طور ناخواسته هم روان بچتو اسیب پذیر میکنی هم بچتو اذیت میکنی و از همه بیشتر خودتو ببین من هر ماه دخترمو میبردم دکترش بعد ماه پیش دکترش بهم ی حرفی زد ک خیلی خیلی روش فکر کردم دیدم حقه اونم این بود ک گفت تو قد وزنشو داری هردوهفته تو بهداشت چک میکنی و هر ماه میاری اینجا گفت تا کی میخوای این کارو ادامه بدی تا چندسال یجورایی نسبت ب وزنش وسواس پیدا کردی دیدم راست میگ بهم گفت فقط وزنش نیست راجب غذاش راجب هرچیزی تو هرماه فقط میای و با ی کلمه عالیه من میری بهم گفت بشین فکر کن تو باید با این بچه بزرگ شی تو ماه ها و سال هارو با این بچه میگذرونی بس حساسیت زیادی هم تورو اذیت میکنه هم بچتو وسواس راجب لباس و نمیدونم بازی هرچیزی باعث میشه ذهن بچت بیمار بزرگ شه و اون بچه ناخوداگاه ب همه چی وسواس بخرج بده بس یکم شل تر بگیر دیدم راست میگ واقعا تا کی ما ملحفه پهن کنیم تا کی هرکی بغلش کرد ببریم بشوریم و لباس جدید. البته شما خیلی دیگ سفت و سخت گرفتی من اینجوری نیستم فقط کسی ویروسی باشه نمیزارم بچمو بغل کنه و توی دود مستقیم نمیزارم بشینه شمام یکم فک کن ببین منطقی نیست کارات

اصلا نمیتونم تصور کنم کسی بچشو اینجوری بزرگ کنه !!!!
ما اگ قرار نیست مواظبشون باشیم پس وظیفمون چیه؟
ما مسئووولیت داریم تا زمانی ک خودشون نمیتونن ، جلوی چیزایی ک براشون ضرر داره رو بگیریم و مواظبشون باشیم
اعصابم خورد شد از کارای اون خانمِ به اصطلاح مادر
بعضیا فقط زاییدن رو بلدن

عزیزم کار درست رو شما میکنی ، البته یکم زیادی حساسی ، مثلا اینکه چون بغلش کردن لباساشو عوض کردی یا اینکه مهمونی نمیری ،
ولی شک نکن بچه شما سلامت تره ، الان معلوم نمیشه ..

شانس دارن والا ما الان با بچمون اونجوری رفتار کنیم هزار و یک جور مشکل پیش میاد.
میدونی ولی من معتقدم یعنی به این باور رسیدم که همه چی به ذهن ادم برمیگرده اگه واقعا استرس اینو داشته باشی الان میفته الان مریض میشه الان فلان میشه واقعا اتفاق میفته .اون از اول بیخیال بوده .ولی با دود قلیون و اینکه هرکی بوسش کنه و اینا موافق نیستم.من از روبوسی خودمونم بدم میاد خوشحالم که از کرونا به اینور جمع شد

دقیقااااااا همینه بچه انگار عادت میکنه .یا اونا شانسشون بالاس من چند ماه بعد بدنیا اومدن بچم. هیچ جاااااا نمیرفتم مبادا طوریش بشه اوونوقت جاریم از وقتی بدنیا اومذه انداخته روشونش همش اینور اونوره انقدم بچه ساکته ها

کلا هرچی حساس تر باشی بدتره

منم حساس بودم اولش حتی یکی دوبار به مادرشوهرم ب تندی گفتم انقدر بچه بغل ب بغل شد بدنش درد گرفت ولی الان دیگه انقدر حساس نیستم به اینکه کسی بغلش کنه
غذای سفره هم میخوره خودش دوست داره البته من غذاهام کم نمک و کم ادویه س و اینکه سوپ و چیزای دیگ هم براش درست میکنم ک عذاب وجدان نگیرم😂 مهمونی هم جایی دعوت شیم میریم
خداروشکر گوش شیطون کر مریض نشده

مثل منی بخدا منم بچم دوماه از بچه خواهرشوه م بزرگ تره انقدر بهش میرسم بعد مثل نوزاد بعد بچه اون مثل بچه چهار پنج سالس از گندگی از حرف زدن ازهمه چیز دریغ از یکم حرص خوردن مامانش بعد من بایدونه بچه پیر شدم

ولی من دیگه غذا سفره میدم بهش زرنگ شدم😂

خخخخ دقیق عین منی تو انقدر به این بچه حساسم که گاهی اوقات خودم ب کارام خندم میگیره😂😂😂

دقیقا بچه هایی ک وسواس روشون نداشته باشی سالم ترن وای چجوری میتونن مادراشون من ک همه بهم میگن تو وسواس زیادی داری بخرج میدی ولی بنظر خودم هرکاری میکنم بازم کوتاهی کردم در حق دخترم

