سلااااام خانومای گل🌺 اومدم تجربه زایمانمو براتون بزارم...
اولن ک بدن با بدن متفاوته و ممکنه برا هرکس یه جوری باشه، خودم بارداری اولم بود و بنا به شرایط مالیش نتونستم سزارینو انتخاب کنم و بشدت از طبیعی ترس داشتم که اصن اونجوری ک فک میکردم نبود خدا رو شکر ۳۹ هفته کامل دکترم معاینم کرد و گفت چه خوبه ۳ سانت بازی اما درد نداشتم فقط ماه آخر پیاده روی خیلی زیاد میکردم و رابطه و دوش آبگرم، خلاصه ۳۹ هفته و ۶ روز بودم کلیم استرس ک چرا دردم نمیگیره از آمپول فشار هم بشدت میترسیدم شب جاتون خالی شام خوردم ساعت ده و اینا بودم یهو دیدم کامل خیس شدم یه آب گرم طور ازم میومد ک نمیشد کنترلش کرد فهمیدم کیسه آبم پاره شده و زود با همسرم رفتیم بیمارستان معاینه شدم همون ۳ سانت بود، تا ساعت ۱۲ کم کم درد داشتم هی می‌گرفت و ول میکرد اومدن سروم وصل کردن با سوند ادرارمو خالی میکردن ک فقط باید سفت نگیریم یه ذره سوزش داره ک خب قابل تحمله

تصویر
۱۶ پاسخ

تجربه زایمان پارت ۳
من از اول بارداریم بشدت از برش و بخیه ترس داشتم ک خدارو شکر اصن نفهمیدم یه دفه دختر نازم بدنیا اومد و بعدش یه چیز سنگین دیگه بیرون اومد تموم دردام رفت حس سبکی بهم دست داد فقط اون موقع نمیدونم چرا دلم میخواست گریه کنم دکترمو گذاشت رو شکمم و بخیه زد ک قبلش بی حسم کرد و اصن نفهمیدم

خلاصه دخترا اصن نترسید خودم الان تموم دردام با دیدن گل دخترم یادم می‌ره واقعن ارزششو داره
انشاالله همه شماها هم بسلامتی و راحتی زایمان کنید واقعن از ته دلم خیلی داعاتون کردم🌼

تجربه زایمان پارت ۲
تو سرومم یه آمپول زدن گفت ممکنه یه کم سرگیجه بگیری مسکنه، نمیدونم چجور مسکنی بود یه دیقه نگذشت چشام تار شد فک میکردم دیوارا هی میرن تخت هی میوفته یه دفه هرچی تو معدم بود رو بالا آوردم بشدت بی‌حال شدم بدیش این بود ک نمیزاشتن بخابی یه صندلی بزرگ گذاشتن رو اون نشسته بودم طوری که پاهام خیلی از هم باز بودن و من همونجوری خدا رو صدا میزدم، ۴ سانت شدم و دردم بیشتر شد گفتم همسرم بیاد دم بخش می‌خوام باهاش حرف بزنم اومد و من اپیدورال رو پیشنهاد دادم و دکتر خودش گفت درد زایمانه تحمل کن اپیدورال عوارض داره و ممکنه بعدش کمر درد بگیره همسرمم کلی باهام حرف زد ک این دردش یه شبه اونجوری یه عمر اذیت میشی آخر سر هم به دکتر گفت هرجا دیدی نیاز شد من حرفی ندارم بزنید براش
خلاصه همینجوری فاصله انقباضاتم کمتر میشد و بخاطر اون آمپول لعنتی اصن توان زود زدن نداشتم دکتر اومد و گفت نزدیک شدی ۷ سانت بازی ازین به بعدش یه کم دردش بیشتر شد همش میگفت زور بزن خیس عرق بودم و داشتم از حال میرفتم این قسمتش خیلی بد بود هی میگفت زور نمی‌زنی بچت قلبش ضعیف شده منم تا جایی ک می‌تونستم زور میزدم، منو بردن رو تخت زایمان ک باز می‌گفت زور بزن زور بزن منم با همون جون نداشتم هی زور میزدم یه دفه گفت نترس میخام بهت بی حسی بزنم ک دیدم قیچی و برداشت و اوریب برش داد قبلشم خودم یه سوزش کوچیکی حس کردم فهمیدم پ ا ر ه شدم

