۸ پاسخ

چ مادر عفریته ای داره. بچش فرستاده اونجا اصلا ب فرض نمیدونه حامله ای نمیگه بچه کوچیک ی موقع بگیره چی

واقعا چقد آدم باید نفهم و بیشعور باشهه یا عمدی اینکارو کرده ما بچمون دوتا سرفه میکنه حبسش میکنیم تو خونه تا بقیه رو مریض نکنه

چقدر بعضیا بیشعورن

یاد خودم افتادم من تا حالا نگرفتم زن داداشم بچشو که آبله گرفته بود فرستاده بود خونه ما ماهم بی خبر ازهمه جا، تافهمیدم دور شدم ازش ولی ذهنم بدجور درگیرش بود تا چندوقت که نکنه بگیرم
واقعا بعضیا شعور براشون تعریف نشده

مامانش چه بی شعوریه که بچه رو ول کرده بره خونه دیگران با این شرایطش

اگه داشت هم بعدش خودت برو دکتر ... اما فکر نکنم تو بگیرب

برو مطمعن شو از مامانش بپرس ... بگو اخه ادم بی عقل تو شرایط منو نمیدونی بچتو میبرستی اینجا

سلام
مامانش نمیدونست شما بارداری بچه ی مریضو فرستاد اونجا؟
شاید خوب شده
تازه گرفته بود؟

سوال های مرتبط

مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
بالاخره به همسایمون گفتم که بچه هامون خونه همدیگه نرن
نمیدونم کار خوبی کردم یا نه چون هم خانمه آدم خوبیه دخترشم دوس دارم ولی بعضی کاراش رو اعصابمه، و اینکه دخترم دوست دیگه ای نداره و تنها میمونه
کاراش که میگم رو اعصابمه اینه که وقتی میاد خونمون هر پنج دقیقه یه بار میگه خاله آب میخوام هر دو دقیقه میگه خاله اخ دهنم خون اومد خاله اخ دستم درد گرفت و... یه لحظه نمیذاره آرامش داشته باشم
یا مثلا همین که وارد خونمون میشه میگه خاله چی داری بخوریم
چند روز پیش اومد گیلاس یکم داشتیم دادم خوردنش، دو روز بعدش اومد همین رسید گفت خاله گیلاس بیار بخوریم گفتم تموم شد گفت میوه چی داری گفتم نداریم گفت غذا چی گفتم رو گازه هنوز نپخته گفت یخچالتونو باز کن ببینم چی دارید😐 این چیزا تو وجود من قفله، من تو خونه مادرشوهرمم از گشنگی بخوام بمیرمم نمیگم چی دارید
یا مثلا میاد خونمون میره رو میز و صندلی دخترم میشینه دخترمم رو زمین میشینه گریه میکنه
چند روز پیش رفتیم مسجد دوتایی رفتن مهرای سنگی مسجدو اوردن بازی کنن همشو برداشت نذاشت دخترم بازی کنه نصفشون کردم نصفشو دادم دخترم نصفشم به دختر همسایه گفتم اینجوری بازی کنید باز مهرای دخترمو ازش گرفت گفت میخوام برج بسازم گفتم خب یکی تو بذار یکی دختر من باز نذاشت دخترم بذاره دخترمم گریه می کرد منم اوردمش خونه، یکسره حرف میزنه خونمون که میاد یک ثانیه نمی تونه یه جا بشینه
یه سال از دختر من بزرگتره مادرش نوشتن اعداد رو بهش یاد داده ولی من نمیخوام دخترم تو سن کم با آموزش مستقیم چیزی یاد بگیره
هروقت میاد با حالت تحقیر به دخترم میگه من فلان چیزو بلدم تو هم بلدی دخترم با حالت خجالت میگه نه