حتی گفتم غذا دیگه چی بهش میدی صبحانه چی میدی شام چی میدی بهش.
گفت هرچی خودم بخورم میدم به بچه شش ماهه برنج میداد اونوقت ما هی تو‌میکسر میکس می کنیم.
گفت صبحانه نون میده بهش😐
گفتم فرنی چی میدی؟ گفت هیچی از داروخانه یه سرلاک موز گرفتم اونو بعضی شبا میدم😐
آب هم تو‌لیوان بهش میداد از یخچال😐
حتی گفتم لباساشا با چی می شوری؟ خندید گفت این چ سوالی با همون تایید ماشین لباس شویی با لباسای‌خودمون می شوریم😐😐😐😐

اصلا روانی شدم از دیشب تا حالا

سوال های مرتبط

مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
تا حالا شده شما هم به رفتارای بچه تون دقت کنید؟
به استقلالش؟به علایقش؟به کارایی که انجام میده چیزایی که دوست داره؟چیزایی که زود یاد میگیره....
خونه خودم که بودم‌ موقع غذا صورتم رو میاوردم جلوی رز میگفتم نام نام...
بعد قاشقشو میاورد جلو که مثلا بهم غذا بده!
اول فکر کردم اتفاقیه...بعد امروز دوباره انجام داد اینکاررو...
مثلا مامان اولین کلمه بود که گفت...ولی اصلا به کار نمیبره...مگه خیلی کارش گیر باشه عصبانی باشه من دور شم ازش یا خوابش بیاد!
بچه ای که من از اول کلی تمرین کردم دست بزنه...با دوبار گفتن‌نام نام انجامش میده و‌موقع غذا خوردن میگه...
و به شدت هم به صورت من توجه میکنه که چه جور بگم مثلا....
سینه خیز رو چندوقتی بود یاد داشت اما فقط برای پستونکش..
برای چیز دیگه اصلا...الانم خیلی کارش گیر باشه...کتاب مورد علاقه شو‌ براش میخونم دست خودش باشه شده حتی ورق زده و خودش یه صداهایی درمیاره.
کلا میدونم تو این سن هر بچه ای یه مهارتی رو یاد گرفته...یکی دست میزنه یکی چهاردست و پا میره یکی راه میره و....
اما اینکه انگار تو یه زمینه قوی تر از اون یکی دیگه س جالبه.بعد من نمیدونم باید چیکار کنم؟چی رو باهاش بیشتر کار کنم؟
مامان کیان جون مامان کیان جون ۱۷ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۱۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم بگم که این چند روز چجوری گذشت...
اون روز که گفتم پسرم داغه بهش استامینوفن دادم شیاف گذاشتم پاشویه کردم پیاز گذاشتم کف پاش با گلاب و ختمی پاشویه کردم اصلا هیییچ تاثیری نداشت همینجور تبش می‌رفت بالا...
دکترشم عصر نوبت داده بود بهم دیگه بردم پیش دکتر عمومی گفت بازم شیاف بزار شیاف دومو که گذاشتم اسهالش شدیدتر شد بالا هم میورد.
دیگه مجبور شدم بردمش اورژانس اونجا با بدبختی یه سرم بهش وصل کردن تبش اومد پایین... تا دیروز عصر دارو گرفت که رگش بسته شد و گفتن باید باز ازش رگ بگیریم...
دقیقا یک ساعت بچه جیغ کشید و هق هق کرد ۱۵ بار سوزنو کردن تو بدن بچه و در آوردن آخرش بعد یه ساعت گفتن بیا ببرش یکم آرومش کن باز بیارش که دیگه شوهرم عصبانی شد و بچه رو برداشت گفت مگه بچه من موش آزمایشگاهیه که شما اینجوری سوراخ سوراخش کنین... یه برگه دادن بهمون امضاش کردیم بچه رو برداشتیم و اومدیم کرمان...
آخرشم که داشتم میومدم پرستاره گفت فکر کردین کرمان خیلی خوبه این بچه اصلا به اونجا نمی‌رسه تو راه تشنج می‌کنه.. یه استرسی بهمون داد که یه راست از بیمارستان اومدیم سمت کرمان.
نزدیک بیمارستان راضیه فیروز که شدیم رفتم تو سایت یهو دیدم دکتر صاحب الزمانی یه نوبت کنسلی داره دیگه سریع بردمش پیشش...
گفت این بچه با این دست و پای سوراخ سوراخ که اصلا نمیتونه سرم بگیره دیگه واسه همین بهش دارو خوراکی داد گفت نیاز نیست ببریش بیمارستان... الانم خداروشکر با همون داروها حالش خیلی بهتر شده.