۷ پاسخ

احسنت به پرستار 👌🏻😂

💚💚💚💚💚💋💋💋💋

ماشالله
حس میکنم کپی خودت شده
وزنش چقدر بود

ای جانن ماشالله باشه چند هفته زایمان کردین چند کیلو بود اقا فراز

🫠خودمو دارم تصور میکنم 😂❤️

وای فشار براچی

ای قلبم🥹💙چ حس قشنگی واسه منم کلی دعا کن بسلامتی زایمان کنم

سوال های مرتبط

مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان جوجه🌼 مامان جوجه🌼 روزهای ابتدایی تولد
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۳ ماهگی
پارت چهارم تجربه زایمان و پایان

دیگه بعد ریکاوری آوردند بخش و همچنان باید ناشتا می‌بودم از زیر هیتر درومدم باز لرزیدنم شروع شد ولی خیلی کمتر بود. اینجا یکبار شکمم رو فشار دادن
توی ریکاوری دوبار بچه رو گذاشتن روی سینه ام که شیر بخوره و بقیه مدت پیش پرستارا بود برای چکاپ اولیه و یه بار دیگه هم قبل خروج از ریکاوری شکمم رو فشار داد که یکم درد و فشار حس میکردم
بعد منو بردن اتاقم، دوتا پرستار اومدن تمیزم کردن، لباسامو عوض کردن و شیاف و پد گذاشتن و من همچنان نمی‌تونستم پاهامو تکوم بدم
بچه هم آوردنش و یه پرستار اومد به همراهم یاد داد که
چجوری بزارتش روی سینه برای شیر
خلاصه دیگه زمان خوردن هم که رسید چای عسل و کاچی و سوپ برام آوردن، یه ساعت بعدشم اومدن واسه بلند کردنم و سوند رو درآوردن که یهو کشید و همون لحظه بود فقط دردش
منم پمپ درد گرفته بودم و چندتا زدم قبل اینکه بیان و تخت رو یکم یکم بالا آورده بودم که حالت نیمه نشسته بشم کمتر اذیت شم
خلاصه که درد داشتم که وقتی بلندم کرد دید اذیتم یه شیاف همونجا گذاشت بعد شروع کمکم کرد راه برم که یه مسیر کوتاه هم رفتم، دو بار اول خیلی سخت بود ولی به خاطر تخت که تنظیم میشد خیلی راحت بودم

۲۴ ساعتم نگهم داشتم و سر میزدن و یکم خون هم گرفتن
صبحشم چندتا دکتر خودم و بچه رو ویزیت کردن و مرخص شدم
مامان ماهانا مامان ماهانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳

منو بردن ریکاوری تا چشمام گرم میشد صدام کردن 😅 اومدن باهام حرف زدن انقدر منگ بودم یادم نییس چی میپرسیدن تا دوباره چشام گرم شد دیدم ماهانا رو اوردن گذاشتن رو سینم شیر بخوره همونجوری بودیم که دیگه اومدن بچه رو بردن منم اتاقم آماده بود منم اومدن ببرن بعد از رو تخت جا به جام کردن

❌ از خوبیای بی حسی هیچ دردی نفهمیدم ولی زایمان قبلیم بیهوشی بودم با هر بار جا به جایی میمردم و زنده میشدم ❌

بعد خانم اومد گفت یکم فقط فشار میدم چون چسبندگی داشتی خیلی نباید فشار بدم فقط یک دور دست کشید گفت خوبه من دستشو حس کردم اما درد هیچی ❌ اینم از خوبیای بی حسی بود تو بیهوشی ماساژ شکمی خیلی درد داره ❌

منو بردن تو اتاق ، اونجا متوجه شدم اتاق وی آی پی اوکی شده جا به جام کردن و رفتن من که گذاشتن تو اتاق گفت سرتو میتونی چپ و راست کنی اما بلند اصلا نکن دروغ چرا دو سه بار حواسم نبود بلند کردم بچه رو هم آوردن تو اتاق

