بعد شروع کرد بدنم ب لرزیدن ک منو انتقال دادن ب بخش اومدم بخش التماس میکردم سوندا ازم جدا کنن گفتن دکتر تجویز کرده تا صبح باید باشه بعد اخرشب دکتر اومد بالا سرم گفتم بهشون بگین جدا کنن ک بهشون گف از اولین راه رفتن هم بخام بگم خیییییییلی سخت بود ولی شدنی
وقتی ب هوش اومدم درد شدید داشتم تا چشامو باز کردم اومدن دلمو فشار دادن ک اینقد قسم دادم و ناله کردم ک خدا میدونه واقعا کشش شو نداشتم خیلی درد داشت
ب دکتر گفتم پ کی بیهوشم میکنید گف الان میخوابونمت ی خواب راحت بری و ی شلنگ وصل کردن ب برانولم و بیهوش شدم یازده و ربع صبح ک من اومدم تو ریکاوری خیییییییلی بد ب هوش اومدم یادمه همشون دورم بودن و اسممو صدا میزدن ولی توان اینک چشامو باز کنم و جواب بدم نداشتم قرص زیر زبونم گزاشته بودن
سلام دوستان منم چهار روزه زایمان سزارین ... من اوکی بودم تا موقعی ک میخاستن سوند بهم بزنن دیگه شروع کرد بدنم بلرزه بهشون هرچی گفتن تو بیهوشی بزنید قبول نکردن .. اتاق انتظار یکی یکی صدا زدن نوبت من شد ب زور خودمو کشوندم ب اتاق عمل فشارم حس میکردم تا ته پایینه ... از روتخت خوابیدن و دست و پا بستن و لباس چیدن و سطل اشغال گزاشتن و بتادین ریختن رو دلم دیدم همشو دیدم
عزیزم شما از اول پیش دکتر شفائی بودید؟
من اگ ماه های اخر بخوام برم قبول میکنه؟
پمپ درد اثری داشت؟یا همون شیاف کافیه؟
دکترتون فقط بیمارستان سعدی زایمان داره ؟
عزیزم همراهتون همسرتون بود؟
تو اتاق ۲ تخته میذارن همسر بمونه؟
به سلامتی عزیزم خداروشکر حال خودت و بچت خوبه.
عزیزم از هزینه های بیمارستان هم بگو لطفا
شهلا شفائی تز شما زیر میزی گرفت؟
خداراشکر عزیزم به خیروخوشی زایمان کردی و خیالت راحت شد منکه ازترس و استرس دارم میمرممم اصلا نمیتونم خودما کنترل کنم 😔
وای من خیلی ترس دارم بهش فکر میکنم کل وجودم میشه پر استرس🥺
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.