۶ پاسخ

عزیزم بسلامتی چقد خوشحالم راضی بودی🥹اصلا حال منم خوب کردی
اتاق خصوصی گرفتی؟ پرنسل رفتارشون خوب بود؟ پمپ درد و به پذیرش. گفتی یا همون تو اتاق عمل بگی کافیه

عزیزم اون فشارا خیلیییی دردناکه

سلام عطیه خوووبی؟؟
مبارکه گلم
عطیه چقدر ازت گرفت اریا جدا از هزینه دکتر؟؟
اخه تازه دکترم‌بهم‌گفت اریا ۲۰ میگیره

مبارک باشه عزیزم.❤️
انشالله قدمش پر خیر و برکت باشه برا منو بقیه مادرا هم دعا کن زایمان راحتی داشته باشیم🥹

بسلامتی عزیزم چند هفته بودی؟

وای عزیزم زایمان کردی🥹❤️قدمش ان شالله پر از خیر و شادی باشه براتون و بسلامتی و حال خوب با جوجه تازه متولدتون برگردید خونه🥹🥹🥹🥹❤️برا ماهم دعا کن زایمان خوبی داشته باشیم🥹❤️

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
تو دوتا زور خوب بزن بریم رو تخت زایشگاه دیگ کلا پاهام باز بود زور میزدم داد زدم گفتم اومده پایین داره میسوزه اومد گفت بریم فولی این حرف رو زد انگار دنیا و بهم داد و بگم بدنم مثل تشنجیا میلرزید دیگ اومدم از تخت پایین برم رو ویلچر پاهام داخل هم میرفت بردنم رو تخت زایشگاه میلرزدیم دکتر اومد آماده شد گفت من خیلی وقته منتظرتم گفتم خانوم دکتر پاره کن تموم شه ضد عفونی کردن بتادین زدن گفت زور بزن کم نیار وسطش دو نفرم شکممو فشار داد زور دوم اومد بیرون انگار لیز خورد دردام واقعا رفت😭 گفتم تموم شد؟گفت اره گفتم چرا گریه نمیکنه گفت مهلت بده گریم میکنه گریه کرد گذاشتنش رو شکمم نازش کردم دردا یادم رفت تا چند ثانیه قبل داشتم به معنای واقعی میمیردم دیگ وزنش کردن گفتن۳۹۵۰ من دو روز قبل رفتم سنو گفت ۳۴۶۰ میگفتن رستم زاییدیا وزنش ماشالله از همه ی بچه‌ های اونروز بیشتر بود خداروشکر جفتمم راحت اومد بیرون شکمم فشار دادن ک خونا بیاد قشنگ حس میکردم دیگ وقت بخیه شد دکترم میگفت خودتو شل کن ک نلرزی بخیه هات زشت میشه میگفتم اشکال نداره من دست خودم نیس اینورم ذخیره بند ناف ازم اومد خون بگیره میگفت سوزن تو دستت میکشنه کنترل کن خودتو ولی واقعا دست خودم نبود همون موقع ام یک ماما اومد گفت باباش اومده ببینش بردن پسرمو باباش ببینش👼🏻😍دیگ منم کارام تموم شد گفتن تمومی پاشو از همشون تشکر کردم رو تخت دیگ گذاشتن منو بردن داخل ی اتاق دیگ مامانمو صدا زدن منم همچنان میلرزیدم مامانم اومد چای خرما آوردن بهم دادن با قرص ک رحمم جمع بشه و بازم فشار دادن چنبار شکممو دیگ بعد از یک ساعت بردنم بخش و تموم شد
مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۲ ماهگی
•پارت ۵•‌
دستمو گرفت رفتیم کلی بهم روحیه میداد ..میگفت بچت چ زرنگه خودشو رسوند ب نیمه اول.. ی ساعت دیگ ان شالله بغلته 🥹کلی امیدوار شدم فک میکردم تا شب زایمان نمیکنم..توپو اورد ی دستمال هم بهم داد ک روش اسطوخودوس بود گفت هروقت انقباض داشتی بزار رو بینیت نفس عمیق بکش ارام بخشه..دردام خیلییی شدید شده بود رو توپه بودم مامام اومد با روغن از پشت ماساژم داد خیلی دردناک بود برام..گفت احساس مدفوع میکنی گفتمش اره گفت بیا معاینت کنم ب ۶ سانت رسیده بودم کلی امیدوار شدم گفت ببین دارم بچتو میبینم پایین اومد همکاری کنی زودتر از این درد راحت شی‌ ولی منک ناااا نداشتم🥹ماساژ رحمی برام انجام داد گفت بیا کیسه ابتو پاره کنیم .خلاصه پارش کرد معاینم کرد ب ۸ رسیده بودم گفت بحالت سجده بخواب اصلااااا نمیتونستم ها اصلاااا گفت پس ب پهلوت بخواب رفت سوره یاسینو ذاشت گفت تا تموم نشده باید زایمان کنی هاا ،با روغن کلی پشتمو ماساژ داد معاینم کرد فول شده بودم گفت پاشو بیا بریم رو تخت زایمان..کمکم کرد رفتم بالا