مبارکه گلم انشالله خدا برات حفظش کنه قدمش پر برکت باشه برات
برا ما اقدامی. ها هم دعا کن

الهی دور سرت بگردم من جوجو ناز خوش امدی قشنگم خوش امدی عشقم خوش امدی نازنینم

مبارکه عزیز🌹

عزیزم بیمارستان خصوصی بودی یا دولتی؟ دکتر بالا سرت بود یا ماما؟

زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه الهی🌺🌺🌺❤️❤️❤️

خدادوهزارمرتبه شکر

عزیزم قدمش مبارک باشه😍
کدوم بیمارستان بودی؟

مبارک باشه عزیزم چقدر قشنگ تعریف کردی منم دوتا بچهام طبیعی اوردم برگردم بازم به گذشت بازم طبیعی میارم

مگه برا طبیعی هم سوند میذارن

خداروشکرگلم تبریک میگم انشالله بسلامتی مرخص بشی دیدیدمن هی میگم طبیعی زاییدن نعمتیه خداروشکرک راضی بود واسه منم دعاکن میگن دخترم یکم ریزه سالم وسلامت فارغ بشم بچم بیارم خونمون

قدم نو رسیدت مبارک عزیزم😘

قدمش مبارك باشه عزيزم🥹♥️زير سايه پدر و مادر بزرگ بشه

سلام مبارک باشه عزیزم قدمش خیر انشالله😍

مبارکه بسلامتی❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۹ ماهگی
مامان فاطمه سادات مامان فاطمه سادات ۵ ماهگی
خب ادامه تجربم
من فک میکردم چون دوسانت باز شده با یکم پیاده روی و رابطه خیلی زود میزام اما اینطور نشد و من هیچ دردی نداشتم حتی ی کمر درد ساده ام و میگفتم نا ۴۰ هفته دیگ ممیزام تا شدم ۳۸ هفته و ۴ روز ک ۹ماه رو کامل کرده بودم یهو صب ساعت ۷نیم با دل درد شدید ازخاب پریدم فک کردم مثانم پرشده بخاطر اونه بلن خواستم بشم برم سرویس ک یهو اب گرمی ازم امد تا رو زانوم ترسیدم و حدسم زدم ک ممکن کیسه ابم پاره شده باشه و رفتم دسشویی برگشتم خواستم ساعت بگیرم ک دردم چن ساعت ی بار و شوهرمو بیدار کردم گفتم دردم فک کنم شروع شده اون رف دوش بگیره فک میکرد خیلی وقت دارم ک برا زایمان من ساعت ک گرفتم دیدم ۳ دیقه ی بار من شنیده بودن اول از ی ساعت ی بار شروع میشه بعد کم کم میشه تا ۳ دیقه ولی من یهو همون ۳ دیقه ی بار بود سریع شوهرم امد و ماشین اورد مامانم امد و ساعت ۸ رفتیم بیمارستان من خیلی درد داشتم و تا بستریم کردن شد ۸نیم و معاینم کردن گفتن اره کیسه ابت خالی شده و ۴ سانتی و منو بردن اتاق زایمان اونجا دردم واقعا خیلی زیاد بود ولی هنوز قابل تحمل بود شد ساعت ۹ صب ک گفتم تورخدا دردم زیاده بیاید مایعنه کنید ک چن سانت شدم ک گفتن شدم ۶ سانت بعد دردام اینجا خیلی بد شده بود هروقت شروع میشد
مامان دخترم😍 مامان دخترم😍 ۷ ماهگی
اینم خاطره زایمان من
قسمت اول😂😶
من وارد ۳۹ هفته شده بودم ک کم و بیش درد داشتم کمرم و شکمم درد میکرد یه شب تا صبح دل درد داشتم یه شب کمر درد یه شب دوتاش رو باهم فرداش ک بیدار شدم زنگ زدم مامانم اومد خونمون و گفتم فک کنم موقع زایمانمه خیلی درد دارم درد جوری بود ک میگرفت و ول میکرد دیگه رسیده بود به ۱۰ دقیقه یه بار
ساعت ۱ ظهر با مامانم و مادرشوهر و شوهرم راهی بیمارستان شدیم ساعت ۲ رسیدم اونجا معاینه کرد و ان اس تی گرفت و گفت هم انقباض داری هم دهانه رحمت ۲ سانت باز شده
(من نظر خودم این بود بیشتر دردم رو تو خونه بکشم بعد برم بیمارستان فک میکردم با این ۳ شب و روز درد من حداقل ۳ ۴ سانت شایدم بیشتر دهانه رحمم باز شده)
دکتر گفت برو یه ساعت پیاده روی کن یه چیزی بخور و حتما بیا گفتم باشه
ساعت ۳ رفتم گفت بیا داخل دوباره معاینه ات کنم دکتر رفت دستکش بپوشه و اماده بشه یهو یه حس کردم یه پارچ اب گرم ازم ریخت ذره ای اختیار تو کنترل کردنش نداشتم کل لباس زیر و شلوارم و همههه کامل خیس شد من سریع دکتر و صدا کردم گفت نترس کیسه ابت پاره شده لباس بیمارستان برام اورد و زیرانداز انداخت رو تخت و گفت اماده شو وقت زایمانته ک اینجوری شدی لباسام رو عوض کردم و دادم مامانم
من همه ی قسمت هایی ک نوشتم رو پایین میزارم فقط لطفا به ترتیب لایک کنید بالا بمونه
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۲ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲
مامان نی نی خوشگلم مامان نی نی خوشگلم ۱ ماهگی
مامانا سلام تجربه زایمانم میخوام بگم من ۳۹ هفته و۴ روز رفتم برای معاینه تحریکی پیش یکی از آشناها ک گفت میخوای کیسه آبتو پاره کنم زودتر بدنیا بیاد بچت درشته اذیت میشی ک گفتم باشه کیسه آبم پاره کرد دهانه رحمم دوسانت نیم بود ساعت۱۲ شب بستری شدم آمپول فشار زدن بهم کم کم دردام شروع شد جوری ک کل بیمارستان گذاشتم روی سرم مرگمو به چشم دیدم ساعت چهار برام اکسیژن گذاشتن ک دردم کمتر بشه ولی فایده ای نداشت ساعت چهار ونیم صبح از درد داشتم میمردم که گفتم برام آمپول از کمر بزنن ک دوساعتی دردم کمتر شد بعدش ک اثر بی حسی رفتش مردم زنده شدم و در آخر اینقدر درد داشتم که ساعت ۱۲ ونیم ظهر بزور زایمان کردم ک خودشون منو پاره کردن خلاصه بگم آرزوی مرگمو میکردم اینقدر که درد کشیدم بدن با بدن خیلی فرق داره ولی من قشنگ آرزو میکردم بمیرم که خداروشکر هرچی بود بخیر گذشت ولی هنوز افسردگی توی بدنم هست همش یاد دردام میوفتم چ عذابی کشیدم ۱۲ ساعت گریم میگیره حالم خرابه درستو حسابی ام نتونستم بخوابم اصلا
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان الین مامان الین ۱ ماهگی
خب خانما اومدم براتون تعریف کنم ک چیکار کردم که زایمان کردم
من روز سه شنبه ک ۳۸ هفته کامل بودم دکترم برام معاینه تحریکی انجام داد و گفت دو سانت پنجاه درصد بازم و برم خونه ورزش و پیاده روی اینا انجام بدم
منم معاینه تحریکی ک شدم بعدش رفتم دو ساعت با قدم های تند پیاده روی کردم و ۶ طبقه پله بالا رفتم و پایین اومدم و بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم ۵۰ تا اسکات زدم و بشین پاشو رفتم و حالت چرخشی و کششی کمرمو تکون دادم
بخاطر معاینه تحریکی ب خونریزی افتاده بودم ک خیلی زیاد نبود و یکسره ترشحات ژله ای زرد و قهوه ای داشتم
خلاصه اون شب دردام شروع شد و تا ۴ صب درد شدید و انقباض هر ۵ دقیقه یکبار داشتم که رفتم بیمارستانی ک قرار بود زایمان کنم ک معاینه کرد و گفت هنوز همون دو سانت پنجاه درصدی برو خونه هروقت دردات شدید تر شد بیا
منم رفتم خونه و خوابیدم و دیگه بیخیال شده بودم چون صبحش ک بیدار شدم دیگه دردای شدیدم رفته بود و ی ذره درد داشتم فقط تا شب ک یعنی چهارشنبه شب
چهارشنبه رو هیچ کاری نکردم کل روز رو دراز کشیده بودم و امیدی ب ورزش کردن نداشتم تا وقتی ک شب شد و رفتم با شوهرم بیرون و موقع برگشت گفتم حالا ک بیرون اومدم پیاده روی هم بکنم
خلاصه بازم دو ساعت تند تند پیاده روی کردم ساعتای ۱۲ بود ک در حین پیاده روی انقباضام دوباره میگرفت و دردام شروع شده بود (از روز قبل همچنان خونریزی و ترشح داشتم )خلاصه بعد رفتم خونه زیر دوش آب گرم همون کارای دیشبی و رو انجام دادم
توی حموم ک بودم همش حس میکردم ی چیزی ازم میریزه ولی خب چون زیر دوش بودم فکر میکردم آبه
هی دست میزدم و میدیدم رنگ خاصی نیست و گفتم ولش کن وقتی برم بیرون نوار بهداشتی میزارم ک ببینم چیه
ادامه توی کامنت ها….
مامان نیهان💜 مامان نیهان💜 ۲ ماهگی
تجربه زایمان🍃



