تجربه زایمان🥰
دکترم تاریخ گفته بودم برام زده بود برای ۳/۳۰ سزارینم کنه که ۳۹هفته کامل میشدم ولی ۳/۲۰ که ۳۷هفته بودم رفتم مطب گفت قلب نی نی تند میزنه برو بیمارستان ان اس تی بده همون موقع ب دلم افتاد ک دیگه میخواد امروز زایمانم کنه من نه دردی داشتم نه هیچی کلی ترسیده بودم رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن بله تند میزنه باید زایمان کنی زنگ بزن بیان برای تشکیل پرونده لباسامو عوض کردم سرم بهم زدن بردنم اتاق عمل پرسیدم گفتم بی حسم میکنید یا بیهوش دکتربیهوشی گفت نترس دخترم بیهوشت میکنم هیچی نمی‌فهمی نترس دراز کشیدم رو تخت داشتن آماده میکردن ک دکترم رسید بالاسرم حالمو پرسید همون لحظه بیهوش شدم دیگه بعد هم که ب هوش اومدم فقط میگفتم بچم کجاست حالش چطوره بعد چنددقه پسرکوچولومو آوردن کنارم بهترین حس دنیا ساعت۱وربع ظهر ماهانم بدنیا اومد❤️
دکترم خانم انصاری بیمارستان مهرگان هزینه بیمارستانم با بیمه تامین اجتماعی ۲۰تومن شد
دردی نداشتم پمپ درد واسم زده بودن از سوند هم ک وحشت داشتم موقع ای ک بیهوش بودم برام زده بودن کلا از زایمانم راضی بودم

۱۱ پاسخ

بسلامتی عزیزم ببخشید دکتر انصاری ازتون زیرمیزی هم گرفت؟

با اینکه قبلش ۸ ساعت ناشتا نبودی بازم بیهوشت کردن؟

استرس گرفتم من پیش دکترم رفتم قلب بچمو چک نکرد بهداشت هم امروز چک نکرد و روم نشد بگم

