سلام. ی. سوال. من مامانم. خورده زمین. یکم. تپله. مامانم. کمرش دردمیکنه خیلی. عکس شکستگی وفاصله. بین مهره. نشده فقط کوفتگی. حالا من. ی دختز چهارساله. دارم. ویک چهار ونیم ماهه. دوشبم. پیش مامانم موندم. تا اینکع دختر بزرگم. ک چهارسالشه. ی شب تا خوده صبح گریه میکرد ک گوشم. درد میکنه و بابامم را میخوام. مجبورشدم بیام خونه بخدا خیلی سخته با دوتا بچه کوچیک. یخوای مراقب مریضم باشی. ی خواهر بزرگتر دارم ک چهار تا یچه داره.بچه کوچیکش. شش ساله است. اون نمیادبمونه. ن خودش ن میزاره دخترش ک15سالشه. بمونه. من. نمیدونم چیکارکنم. از ی طرفم شوهرم ویروس گرفته. افتاده خونه. ..دلمم از مامانم. شکسته. مموثع زایمانم. حتی یک شب تو خونه. پیش من نموند بخدا فقط. دلم میخواس. ی نفرشب پیشم بمونه. و نمیخواست کاری کنه. هم‌نجا یخوایه. حتی دست برسیاه وسفید نزنه. ....هیچ وقت یادم. نمیره. من زایمان کرده ک ب شدت زایمان سخت و پرخطری داشتم. را اومد ی سر زد مامانم. گفت ما باید بریم. ابجیت شام. میاد خونه ما اگه شام خوب نپزیم ناراحت میشه. نگفت. بمونم پیشت تو حالت بده بخاطر اینکه خواهر بزرگم ناراحت نشه. یک ساعت نشست. سریع پاشدن رفتن ک اون میاد. حالاهمپن خواهرم. ن خودش. میمونه. ن گذاشت دخترش. بمونه. قاصله. خواهر مو مادرم. پیاده. ی ربع. بیس دقیقه. راهه تو ی محله ان با قاصله چن کوچه

۷ پاسخ

امان از این بچه بزرگا اکثر بچه های بزرگ خودخواه و بی درکن رو پدر و مادر تسلط زیادی دارن

خب بگو شوهرم مریضه دخترمم گوشش عفونت کرده نمیتونم بیام ب ابجی بگو بیاد

مامان منم هی بین منو خواهرم فرق گذاشت ک من بریدم نرفتم الانم چند روز فوت کرده دلم خونه،😭😭😭😭😭

خوب عزیزم زنگ بزن به خواهرت بگو نوبتی برین بمونین که نه تو اذیت بشی نه خواهرت . سخته میدونم چی میگی ، شوهرت مریضه ، بچت اذیت میشه ولی من اصلاً دلم نمیاد اینجور مواقع مادرمو تنها بزارم ، اگه هم موقعی شده که گذاشتم حتماً مجبور بودم . مطمئن باش تو زایمان که مادرت پیشت نمونده یه دلیلی داشت وگرنه تو اون شرایط به جز مادرت باید خواهرتم پیشت بود نه اینکه بهانه میشد واسه نیومدن مادرت.
اگه من جای تو بودم از خواهرم میخواستم که نوبتی بریم تا حال مادرم خوب بشه

زنگ بزن خواهرت خودت بهش بگو بیاد بمونه پیشش.بگو من نمیتونم

من سخترین شرایطم. فقط شوهرم. کتارم. بود و کارامو کرد. هیچ وقت یادم. نمیره. الانم. قصد مقابله ب مثل ندارم. ولی بخدا نمیدونن. چیکار کنم.

عزیزم تو کاری ک باید انجام دادی و دو روز هم موندی .بابات هست مواظبشه خیلی خودتو اذیت نکن .

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
از لج مادرشوهرم آقا بچه ی جاریم روزی ۴ ساعت خونه مادرشوهرم منم کنارشم اینم هر دفعه میاد دم خونمون یا دخترمو بهش میگه وایسا تا اون بیاد با هم بازی کنین حالا اون از مهد میاد و مریضی و ویروس ممکنه داشته باشه از اون ور من نمیتونم بچمو بزارم چند ساعت اونجا تنها باشه از این ور بچم خیلی دوست داره اونجا باشه و باهاش بازی کنم چن بار به مادرشوهرم گفتم مزاحم ما نشو ما کار داریم اینم میخاد از سر خودش باز کنه باز میا  صدای بچمو در میاره منم یه بار بچمو برداشتم آوردم خودش گریه که میخام بمونم اونم هی بهش می‌گفت بمون همین جا نمیخاد بری هی ام به من می‌گفت با لحن بد که چیکارش داری میخاد بازی کنه تا مامان اون بیاد منم بچمو کشیدم آوردم بعد چون خیلی گریه میکرد بردم خونه خاله ام تا با بچه ی اون بازی کنه خالم گفت بچه اش ۵ روزه آنفولانزا داشته و الان فقط سرفه میکنه منم دیدم این گریه میکنه گفتم اشکال نداره حالا بچم گلو درد داره بردمش دکتر نمیدونم آنفولانزا گرفته یا عفونت باکتریایی گرفته چون دکتر آموکسی سیلین داد حالا گلوش و گردنش داغه و دیشب تز گلو درد فقط جیغ کشید چکار کنم واقعا چکار کنم برنامه ی هر روز خونه ی مادرشوهرم و دختر جاریم همینه
مامان مش ماشالله مامان مش ماشالله ۴ سالگی
خستم کلافم اونقد پسرمو کتک زدم دستام درد گرف
اززندگی سیرم کرده هیچ جا رام نمیدن از بس شلوغکاره و بی ادب فحش های زشت میده حرفم ک درست و درمون نمیزنه فقط فش خواب نداره ساعت ۷ صبح بیدار میشه تا ساعت ۱ شب ی جوری کم میارم خسته میشم ک یهویی میبینم ی عالمه زدمش
خیلی بهش وابسته بودم خیلی دوستش داشتم ی مدت همه فک میکردن وابستگیم بده حس میکنن دعاییم کردن اصلا چشم دیدنشو ندارم مدام میزنمش اصلا نمتونم ببینمش مگ میشه؟خیلی کلافم بغضم داره خفم میکنه
گازش گرفتم از شدت حرصم پاش کبود شد
اونقد نمیخوابه بخدا اصلا بلد نیست حرف بزنه فقط چرت و پرت و بی معنی حرف میزنه
ساعت ۷ بیدار میشه ساعت۱۲ خوابش میگیره نمیخوابه روانیم میککنه الکی میخنده منم‌میزنمش مگه میشه ی بچه اینقد کم خواب
همه چیزو پرت میکنه با اسباب بازی بازی نمیکنه
سر همین کاراش با شوهرم اختلاف پیدا کردیم خودش ک نیست ببینه میگ ن هیچی نیست وقتایی ام ک باباش هست انگار ارامشش بیشتر کمتر اذیت میکنه
خیلی کم اوردم امروز ی لحظه ب خودم اومدم دیدم هم خودمو ی عالمه زدم هم بچمو ینی ی جوری بود داشتم فک میکردم چجوری بزنم ک دواتامون بمییریم راحت شیم
اونقد ترسیده بود دست و پاهاش هوای ب این گرمی یخ کرده بود ولی بازم میخندید انگار اصلا متوجه نیست
حالم از خودم از زندگیم از بچه هام از بابای بچه هام بهم میخوره کاش میشد ی ساعت بدون دغدغه بدون بچه بود خیلی خستم😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دیروز با خواهرشوهر و دوتا بچه هاش رفتیم بیرون این بچش ک همسن مهدیاره از هیچی ترس نداره ن از مترو ن اتوبوس ن گم شدن هیچی گفتم ک کمک کنم از اتوبوس بیاد پایین ک دستمو نمی‌گرفت خودشو پهن اتوبوس کرد خودشو رو اتوبوس می‌کشید پیاده بشه آخر اینقد لفت داد راننده اتوبوس داد زد لامصب بغل کنید بعدم ک یهو تو مترو وحشی شد بدو بدو نزدیک بود بیفته چاله قطار دستشو میگرفتم کمک کنم جیغ و داد ک تو محکم میگیری خب من اونقدر میگیرم دست بچه رو ک یهو از دستم نتونه در بره خدای نکرده مهدیار هم با این قضیه مشکل نداره قشنگ دست منو میگیره خلاصه این از اول ک جیغ و داد کرد تا برگشتیم مهدیار میگفت دیگه اینا رو بیرون نبریم هر دفعه این جیغ میزد یا لج میکرد مهدیار هم گوشیشو میگرفت داد میزد چرا اینا رو با خودمون آوردیم دیگه مهدیار اصلا بیرون رفتن باهاش دوست نداشت دست مهدیار رو نمی‌گرفت اخر دیگه مهدیار گفت اینا رو ول کن خودمون دوتایی بریم نمدونم چرا این بچه اینجوریه کسی هم بیاد خونه نمیزاره اتاقشو بهم بریزه میگه اسباب بازیامو تازه مرتب کردم بهم نریز یا اسباب بازی فقط تو اتاق تو سالن بیشتر ی دونه اجازه نمیدن ببرن کلا حواسش ب بچه ای ک میاد خونمون هست اشتباهی نکنه یا ب چیزی دست نزنه ب دکوریا ک بچه ای دست بزنه سریع اخطار میده اینا وسایل مامانه نباید دست بزنی ناراحت میشه یا زیر دستت پیش دستی بگیر کلا جلو بچه های دیگه ی پا مامانه برا خودش خخخخ خدا کنه اخلاقش عوض نشه اما این اخلاقش برا خودش مشکل شده با بچه ها زیاد نمتونه ارتباط بگیره فقط با بچه ای ک مثل خودش باشه دوست میشه فقط