وقتایی که میخواستم بچه شیر بدم پرستار میومد میذاشت رو سینم چون من که نمیتونستم سرم بلند کنم نمیدونم همین فکر کنم خیلی موثر بود که باعث شد ماهانا بعدا سینمو خیلی خوب بگیره چون من سر قبلی پرستارا کمک آنچنانی نمیکردن بچه سینمو نمیگرفت و … ولی ماهانا انگار یاد گرفته بود خوب میگرفت
مامان آقا فراز💙 مامان آقا فراز💙 ۴ ماهگی
سلام مامان ها.بیایید از تجربه ی سزارین ام براتون بگم...
من سزارین بودم تو بیمارستان بقیه الله
بهم گفتن ۱۲ شب به بعد چیزی نخورم و ناشتا باشم.ساعت ۶ تا ۷ صبح ام بلوک زایمان باشم برای بستری.
من ۱۱ تیر ۷ صبح بلوک زایمان بودم
اول کارای پرونده و بستری رو کردن
صدای قلبش رو گوش دادن و فشارم رو گرفتن.
یه لیست خرید دادن که اونو دادم شوهرم بخره.
منو بردن تو بلوک .انژوکت زدن گفتن استراحت کن تا دکترت بیاد.که بهم ان اس تی ام وصل کردن.بعد اومدن سوند وصل کردن به که یه لحظه فقط سوخت اونم خیلی کم.بعدش فقط حس اینو داشتم ک دستشویی دارم یکم.
من صحبت کردم با تیم فیلم برداری و عکاسیشون. به همسرم اطلاع دادن.همسرم هزینه رو براشون انتقال داده بود.
از ورودم ب اتاق عمل و از زیر قرآن رد کردنم فیلم گرفتن اولش .حسم رو پرسیدن و اسم کوچولوم رو.
بعد رفتم داخل گفتن بشین پاها رو باز گفتن بزار اندازه ی عرض شونه
کمرم رو ضد عفونی کردن.
بعد آمپول بی حسی زدن که اصلا درد نداشت.(نوروبین بیشتر درد داره)😂
بعد کم کم وسیله هارو آماده میکردن و یه پرده کشیدن جلوی من.
دکترم باهام حرف می‌زد یهو صدای بچم پیچید تو اتاق عمل ...
بعد بردنش زیر هیتر گرمش کردن و تمیزش کردن.
دو دور بند ناف دور گردنش بود یه دور دوره گردنش،یه دور دور رونش بود.
خلاصه اینارو اعلام کردن و بچم رو همزمان تمیز کردن
آوردنش کنار صورتم که فیلم بردار دوباره این قسمت هارو فیلم گرفت .
بعد دیگ چند دقیقه بخیه زدن و منو بردن تو ریکاوری
البته این وسط چون خون ریزیم خیلی شدید بود یه قرص زیر زبونی برام گذاشتن که عوارضش لرزیدن بدنم بود.(بقیه نداشتن این قسمت رو)
مامان سام مامان سام ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین#۳
تا اینکه بهو حس کردم یه چیزی از زیر قفسه سینه ام کشیده سد بیرون و بهو احساس خالی بودن کردم. همون لحظه صدای گریه پسرم رو شنیدم و بغضم ترکید گفتم خانم دکتر پسرم خوبه؟ خانم دکتر هم گفت بله عزیزم خوبه خوبه. گفتم می خوام ببینمش که پرستار گفت الان بذار تمییزش کنیم . من فقط گریه می کردم تا پسرمو آوردنو گذاشتن کنار صورتم. چه لحظه ای بود خدایا…بعدش بچه رو بردن و من هم به به خواب آروم رفتم که خوابم دیدم ولی یادم نیست چی بود. بعد صدای دکتر رو شنیدم که اسمم رو گفت و گفت که کارش تموم شد. من یه حال منگ داشتم وحرفام خیلی با فکر نبود و کلی از دکتر تشکر کردم. رفتیم ریکاوری و از همون ریکاوری برام پمپ درد گذاشت . شکمم رو هم تو ریکاوری فشار دادن که دردی ندلشتم چون بی حس بودم. اما لرزش ریکاوری بد بود همش دندونام به هم می خورد و نمی تونستم لرزشش رو کنترل کنم. یه نیم ساعتی فکر کنم تو ریکاوری بودم. پرستار پیشم بود و من همچنان گریه می کردم. از خوشحالی. ازم خواست برای خواهرش که بچه دار نمیشه دعا کنم و من هم از ته دل براش دعا کردم. بعدش رفتیم بخش و همه عزیزانم کنارم بودن مخصوصا عزیزدلم پسر قشنگم
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
پارت ۴ ( تجربه سزارین)

اونجا خیلی لرزش داشتم، برام حرارت گذاشتن زیر پتوم، ک ارومم میکرد خیلی، ماساژ رحمی هم دوباره کردن که درد نداشت، پمپ دردم گرفته بودم .ازشون پرسیدم بچم کجاست که اوردنش پیشم یه ماما هم اومد یکم از سینم بهش شیر داد، دوباره بردنش، منم سعی کردم سرمو اصلا بالا نیارم،ولی خب چندباری همش دنبال بچم بودم اوردم بالا و‌ چپ و راست. ولی خیلی کم…. بعدش تختمو عوض کردن بردنم تو بخش، توراه همسرمو دیدم کلی گریه کردیم🤪 بردنم اتاق ، لباسمو عوض کردن ، تل گذاشتن موهامو مرتب کردن چون شبیه شیر شده بودم😁 بعد دیگه مامانم و بقیه اومدن دیدنم،منم هنوز لرزش داشتم، چون میگفتن داره بی حسی از پاهات خارج میشه. بعد یکم بهتر شدم. اومدن برام شیاف و اینا گذاشتن، پدمو عوض کردن و پمپ درد بهم توضیح دادن، بعدم بچه رو اوردن و اولین دیدار رو فیلم گرفتن و اموزش شیردهی دادن.
فقط از‌من به شما نصیحت، اصلاااا نزارید کسی سینتونو محکم فشار بده که شیر بیاد، نه پرستار نه خاله عمه …. شقاق میزنید مثل من تا چندروز درگیرشید، بچه میک بزنه خودش کم کم میاد. من چون بچم گریه میکرد همش سیر نمیشد. منم شیر نداشتم، هر فامیل و پرستاری میگفتن شیر داری فشار میدادن میگفتن ببین داری، منم میمردم از درد.
اخر سر از گریه زیاد نینی، رفتم خودم رضایت دادم بهش شیر خشک دادن تا یکم‌ بچه خوابید.
دیگه خلاصه هر نیم ساعت پمپ درد رو میزدم جهت پیشگیری…دیگه شبم اومدن برام شیاف گذاشتن و موقع راه رفتن بود
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی