۸ پاسخ

عزیزم فقط باید یک راهی پیدا کنی خودت اروم کنی هر چی که ارومت میکنه مثل نمیدونم قران خودندن که به من خیلی کمک کرد. وقتی بچه ها فاصله شون زیاد نیست و دوتا جنس مخالفن خیلی باهم دعواشون میشه منم یک دختر و پسر با فاصله دو سال دارم که با اینکه الان ده و هشت سالشونه بازم با هم درگیری دارن خاصیت دختر و پسر بودنه فقط نباید طرف یکی رو بگیری یا بینشون در بیای یا یاهم دعواشون کن و مثلا بگو یکجا بشیینن چند دقیقه یا از تلوزیون یا گوشی یا هر جی که دوست دارن محرومشون کن ولی سعی کن تا جایی که میتونی ناراختی تو رو نبینن باید حلوی اونا اروم خودتو نشون بدی و بیخیال بعد واسه خودت وقتی حواسشون نیست خودت رو اروم کنی و خودت رو به خدا بسپر مطمئن باش میگذره و قابل تحمل میشه همه چی

یه نفس عمیق بکش و به این فکر کن این روز ها میگذره منم یه پسر 6دارم یک دختر3و سومیو دارم میارم تنها چیزی که ارومم میکنه اینه که بزرگ بشن میشن عصای دستم

عزیزم حق داری منم دارم دوتا پشت هم که الان ۷و۸ساله هستن هنوزم دعوامیکنن باهم ولی کاری نداشته باش بهشون فقط جلوکوچیکه بگو احترام بزرگه روداشته باشه ووقتی هم بابزرگه تنهاشدی بگو بایدهوای کوچیکه راداشته باشه مواظبش باشه

کسی کمکتون هست واسه بچه داری؟
همسرتون همکاری میکنن؟
بنظرم خودتون رو باید اروم کنید مشاوره برید روانشناس برید اگه نیازه دارو مصرف کنید
اما خودتونو نبازید بچه ها به مادر شاد نیاز دارن
حساسیت بیشتر شما اونارو بدتر میکنه......

سلام خوبی عزیزم ؟خدا قوت
عزیزم باید ببینی مشکل گل پسر چیه و از ریشه حل بشه
شما بیشتر باید هوای پسر رو داشته باشی تا دختر
محبت و توجه فراوان به پسرت بکن
دخترت هم نامحسوس و گاهی منظورم اینه جلو گل پسر نباشه
تو دعواهاشون دخالت نکن روزی 1 ساعت خودتون وقت بذارید و بازی مناسب با سن هردوشون رو انجام بدید و خودتون هم باهاشون بازی کنید
تا کار به اسیب جانی نرسیده بذار دعوا کنن
دنبال مقصر نگرد تو دعوا
و طرفداری یکطرفه هم نکن از دخترت
ببین چی میشه

من دوتا دارم یکی دوساله یکی 15روزه بشدت روزای سختی را میگذرونم افسردگی گرفتم اصلاااااا کمکی ندارم شوهر صبح میره شب میاد از سرکار خونه بابام یه روز ذر هفته میرم اونجام بدتر اعصابم داغون میشه چون پسرم بهانه گیر شده بدتر کوفتم میکنه زایمانم سزارین بود از همون شب اول خودم مارا خودمو کردم از فرداشم که مرخص شدم خودم کارای جفت یچهامو انجام دادم از روز سومم امدم خونه خودم تک و تنها با بچها همسرمم سرکار سخت میگذرع خیلییییی هم سخت میگذرع ولی دیگه چاره ای نیست باید مدیرت کنم متاسفانع ادم وسواسی ام هستم همش باید جارو بکشم گرد گیری کنم تو سینک نباید ظرف نشسته داشته باشم خلاصه بسختی و با تمام توانم حتی فراتر از توانم دارم تلاش میکنم زنذگیمو رو رول کنم
وشهرمم باشه خدایی کمکمه ولی دیگه اونم سرکاره شبم میاد خدایی خسته است نمیشه زیاد از کمک خواست
دقیقا منم امشب متاسفانه پسر بزرگمو زدم با اینکه گیج خواب بود مقاومت میکرد در مقابل خوابیدن و جیغ مبکشید دخترمم ببدار میکرد منم ا خستگی داشتم بیهوش میشیدم

به نظرم نه داد بزن و نه واکنش نشون بده. فقط و فقط بدون اینکه برات مهم باشه فقط نگاهشون کن. خوب که همدیگه رو زدن بلند شو برو بگو مشکلتون خودتون حل کنین تا از لج بیوفتن

دوتا بچه دارین

سوال های مرتبط

مامان ارغوان مامان ارغوان ۲ سالگی
مامان ها دخترم داره ۶ ماه میشه اما همچنان روزا گریه داره و بی قراره! یعنی وقتی میزارمش زمین و یا از پیشش پا میشم جیغ و گریه راه میندازه! کبود میشه از گریه! مگه میشه ۶ ماه تمام بچه بی قرار و گریه زاری کنه! بخدا بریدم دیگه،جونم دراومده! روزی هزار بار کفر میگم و پشیمونم از دنیا اوردنش!! امروز هم پریود شدم هم از دیشب بی خواب و خسته کلا روزم رو بد شروع کردم با بدن درد و سر درد، سر دختر بزرگم داد زدم و حتی ۲ تا زدم به پشتش!خیلی گریه کردم،خیلی پشیمونم از مادر شدن! ارزوی مرگ میکنم برای خودم بعدش میگم بچه هام چی میشن و زیر دست کی بزرگ میشن!! توان پریتار گرفتن و کمکی رو ندارم،هزینه هامون خیلی بالاست!
خلاصه داغونم،کاش اصلا بچه نداشتم یا که حداقل همون یکی کافی بود!بدن ام رو به تحلیل رفتنه😑🥺!خستم،هیچ جا نمیتونم برم،نه ورزشی،نه معاشرت و مهمونی، هیچی هیچی!این همه درس و معاشرت و کار رو بستم گذاشتم کنار به خاطر بچه ها فقط!اصلا ارزش نداشت این همه چیز رو از دست بدم که چی !بهترین عمر و لحظه هام داره با لجبازی بچه،جیغ و گریه و خستگی هاش میگذره! الان ۶ ماه میشه خونه مادرم نرفتم،۳ تا کوچه پایین تره اما اینقدر که کار میریزه روزا سرم...
با شوهرمم رابطه ام بهم ریخته،به کوچیک ترین حرفش و کارش حساس شدم! حتی فکر طلاق میاد سرم!از قبل بچه با هم سر موضوعی مشکل داشتیم اما الان حساس تر شدم و واقعا تحملش رو ندارم دلم میخواد دیگه نبینمش،نباشه تو زندگیم... هیچ وقت اینقدر حس درموندگی نکرده بودم تو زندگیم!!