خیلی مختصر تعریف میکنم... 37هفته و 4روزم بودکه ساعت 4عصر جمعه بود ک کمر درد اومد عین درد قائدگی این درد ها کم و زیاد میشد واسه شنبه نوبت سنوی اخر رو داشتم دوساعت صبر کردم خیلی نگران بودم واسه بچم ک اتفاقی نیوفته واسه همین رفتم بیمارستان واسه nst خداروشکر خوب بود ازم اجازه معاینه خواستن . معاینه انجام شد گفتن یک سانت باز شده و اینکه واسه یک سانت نمیتونن بستری کنن اومدم خونه ساعت 3صبح بود دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ی بیمارستان ک امکانات بیشتری داره اوجا معاینه شدم و گفتن باید بستری شی بعد بهم سرم فشار وصل کردن خیلی درد داشتم دردهام ب حدی بود ک داشتم منفجرمیشدم روز بعد رو هم کلی درد داشتم3 سانت باز شده بود اما هرکی معاینه میکردمیگفت اصلا کیسه اب و سر جنین معلوم نیس اینو ک میگفتن بیشتر میترسیدم اما دلخوشیم این بود دستگاه وصل بود و صدای قلب دخترم رو میشنیدم؛ ظهر بود ک ماما اومد و با سوزن کیسه اب رو پاره کرد اصلا درد نداشت یهو کل تخت خیس شد. ادامه دارد....
مامان مهدیار👼🪴💚 مامان مهدیار👼🪴💚 ۱ ماهگی
خب بچه ها پارت اول زایمان طبیعی #
دیشب ۲۲ مهر خیلی دلم زیارت میخواست برم حرم.با شوهرم رفتیم و کلی پیاده روی کردم شکمم خیلی سفت میشد قبلشم ۶ روز پیش معاینه تحریکی شدم بیمارستان ک قبلش ۱ سانت بودم طوری بد معاینه کرد گفت تا فردا سه سانتی .اما فرداش دوباره رفتم یه سانت بودم و دریغ از یه زره پیشرفت.روزی دو ساعت راه میرفتم ورزشا رابطه شیاف گل مغربی هر کار بگی میکردم خلاصه ۱۲ شب از حرم برگشتیم و من یکم انقباض داشتم ک تقریبا منظم بود ولی محل ندادم گفتم حتما مثل اوندفه کاذبه و شکمم سفت سفت شده بود گرفتم یه لیوان تخم شوید دم کردم با نبات خوردم اما دردم کم بود قابل تحمل بود و ماما همراهم گفت تا دردت شدید نشده بیمارستان نرو .منم‌میگفتم ولشکن نمیرم و اینکه چند روز یود ترشح داشتم ترشحات خونی کم .و ۴۰ هفته و یه روز به حساب انتی بودم.خلاصه هر کار میکردم بخوابم خوابم نمی‌برد گفتم شاید از خستگی پیاده رویه.اما نه دیدم ساعت ۴ یهو یه آبی ازم خارج شد اندازه نصف لیوان معاینه کردم دیدم سفیده شک کردم گفتم حتما کیسه آبه.