۴ پاسخ

منتظر ادامه اش هستیم شدیداً 🫣🫠😍

یک سانت قبول کردن بستری

چند هفته به دنیا اومد

چقدر خوب که مادرتون و همسرتون بودن 🥹
آرزومه بتونن بیان
خصوصی بودین ؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳:
رفتیم خونه و با خیال تخت خوابیدیم تا ساعت ۴ صبح دردام شروع شد اولش دیر به دیر بود اما توجهی به نظم دردام نداشتم تا اینکه تایم گرفتم دیدم دردام هر ۱۰ دقیقه یبار ۵ دقیقه درد دارم تا ساعت ۶ چک کردم دیدم منظمه و نه انگار جدی جدی زایمانم نزدیکه دیگه ساعت ۶ونیم بود همسرمو بیدار کردم ک من درد دارم و فک کنم این کوچولو داره بدنیا میاد گفت دردات چجوریه گفتم خیلی قابل تحمله گفت پس بگیر بخواب که انرژی داشته باشی اگه خواستی بزایی 😄😄 منم حرف گوش کن خوابیدم تا ۸ونیم ک یهو با درد بیدار شدم پاشدم ساک خودمو پسرمو تکمیل کردم با کمال آرامش صبحانه خوردم آرایش کردم خونه رو جمع کردم و رفتیم بیمارستان وقتی رفتیم ۱۱ونیم صبح بود رفتم اول زایشگاه معاینه کرد گفت خانم ۵ سانت دهانه رحمت بازه زنگ زد دکتر دکتر گفت بهش بگید لجبازی نکنه بستری شه😆😆دیگه رفتیم کارا پذیرش و کردیم و با خیال راحت زنگ زدم به مامان و بابام خندان ک من دارم میرم زایمان بیاین 😄 اصلا درد نداشتم یعنی
مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۴ ماهگی
سلام رفقا 😉🥰
من امروز زایمان کردم

صبح ساعت ۶اینا بود نمازمو خوندم و ابجوش نبات خوردم بعد خوابیدم ساعت ۸صبح دیدم شورت و شلوارم خیس شده
اولش فکرکردم ادار کردم ولی رفتم خودمو بشورم دیدم آبخون ازم چکید و یکی لخته خون ازم خارج شد سریع به مامانم گفتم و زنگ ماما خصوصیم زدم گفتم من اینجورشدم گفت سریع برو تریاژ بیمارستان
رفتم تریاژ ساعت ۹ونیم صبح بعد گفتن کیسه آبت پاره شده و ۱سانت دهانه رحمت بازشده درد هم کم داشتم
بعد بردنم بخش زایمان سرم فشار بهم زدن که دردام شروع بشه بعد هم ورزش های روی توپ انجام دادم دیدم خیلی درد دارم ۴سانت بودن بعد دردام زیاد زیاد شد ناله میکردم بعد کیسه اب گرم گذاشتن بهترشدم اما دردا کم نمیشد بعد با ابگرم خودمو شستم آرومتر شدم
بعد دوباره روی توپ ورزش کردم دیدم خیلی خیلی درد دارم ناله میکردم بعد مسکن ضعیف بهم زدن یکم بی حال شدم بعد دوباره درد داشتم خیلی مسکن قوی تری به سرمم زدن و هم توی باسنم اون خیلی خوب بود داشتم خواب میرفتم و بیحال شده بودم خرما و آبمیوه انبه خوردم و اب معدنی و خزلی درد داشتم و سرو صدا میکردم
دیگه بعدا فول شده بودم ماما معاینه کرد دید خوبه گفت باید بری برای زایمان دیگه تو خواب و بیداری بودم که متما میگفت زور بزن زوربزن
و یه زورمحکم زدم بچم سرش اومد بعدم مثل ماهی پرید بیرون
و فرزند خوشگلم و بعد از بریدن بند ناف روی سینم گذاشتن براز تماس پوستی و بعد بهش شیر دادم

و دختر عجول من در ۳۶هفته و ۵روز به دنیا اومد 💚🤌🏻

بماند به یادگار در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۳🌟🌟🌟