مبارک باشه بسلامتی عزیزم

بچه چند کیلو به دنیا اومد ؟

عزیزم سزارین اختیاری بودین
یا چون تپش قلب داشته سزارین کردن ؟

جانم سزارینت اجباری بود یااختیاری؟؟

به سلامتی عزیزم مبارک باشه

عزیزم بچه تو 37 دستگاه نرفت ک؟

به سلامتی عزیزم، بعد از بیهوشی چقدر درد داشتی؟

بسلامتی عزیزم
تبریک میگم

سوال های مرتبط

مامان ایلهان مامان ایلهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
من یزد زیر نظر دکتر مریم زارع زاده و توی بیمارستان خصوصی سیدالشهدا سزارین شدم و همه چی ب انتخاب خودم بود واقعا خانم دکتر طلا هستن و بنظرم بهترین بیمارستان یزد برای زایمان سیدالشهداست . من روز ۲۹ شهریور۶ صبح رفتم بیمارستان تشکیل پرونده دادم شب قبلش از۱۰ چیزی نخورده بودم بردنم لباس عوض کردم نوار قلب گرفتن و چون سزارین انتخابی بپذم ازم رضایت نامه گرفتن و. بردنم بخش زایمان بهم سرم وصل کردن گفتن صبر کن دکترت بیاد هم تختی هام ۳ نفر بودن ک نر۳ نفر طبیعی بودن و هر لحظه درد کشیدنشون من میدیم. خیلی بد بود و واقعا خوشحال میشدم نسبت ب انتخابم پرستار ها بشدت خوش رو بودن و من ساعت۹ اومدن بردنم برا عمل و گفتن خودت انتخاب کن میخای بیهوش بشی یا بی حس ک من بیهوشی کامل انتخاب کردم و چون از سوند میترسیدم ازشون خاستم توی بیهوشی سوند بزارن ک قبول کردن و گفتم بعد عمل توی بیهوشی شکمم فشار بدن ک باز قبول کردن و این برا من خیییییلی خوب بود و ساعت۹.۳۶ پسرم دنیا اومد خیلی سریع توی ریکاوری بهوش اومد اثلا درد نداشتم بردنم بخش و ۱ ساعت بعد پسرم اوردن دیدم و واقعا همه چی اونجور ک میخاستم پیش رفت
مامان جانا مامان جانا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمانم::
خب من دکترم گفته بود ۳۸هفته و ۵روز سزارینت میکنم خودم میخاستم و اصلا دوست نداشتم طبیعی باشم
دیگه سه شنبه شب اومدم پرونده تشکیل دادم بهم گفتن برو ۶ صبح اینجا باش از ۱۲شب ب بعد هم هیچیییی نخور حتی آب
خلاصه دیشب رو با کلی استرس و هیجان گذروندم
۶صبح‌اومدم بیمارستان تا ۷ کارام کردن یهو از اتاق عمل زنگ زدن گفتن سمانه..... بفرستین اتاق عمل وااااای چ ترسی اومد سراغم
۷و بیست دقیقه اونجا بودم ۸ تموم شد دخترم ساعت ۷:۵۰ ب دنیا اومد از کمر بی حس بودم فقط امپول بی حسی ک زدن اصلاااااا متوجه نشدم فقط وقتی بی حس شدم پاهام خیلی سنگین شدن.
دیگه همهههه چییییی خوب بود پمپ درد هم از همون اتاق عمل گرفتم هزینش گفتن ۱۸۰۰ هستش.خیلییی تاثیر داشت دردهامو واقعا کم میکرد
امشب ۱۲شب بلند شدم راه رفتم یکم سخت بود.
کرمان بیمارستان حضرت فاطمه زایمان کردم
از اتاق عمل و پرسنل و پرستارا هم راضی بودم خداروشکر
دکترمم فاطمه عزیزیان.
با بیمه تامین هزینم شده ۱۶تومن ۱۸۰۰ هم ک پمپ درد
دکترمم عالییییییی.
انشاالله همه مامانا ب سلامتییی زایمان کنن
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان امیر علی مامان امیر علی ۴ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم
مامان nil🌛mah مامان nil🌛mah ۶ ماهگی
منم اومدم با تجربه زایمانم 🥰❤️سی اردیبهشت ساعت هفت قرار بود برم بیمارستان حاضر شدم رفتم دکترم تو نامه فقط نوشته بود بستری و اطلاع دهید من نامه رو دادم ب پذیرش ی نامه دیگه داد گفت برو بالا کمیسیون تایید کنه خلاصه من رفتم بالا ی خانمه بود میگفت وقتی دکترت دلیل ننوشته من نمیتونم بنویسم پایین سزارین اختیاری ازاد حساب کنی منم الا بلا زنگ بزنین دکترم رفتم ت اتاق لیبر ایقد عجز ناله کردم تا زنگ زدن دکترم دکترممم بهشون گفت بستری کنن جهت زایمان طبیعی تا خودش بیاد خلاصع من ک ب دکترم اعتماد داشتم میدونسم ک میاد بهش زیر میزی هم داده بودم نامه رودادم همسرم رفت کارام کرد نامه بستری گرفتم خوابیدم ان اس تی گرفتن همش دعا میکردم تا دکترم بیاد میگفتم یا خدا ممکنه یهو امپول فشار بزنن منم قرار باشه طبیعی بیارم تا این ک لباسام عوض کردم ک همون خانمه گفت این خانم سزارینه منم خوشحال سرمم وصل کردن اتاقمم بهم گفتن بستری شدم تا دکتر بیاد ی خانمه هم بود کنارم داشت درد طبیعی میکشید من بیشتر ترسیده بودم 🥺🤣چقد براش دعا کردم
مامان جوجه مامان جوجه ۱۰ ماهگی
خب اومدم تجربه زایمانمو بگم بعد ۴۰روز😂 سزارین دوم
من چون سابقه زایمان زودرس داشتم هفته های اخربارداری دکترم گفت یک روز درمیون ان اس تی انجام بده من شنبه تو مطب دکتر ان اس تی دادم دوشنبه و چهارشنبه هم بیمارستان.چهارشنبه ک انجام دادم ب دکترم گفتن ک نوار خوبه و مشکلی نداره اما دکتر گفت هروز انجام بده منم فرداش ک پنجشنبه بود(۲۱دی)رفتم بیمارستان دولتی چون هزینه بیمارستان خصوصی رو نداشتم هرروز بخوام انجام بدم.رفتم دولتی پرستار برام نوار وصل کرد دستش خورد ب شکمم گفت واااااای تو چقدر انقباض داری سریعا بستری شو باید عمل بشی نوارو دراورد گفت سریع باید زایمان کنی گفتم من بیمارستان خصوصی میخوام زایمان کنم گفت حتما حتما برو بیمارستان اگه نمیری همینجابستری شو..نری خونه یوقت😁گفتم ن میرم بیمارستان الان سریع زنگ زد ب دکترم گفت من دارم میرم بیمارستان بگو بیاد..ماهم زود ماشین گرفتیم رفتیم بیمارستان تا سوند بزنن برام دکترم رسید دیگه منو آماده کردن بردن اتاق عمل.دکترم خیلی خوب بود بهش اعتماد داشتم عملم عالی بود زودتر از اولی تموم شد و حتی اینبار لرز هم نکردم.بعدش اومدم تو ریکاوری برام پمپ درد گذاشتن اتاق آماده کردن منو بردن.بیحسی ک رفت درد داشتم همچنان اما پمپ درد کم کم باید میرفت.دوبار شکممو با ی دست فشاردادن ک خونریزیمو ببینن.چون ممکن بود خونریزی کنم رحمم شله..دکترم گفت۳تا مشکل داشتی،رحمت داشت پاره میشد،جفت داشت از بچه جدا میشد،یکی دیگه رو فعلا یادم نمیاد..ساعت۱نیم ظهر عمل شدم.ساعت۲شب راه رفتم فرداش دکتر منو دید وپانسمانمو دراوردن ضدآب زدن و مرخص شدم
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم
مامان Arta مامان Arta ۵ ماهگی
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