راه رفتم رفتم حموم ۵۰ تا اسکات زوم قر دادم راه رفتم ظرفارو شستم گفتم اگر کیسه اب باشه بیشتر میشه یهو دیدم هی داره زیادتر میره و شلوارم خیس میشه خلاصه یکم تو خونه راه رفتم در حد ۴۰ دقیقه بعد رفتم بیمارستان و گفتم کیسه آبم پاره شده معاینه کرد یه سانت بودم همچنان و بردن و منو بستری کردن ....ادامه ...
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب بلاخره بعد چند روز فرصت کردم تجربه زایمانم رو بنویسم گفتم شاید ب دردتون بخوره .
خب من ۳۷ هفته و ۵ روز بودم و تا این هفته اصلا هیچ‌ ورزش یا پیاده روی نداشتم فعلا شروع نکرده بودم ک ورزش کنم یا چیزی بخورم برای باز شدن دهانه رحم میگفتم فعلا زوده وقت هست .اینم بگم از وقتی وارد ماه نهم شده بودم دردهای ریز پریودی داشتم ک خیلی کم بود ‌.۱۲ ادریبهشت شب بود ساعت ۱۱ اینا احساس دلپیچه داشتم فکر میکردم چیزی خوردم بخاطر اونه دلپیچه گرفتم یکم کمر‌ درد هم داشتم ک دردش اصلا در اون حد نبود ک بخام فکر کنم وقت زایمانمه .
خلاصه شب خابیدم ولی اصلا توی شکمم یجوری بود نمیتونستم خوب بخابم تا اینکه ساعت ۶ صبح با درد بیدار شدم فهمیدم درد زایمانه ولی خیلی کم بود با خودم گفتم بزار دردم ک زیاد شد برم بیمارستان خلاصه شوهرم و بیدار نکردم بلند شدم سرپا راه میرفتم از درد
دردم زیاد شده بود ولی خب چون اینجا توی گهواره خانوما گفته بودن درد رو تو خونه بکشین بعد برین بیمارستان بخاطر همین نرفتم گفتم بزار شدید بشه ک رفتم بستریم کنن .هر پنج دقیقه میگرفت ول میکرد ولی قابل تحمل بود
تا اینکه ساعت ۷ کیسه آبم پاره شد همون لحظه ک آب ازم اومد دردم خیلی شدید شد جوری ک کنار همسرم دراز کشیده بودم دستمو رسوندم بهش چنگ زدم از قیافم فهمید گفت بریم بیمارستان گفتم بریم .اصلا نمیتونستم از شدت درد از جام تکون بخورم ب زور لباس پوشیدم حالا ساعت ۷ صبح هم مگه آژانس یا ماشین پیدا میشد ک ما رو ببره بعد پنج دقیقه اینا آژانس اومد بیمارستان نزدیک بود رسیدیم دیگه راه رفتن هم برام سخت شده بود دردم هر یک دقیقه میگرفت ول میکرد رفتم زایشگاه گفتم کیسه آبم پاره شده

