۵ پاسخ

سلام عزیزم نه خوب کاری کردی وقتی آدم بچه کوچیک داره باید اطرافیان درک کنن

خونه داییت مشکلی نبود خونه مادر شوهر مشکل داره ؟ عجب

شوهرتو بنداز ب جونش

منم مامانم ناهار اماده کرد زنگ زد گفت بیا گفتم بچم گرمش میشه هوا گرمه گفت خو بیا غذاتو ببر خونتون رفتم اوردم دیگه بچه مریض بشه میخوا کی جواب بده

نه کار زشتی نکردی
بهش توضیح بده بچم حالش خوب نیس
اگه فهمیده باشه درک میکنه نباشه ام به جهنم

سوال های مرتبط

مامان Anisa🧚🏻‍♀️ مامان Anisa🧚🏻‍♀️ ۱۱ ماهگی
این داستان دردسر های منو مادرشوهر 😐😐
یه لحظه بیاین دیگه ردددد دادم 😤
جمعه خونه ی مادرشوهرم بودیم کلا میریم اونجا بچه مال من نیست طفلک خوابه بیدارش میکنه میگه پاشو دلم تنگ شده برات گشنشه میگه نه پستونک میده دهنش بغلش میکنه بوسش میکنه یا مثلا دارم شیرش میدم یهو میاد از زیر سینم میکشه بیرون بچه رو میگه خبببب بیا ببینم جیش کردی یا نه اعصابمو بهم میریزه خواب بچمو بهم میریزه وقتی میایم خونه تا دوروز درگیرم خوابشو تنظیم کنم . حالا اینارو بیخیال مساله این است👇🙄
پوشکشو میخواست باز کنه گفتم تازه عوض کردم مامان بازش نکن گفت اره میدونم باز کنم بچم یکم هوا بخوره گناه داره گفتم نه سرما میخوره گفت نه خونه گرمه گفتم گرم باشه واسه نوزاد ۲ ماهه خوبه ولی نه بدون پوشک گفت اوووو چقدر گیر میدی انقدر نازدونه بارش نیار بازش کرد پوشکشو بعد ۵ دقیقه گفتم ببند اصلا گوش نمیداد گفتم بده بچه رو اصلا نگا نمیکرد با آنیسا حرف میزد شوهرم در زد رفتم باز کردم اومد خونه بغلش کرد انیسا رو گفت وای پوشک نداره که گفت اره من باز کردم بچم یکم هوا بخوره اتیش گرفت تو پوشک گفتم علی بده بچه رو بعد گرفتم پوشکش کردم پاشدم رفتم دستامو بشورم آنیسا گریه میکرد مادرشوهرم گفت دخترم اذیته ای مامان بد دخترمو اذیت میکنی دوباره پوشکشو باز کرد😤 آنیسا هم جیش کرد رو فرش و شلوار مادرشوهرم
اونم گفت عیب نداره دخترم سریع گذاشتش درو باز کرد رفت تو حیاط
مامان مانا مامان مانا ۳ ماهگی
آمدم خونه شیرم کم بودم تا گفتم شیر خشک مادرشوهرم نذاشت نه بچه باید شیر خودتو بخوره شیر شیشه چیه مگس میشه رو شیشه ،شیشه می‌افتد زمین کثیف میشه بچه اسهال میشه خلاصه نذاشت من به بچه شیشه بدم روزای اول چای شیرین میداد خیلی بچم گریه میکرد 😔😔منن تجربه نداشتم فقط با گریش گریه میکردم
بعد بیست روز میخواستم برم خونه مامانم چون زیر بغل بچم با پاهاش عرق سوز خیلی بدی شده بود من نتونستم از بچم درست نگهداری کنم چون خیلی هوا سرد بود میترسیدم که لباساشو در بیارم مریض بشه 🥹😭رفتم پیش مادرم پیش خودم میگفتم برم پیش مامانم شیر خشکم بهش میدم
موقع خداحافظی به من گفت نبینم وقتی آمدی بچه رو شیز خشکی کرده باشی 🥲🥲دلم لرزید که چیکار کنم
رفتم پیس مامانم بچمو دیگه پوشک نزد چون خیلی بد عرق سوز شده بود خیلی خیلی بد
زیر پاهاش پارچه میذاشت می‌شست عرق سوز بچم خوب شد ولی گرسنه میموند مامان گفت برو شیر خشک بگیر که بچه هم لاغره هم گریه میکنه گفتم نمی‌ذارن عممم اینجوری گفته چیزی نگفت دیگه برای من کاچی درست کرد گفت بخور پس شیرم زیاد شه ......
مامان توت فر🍓نگی🤱 مامان توت فر🍓نگی🤱 ۴ ماهگی
شبخیر مامانا
من امروز رفتم واکسن دخترم رو زدم اون یکی دردش کمتر بود تا این ۵گانه🥺
از دیشبم به شوهرم گفتم من واکسن زدم نمی‌رسم هیچ‌کار کنم چیزی ام شام و ناهار نمیپزم
بعد جای اینک کمک کن ساعت ۵تا۶ و خرده ای رفت تعمیرگاه
اومد خونه زنگ‌زد بره باشگاه بهش گفتم ببر بیرون شام بگیریم بیایم خونه بخوریم
دخترمم پوشک نداشت بریم فروشگاه بعد میگ بلند شو آماده شو منم داشتم کارهام رو میکردم ک‌برم باهاش میگ میبرمت خونه مامانم شامم مفتی 😏🫠
حالا انگار قرار چی باشه شام ک‌ مفتی باشه آنقدر لجم گرفت(برام مهم نیست اون بنده خدا چی‌درست کرده از شوهر لجم گرفت خیلی)گفتم دلم نمیخاد بیام بچم واکسن زد هرکس میخواد بکشه بچه رو یه گوشه ای
گیر‌داد نه بیا
دید مصمم رو نرفتن گیر داد خب خودم ی چی میخرم میارم منم گفتم میخام نخری خودت برو بخور گفت ن شیر میدی فلان منم قسم جون بچم رو خوردم چیزی خرید نخورم
آنقدر از دستش اعصبانی ام ک لج‌کردم دوتا ظرف‌هم نشستم
واقعا موندم چرا مردا اینطورن☹️😒
(خونه مادر شوهرم بچه برادر شوهرم هست واقعا هی دخترم رو اذیت میکن مثلا آنروز رفت پستونک دخترم رو‌تو دستشویی شست دیشب رفتم پاها بچه رو از کمر هی میچرخوند گفتم نکن جاریم ناراحت شد چرا میگی)