من رفتم خونه بابام دقیقا روز زایمان همسرم تصمیم گرف خونه رو بکوبه و. بسازه و اصلا تو این ۷روز خونه پذرم یه شب هم جام نبود فقط میومد سر میزد میرفت دخترمم که مداااام بهانه گیر پدرش بود.. از طرفی بخاطر بد بودن بیمارستان پارگی و بخیه داشتم و زاچی جالبی نبود و الانم صبح به صبح میرم خونه پدر و شبا میام خونه خودم هنوزززز خستگی زایمان دارم...
عزیزم طبیعیه همه اینا رو باید پشت سربذاری و قوی بمونی منم روزای اول همش بغض داشتم و گاهی گریه میکردم یه بار شیر با گریه دادم بچم همشو بالا آورد به خاطر طفلت قوی باش سخته اما با توکل ب خدا میگذره.. بچه ها بیقراری میکنن کولیک و رفلاکس و... خود آدم بعد زایمان حساس و شیردادن سخته ولی خب خوب میشه همیشه اینجوری نمیمونه بگو همسرت بیاد بهت سر بزنه
فقد مواظب خودت باش هیچ مردی ارزش نداره
برای سینه هاتم بشین فقد هاله رو ماساژ بده محکم ناامید نشو انق ماساژ بده تا بیاد صفت فشارش بده قرار نیست از سینت چیزی بیاد همینکه سر سینت نرم بشه بسه بعدش خود ب خود شیرت میاد
من ک تو خونه خودمم هستم افسرده شدم
میرم سمت شوهرم محل نمیده حس میکنم خیلی داغون شدم
مامانم فردا میره شهرستان میمونم ب امید مادرشوهر💔
بمون خونه مامانت ب خودت برس
همه چی بر میگرده سر جاش جز بدنت
ب بچتم ی ذره شیر خشک بده ک فقد وزن کم نکنه
با روغن حیوانی سینتو ماساژ بده
همه حالتو طبیعیه
عزیزم طبیعیه تازه چهار روز زایمان کردی روز دهم کامل سرپایی خیالت راحت
فکر کن شاید بعضیا شرایطشون یه جور دیگه بدتر از شماس
من مادر یا خواهری ندارم .یه مادرشوهر دارم۴ روز اول پیشم بود اون ۴روزم فقط به فکر نوشون بودن به منو ودردام اهمیت نمیداد.
از روز ۵ همه کارام خودم میکنم الان خونریزیم نمیدونم چرا از روز اولم بیشتر شده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.