۱۶ پاسخ

ببین دلیل اسرارت رو میدونم چیه چون خودم عین خودتم ولی دیگه این کارونکن
وقتی قهره بذارقهرباشه به جهنم
دیگه اسرارش نکن بره اونجا خودش صلاح دید میره

مادرشوهر منم اینطوریه. بیخیال عزیزم ارزش نداره اینجور آدما خودتو ناراحت کنی بخاطرش حرفشونم مثل خودشون بی ارزشه

فداسرت به نینیت فکر کن فقط

فداسرت به نینیت فکر کن فقط

فداسرت به نینیت فکر کن فقط

شوهرت میگفت ن نخریدن گذاشتن شما بخری، یکم فشار میخورد بد نبود

حقته واسه چی با زور فرستادی بره پیشش

بعضیا آدم و از خوبی کردن پشیمون میکنن یجوری که آدم به خودش میگه من چقد اسکولم بفکر اینا بودم

ناراحت نباش بیشتر مادر شوهرم بد ذاتن ،یکی از اونا رو منم دارم

بهترین کار اینه کع دلت براشون نسوزع چون اونام نمیسوزه و خودت ادم بده میشی

عروسا اگه خوبم باشن این جور مادر شوهرا باعث میشن از خوب بودن خودشون پشیمون بشن

اهمیت نده بپرسه نپرسه مگ مهمه

چقد ادم میتونه وقیح باشه حالا خرید یا نخرید بتوچه اخه زن اول حالشو بپرس ببین خودش چطوره بعدا میفهمی خریده دیگه چقد فرهنگ چرتیه

