۴ پاسخ

ای خواهر من شبا چون هر یک ساعت بیدار میشه فقط لحظه ای ک برمیدارم برای شیر دادن و لحظه ای ک میذارمش تو تختش رو یادم🙄 دیگ نمیدونم چجوری بهش شیر میدم، و همش میترسم یهو از دستم بیوفته چون روی لبه تخت میشینم بهش شیر میدن

واقعا مادر بودن سخته ولی ما قوی هستیم منکه هنوز صبحا جای امپول بی حسی شدید درد میکنه گاهی آلارو نمیتونم بغل کنم. از دیشب انگار دلدرد داره همش نق میزنه رو پامه

خسته نباشی عزیزم خداقوت

مادر بودن واقعا سخته خوش به حال اونایی که کمکی دارن من واقعا این ۷ ماه اندازه ی ۱۰ سال پیر شدم از بیخوابی از حرص خوردن
بعد خواهرم کمکی داره مادر شوهرش همش بچه رو میگیره اون میخوابه بچشم خیلی اروم و خوبه نه کولیک نه رفلاکس هیچی
منی که کمکی ندارم و بچه م اصلا درست نمیخوابه

سوال های مرتبط

مامان فاطمه زهرا مامان فاطمه زهرا ۱۱ ماهگی
🌹تجریه زایمان 🌹
🌟پارت ۶🌟
نگاه👀 به ساعت کردم ساعت ۲۲ بود خواستم وقتی بهوش اومدم ببینم ساعت چنده🕰 و زایمانم چقد زمان برد
ماسک رو روی بینیم👃 گذاشتن
یکم‌احساس تنگی نفس😣 داشتم اومدم یه نفس عمیق بکشم که بتونم قشنگ‌نفس بکشم دیگه نفهمیدم چی شد ،یادمه داشتم خواب 😴میدیدم ولی چه خوابی بود رو یادم نیست
موقعی که داشتم بهوش میومدم یه درد بدی رو حس کردم😧 ولی دید نداشتم خیلی سنگین بودم نمیتونستم اصلا تکون بخورم
پرستارا داشتن رو شکمم رو فشار میدادن 😵😵‍💫😵
این فشار ب خاطر اینه که هرچی خون هست🩸 بیاد بیرون از شکم
خیلی درد بدی بووددد خیلی
نگاهم به ساعت افتاد ساعت ۲۲:۱۵دقیقه بود ⏰
قششششنگ احساس سبکی میکردم
قشنگگگ مشخص بود که یه جسمی رو ازم جدا کردن 🌱💫
هرموقع یادم میاد خندم میگیره 😂
نمیدونم چرا این سوال رو از پرستار پرسیدم ،گفتم خانوم پرستار بچم ۶تا انگشت نداشت؟۵تا انگشت داشت؟😂😂🤣🤣
و بعد از اتاق عمل اومدم بیرون یادمه زنداداشم رو دیدم و فک کنم مادر شوهرم رو
چیز زیادی از بعد عملم یادم نمیاد🙄🤔 چون منو بیهوش کرده بودن تقریبا تا چهار پنج روز عجیب خوابم میومد و خیلی گیج بودم
حتی یادم نمیاد کِی من رفتم داخل زایشگاه کی باز بهم سِرُم زدن
تااا فردا شد