خدا بچمو بم برگردوند وای خدااا حالم بده قلبم تیر میکشه 😭😭😭داشتم شیر بش میدادم یهو پرید تو گلوش فک کردم مث همیشه هس انداختمش رو شونم زدم پشتش یهو نگاش کردم فک کردم درس شده دیدم رنگش سیا شده پاهاش سیا شده نفس نمیتونست بکشه😭😭جیغ زدم امام حسین صدا کردم زدم تو کمرش محکم میزدم تاثیری نداشت دویدیم خونه مادرشوهرم هماروسم اونجا بود انداختمش رو دست اون من گریه میکردم اون میزد تو پشتش بچم بی حال بود ترسیده بود اونم اب زدن صورتش اصلا حال نداشت گریه کنه مادرشوهرم سرشو گرف زیر اب یخ بعد محکم میزد تو کمرش یه‌ذره سیاهی پاش رفت ولی همچنان بی حال بود دارم میمیرم 😭😭دیگه یهو خدا بچمو بهم برگردوند بچم پستونکه که براش بزرگ بود کردن تو دهنش که بیاره بالا دهنش باز نمیکرد دیگه یهو دهنش به زور باز کردن فشار دادن دهنش اورد بالا😭وای خدایا شکرتتت خدایا شکرت قلبم درد میکنه😭مراقب بچه هاتون باشید بچم داشت از دستم میرفت من یه چی میگم شما چون ندیدین شاید نتونین درک کنید ولی خیلی لحظه سختی بود عمرم تموم شد تو این لحظه 😭الان خابیده بنظرتون میخاد دکتر ببرمش گریه هم کرد یه ذره هم شیر خورد خابش برد

۱۹ پاسخ

و اینکه شیر میپره گلوش نذارش رو شونت باید اول صاف نگهش داری اگ‌تو دهنش هست قورت بده بعد خمش کنی خودش سرفه کنه اگ‌دیدی داره زمانش چند ثانیه بیشتر میشه فوت کن تو صورتش بعد اگ‌نشد خمش کن بزن پشتش
من همش این مشکلو داشتم از سمت راست شیر میخورد همش میپرید گلوش

من این تجربه شمارو برای دختر ابجیم دارم یک سالگی بود خیار میخورد یهو پرید گلوش جوری که سیاه شد هر چی ابجیم زد شوهر من زد تاثیر نداشت تا سر و تهشم کردیم ولی بازم نفس نداشت اخر ابجیم بدو بدو رفت طبقه پایین خونه مادر شوهرش دوتا زد تو کمرش و معدشو فشار دادن تا استفراغ کرد وحشتناک ترین چیزی بود که تا عمرم دیدم منم نصف عمرم رفت میفهمم چی میگی تا دو روز فقط گریه میکردم
انشاالله تجربه من و شما سر هیچکس نیاد

همیشع این مدلی شدنی ب پهلو کجش کن بزن پشتش ریکاوری بشع نشد خمش کن کلا رو دستت بزن از وسط پیوند ابروهاش با انگشت بکش بالا یه رگه کمکش میکنه راحت قورت بده

خداروشکر به خیر گذشت
اولا همین پریدن تو گلو خیلی سخته منم همش اینجوری میشد نفسش میرفت یبار هم تنها بودم هرچی میزدم پشتش خوب نمیشد فقط صاحب الزمان و صدا میزدم داشتم میرفتم بیرون که خوب شد
کاملا درک میکنم چی کشیدی تازه پسر من پاهاش کبود نشد صورتش یکم سرخ شد

سلام

من تو بیمارستان بچم تو دستم سیاه شد اکسیژنش شد۲۸

بعدم تشنج کرد

فوری لوله گذاری کردنش

واقعا لحظه سختیه

فقط عذاب وجدان و غصه برای مادر میمونه

خیلی مراقب باش

اگر احساس کردی باز سخت نفس می‌کشه ببرش دکتر

یا خدا
شیر خشک میخورد؟

منم داشتم ا د به دخترم میدادم همینطور شد واقعا عمرم تموم شد تا برش گردونم شوهرم حل کرده بود خودم آنقدر زدم تو پشتش و تو صورتش فوت کردم بین ابروهاش بالا کشیدم تا برگشت

