پارت ۵
من دردام ک میومد هی نفس میگرفتم و زووور میزدماا.. یعنی در حد مرگ زور میزدم😐 میلرزیدم و دندونامو چفت میکردم زور میزدم دیگه کم کم حس کردم سر بچم تا لب واژن اومده عین وختی ک یبوست داری و گیر میکنه نه میتونی زور بزنی نه میتونی زور نزنی چون بچه داره فشار میاره منم در همون حالت گیر کردم و کسی سمتم نمیاد هی داد و بیداد ک تروخدا یکی بیاد اتاق اول بچم داره به دنیا میاد.. تروخدا یکیتون بیاد بچم سرش بیرونه🥺چون ترسیده بودم و هزار تا اتفاق شنیده بودم ک بچشون گیر کرده، بچشون خفه شده یا سر بچه قط شده😥داشتم از درد و ترس میمردم ک یهو یکی اومد: واای بچه سرش بیرونه زور نزن زور نزن.. گفتم نمیتونم تروخدا بچه رو دربیار.. گفت واای پاره شدی و دیگه نمیدونم چیکار کرد یهو بچه رو کشید بیرون و پیچید لای پارچه یه چیز گرم و لزج گذاشت رو شکمم... دستشو چند بار مالید پشت کمر بچم تا صدای گریش اومد.. منم عین سگ داشتم میلرزیدماا.. دندونام داشت میخورد بهم پاهام رعشه گرفته بود.. یارو مامائه میگه چرا کسیو صدا نکردی.. گفتم من خودمو پاره کردم کسی نیومده.. همون زنیکه سگ رو دیدم گفتم پونزده دقیقس دارم صدات میزنم چرا نیومدی چیزی نگفت..

یا حسین چه جلادهایی بودن

خدا همین این دنیا هم اون دنیا لعنتش کنه زنیکه

قدم نو رسیده مبارک باشه انشاءالله نامدار باشه زیر سایه پدرومادر🌷

چراازشون شکایت نمیکنی؟ خیلی بیخود کردن اینجوری رفتار کنن برو از تک تکشون شکایت کن

بیمارستان دولتی و زایمان طبیعی خود مرگه

واای خدا لعنتش کنه چقدر بی رحم ادمای اشغالی هستن بیچاره چ کشیدیی چقدر ادم اشغالی هستن خیلی اعصابم خورد شد برای زایمان‌دومت برو خصوصی پول‌بده وای حداقل خاطره بد اینجور نداشته باشی

کدوم بیمارستان بودی ک اینجوری برخورد کردن گومیخوزن اینجوری حرف میزنن وظیفه شون هست از اول تا آخر بالا سرت باشن من بودم جرشون میدادم آشغالهای گ. رو 😡😡😡

وای بنده خدا تنهایی چه سختت بوده🥺