فقط میتونم بگم ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است

بیا و خوبی کن 😂

چقد رو مخن بعضياااا اخهههه🙃🙃

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر هفته سی‌وپنجم بارداری
موضوع مادرشوهرم 😬و زایمان🫠😅
مامان خودم آدم مسئولیت پذیر و اهل کمک نیست ..سر زایمان اولم هیچی کاری برام نکرد نه یه تیکه سیسمونی داد نه بیمارستان آمد نه ده روز ازم خوب مراقبت مرد همش قهر میکرد میرفت بیشتر از اینکه که کمکم کنه حرصم داد با قهر کردناش...قهر میکرد میرفت باز روز بعد میومد ...مادرشوهرم در حد توانش کمکم بود بیمارستان پیشم آمد ولی باز بچه هاش خییلی میومدن میخوردن میریختن میرفتن حرفاشون اینا باعث اذیتت شد طوری که روز پنجم زایمان با همه دعوا کردم بابام آمد برد خونشون دو سه روز وایستادم..از روز هفتمم خونه خودم تنها بودم .....حالا امروز مادرشوهرم میگه به مامانت بگی بیاد مراقبت باشه من نمیتونم گفتم اصلا به هیچ کدومتون نیازی ندارم خودم تنهایی میمونم...میگه خونه اشکالی نداره دیوار به دیواریم یه سر میزنم ولی بیمارستان از الان بگم نمیتونم بیام ...گفتم بیخیال خودم یه کاریش میکنم فقط مثل امیر علی کوفتم نکنید ..میگم مامانم الان میدونست کمر درد شدید داشتم میمردم نیومد یه سر بزنه ..یا یه استکانمو بشوره سر زایمانم چشم آب نمیخوره بیاد..
حقیقتش با این حرفش باز استرس افتاد به جونم🫠🫠کسی کمکی ندارم شوهرم از اون شوهرا نیست که بهش امیدی داشته باشم 🫠کسی هست مثل من باشه
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا روزهای ابتدایی تولد
ادامه 🥰۱۲ شب دردم زیاد بود ولی بازم قابل تحمل بود به نظرم باید اعتماد به نفس داشته باشید من هر لحظه اش میگفتم الان پسرم میاد بغلم صورت کاهش و میبینم بعد انگار مسکن بود برام فکر. کردن بهش ساعت ۱۲ یکم با شوهرم چت کردم مامانم گوشیمو یواشکی آورده بود داخل شوهرم و راه نمی‌دادن .یکم با شوهرم چت کردم یکم سر به سرم گزاشت دردام یادم بره ولی چه فایده گذشت خواهر شوهرم اومد با یکی صحبت کرد اومده داخل نوبتی با مامانم هی میومدن کمر مو ماساژ میدادن میرفتن چون خودم با مادرم راحت تر بودم مامانم و گذاشتم بمونه خواهر شوهرم رفت. ساعت ۲ شب شد یهو درد عجیبی اومد سراغم یعنی داشتم راه میرفتم انگار یه فشار بدی رو واژن و مقعدم هست دیگه اونجا واقعا جیغ میزدم که دکترم اومد گفت بخواب دید ۹ سانت شدم. فولم گفت اصلا انتظار نداشتم اینجوری پیش بری بخواب مامانم و بیرون کردن و وسیله ها رو آماده کردن از اونجای که بچه آلوم بود و من نمی‌دونستم چه خبر خیلی خوش خوشی سر کرده بودم 😁 راستی هفت سانت کیسه ابم و خودشون پوکوندن. بعد هی میگفت هر موقع درد داشتی زور بزن هر موقع درد نداشتی نفس عمیق بکش منم یه چند زور زدم فایده نداشت پسرم یکم تو کانال زایمان مونده بود دیدم یکی از خانما گفت عزیزم یه زور محکم بزن بچه ات خفه میشه ها واییییی اینو بگه من انگار دنیا تو سرم خراب شدم از ته دلم زور زدم دیدم گفت سرشو و دارم میبینم و بچه رو گذاشتن تو بغلم راستی سرشو که دیدن بی حسی زدن تو لبه بیرونیمخ سر بشه و قیچی کردن بعد که پسرم و گزاشتن بغلم انگار کل درد تموم شد شایدم سر بودم چیزی نفهمیدم همون لحظه تو ثانیه یچم مدفوع مرد روم 😂 برش داشتن بردنش منم تمیز کردن و بخیه زدن
بخیه چون سر بودم هیچی نفهمیدم هیچی
مامان گیلاس‌ خانم مامان گیلاس‌ خانم ۲ ماهگی
ولی خود مامانم خیلی نگران شد کف پاشو بریم دکتر معاینت کنه گفتم بابا دیشب تب کردم بخاطر اونه این جوشا کف نه پاشو رفتم درمانگاه صنیع خانی با رعایت بهداشت اینا خودمم نرفتم تو مامانمو فرستادم که دیدم مامانم ناراحت آمد کف میگن نکا نمیکنم ببرش نجمیه گفتم بابا من بیرون وایمیسم بیاد فقد از دور نکا کن ببینه آیا آبلس یا حساسیت گفت نه بیرونم کردن ناچار برگشتیم دیدم یه مطب زنان سر راه باز بازم به مامانم کف تو برو من پایینم بببین چی میگه مامانم رف آمد کف دکتر نیس مامانم پس بیا بریم بیمارستان نور اندیشه مامانم میکف نه بریم نجمیه اونجا گفتم گفتم مامان جان شما در ماهم وسیله ای ندارم نجمیه داخل تهران حداقل یه مرد میخواد همراهمون باشه همسر منم بدبختی اینها بود که آماده باش بود بخاطر همون چهارشنبه سوری کسی رو نداشتیم همراهمون باشه باهم رفتیم بیمارستان نور بازم من تو نرفتم با اینکه ماسک دستکش اینا داشتم مامانمم همینطور رعایت کرده بود اونجا خدا خیرشون بده خانم دکتر گفتن برم تمو منو ببینن تا بدنمو دید گف آبلس برا دارد اینا نوشت گف بگیر استفاده کن تا فردا برو پیش دکتر عفونی گفتم باشه هر جا رفتم دارو هارو نداشتن
#آبله مرغان بارداری