دختر من اکثر اوقات شیر میپره تو گلوش، نترس، اینجور موقع با انگشت محکم بکش رو پیشونیش به سمت بالا، راه گلوش باز میشه قورت میده

وای عزیزم
خیلی پیچ ها هستن اموزش میدن برو نگاه کن برات خوبه

منم امروز صبح دخترمو گزاشتم رو شکمم،میزاریم فوری آروم میشه میخوابه،خوابید،منم خوابم برد،
یهو از رو شکمم افتاد پایین گریهههه میکرد،چنان ترسیدم دلم سوخت🤕🤕

وای خدا عزیزم بخیر گذشت ..🤲🏼 منم خواهر زادم دیگه رفت نفسش همچین شل شده بود سریع رسوندیم بیمارستان

تو این مواقع باید دستتو بزاری زیر شکمش بزنی تو کفتش 3 بار
بعدش برش گردونی دستتو بزاری دهنش هرچی خلت بود رو دربیاری بعد هم برگردونی اوکی میشه ولی حتما حتما اگه ی حالتی دیدی باید ببری بیمارستان اکسیژن بزارن براش

برا دختر من هم این اتفاق افتاد بهش شیر داده بودم خونه مامانم بودیم 15 روزش بود خیلی خاطره بدی بود شیر دادم بهش گرفت خوابید صورتش اونور بود معلوم نبود نشسته بودیم چایی بخوریم به مامانم گفتم مامان من برم به بخیهام شسوار بزنم مامانم رفت دیده کبود شده بهم نگفت خواهرم اومد بهم گفت اینقد زدم تو سرم و گریه کردم به بابام زنگ زدم بابا بیا برام دخترم مرد دیگه داییم بدو بدو اومد زنگ زدیم آمبولانس تو راه ایستادیم اقاه اومد آزمون بردش الان بهت میگم تو این مواقع باید چکار کردی من اگه مامانم نبود الان دخترم کنارم نبود 😭💔

خدا رو هزار مرتبه شکر که بچه ات چیزیش نشده خدارو شکر انشاالله خدا همه بچه هارو سالم نگه داره بچه های ما رو هم نگه داره انشاالله

با تمام وجود درکت میکنم به دخترم شیر دادم گذاشتمش سر جاش یه صدای جیغی اومد رفتم نگاش کردم تا بالا آورده به خواهر شوهرم و جاریم نشوندادم گفتم انگار سیاه شده خواستن من نترسیم گفتن نه ولی لحظه به لحظه سیاه تر میشد من رفتم بیرون فقط خدا رو صدا میزدم اونا تونسته بودن نفسش رو بیارن الان که یادم میاد بغض کردم

دقیقا این اتفاق برای من افتاد...پسرم همزمان از دهن و بینی بالا اورد نفسش بند امد...زدیم پشت ش فایده نداشت...با شوهرم دویدیم اتاق دگ ک‌مامانم بود...مامانم نجاتش داد...من فقط با مشت میکوبیدم تو سرم...اگر یک ثانیه دگ نفس نمیکشید خودم رو از تراس پرت میکردم پایین 💔...الان هرموقع شوهرم میره بیرون من استرس میگیرم نکنه دوباره اون اتفاق بیفته

باید میبردیش فکر کنم بذارن ش اکسیژن چون کوچیکه هنوز

آخی عزیزم. چه لحظه سختی داشتی. یه سری ویدیو های آموزشی هست برای اینجور مواقع آموزش میده باید چیکار کنی. اونا رو ببین برات خوبه

وای عزیزم
یادته دستم‌منم خورد تو دماغ پویا همینطور شد
خیلی بده برو یه لیوان‌چیز شیرین‌هم‌خودت بخور

سوال های مرتبط