*ادامه رو پایین میزارم لایک کنید بالا بمونه *
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
تجربه زایمان:
مامانا من چند روز بود ک تو خونه پیاده روی رو شروع کرده بودم و بیشتر پله بالا پایین میکردم بچم از ی هفته قبلش یکسره خودشو سفت میکرد ک بدون درد بود و منم توجهی بهش نمیکردم
تا اینکه امروز صبح یدفعه از خواب بیدار شدم و یچیز گرم ازم ریخت یلحظ فک کردم ادراره ک دیدم ن یکسره داره میریزه شلوارم کلا خیس شد منم ک روز قبلش رفته بود حموم و‌کاملا تمیز بودم همونجا سری زنگ زدم ب مادرشوهرم و باهم رفتیم بیمارستان خیلی استرس داشتم
ماما اومد معاینه کرد گف خوبه بستری کردساعت ۴ و نیم و حدودا ساعت ۵ و نیم یا ۶ دردام شروع شد با امپول فشار هر ۳ دقیقه یکبار میگرفت اولش تا ۳ ۴ سانت اوکی بودم زیاد شدید نبود دردام هر ساعت یا نیم میومدن معاینه میکردن و اینم بگم ک معاینه اونقدی ک میگفتن درد نداشت بشرطی ک خودتونو شل کنید و قابل تحمله
دیگ بعد ۵ ۶ سانت دردام غیر قابل تحمل شد و یکسره میگرفت دوتا ماما اومدن توپ گذاشتن روش پارچه کشیدن و گفتن بیا پایین ورزش و یکسره روی توپ بودم موقع دردام بالا پایین میشدم روی توپ تا رحمم بیشتر باز بشه یکسره هم کمرمو با روغن بچه ماساژ میدادن دستشون درد نکنه خیلی کمک کرد دکتر هم همش بالا سرم بود هی انرژی میداد بهم دستمو نقاط فشاریشو میمالوند برام تا دردام کمتر شه یا میگف دستمو بگیر تا اروم شی
خلاصه بعد ک شدم ۷ سانت و دردام یهو کم شد
مامان ماهک من🥺🤍 مامان ماهک من🥺🤍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱۹ ام بود که نوبت داشتم برم پیش ماما همراهم شیراز ببینمش اشنا بشیم قرار بود برا زایمان طبیعی برم بیمارستان شوشتری صبحش رفتم یه دوش اب گرم گرفتم
بدنم شیو کردم بعد ک از حمام اومدم بیرون یه حس فشار و سوزش داشتم تو واژنم با خودم میگفتم اخ نکنه عفونت ادرار باشه حس دسشویی داشتم اما نمیومد خلاصه جدی نگرفتم اماده شدیم حرکت کنیم شیراز یک ساعت نیم فاصله داشتم یهو مامانم گفت فاطی وسایل ساک بچتم بردار میبینی اتفاقه یهو اولم گفتم نمیخاد ولی بعد برداشتمش رفتیم ماما منو‌ معاینه کرد گفت یک سانتی تعجب کردم گفت دیگه نرو همینجا باش تا شب درد میاد سراغت دیگ منم برا خودم هیچی وسایل برنداشته بودم رفتم خرید تو بازار بودم ک دردا اومد سراغم عرق نشسته بود رو پیشونیم دیگ رفتیم یه هتل نزدیک بیمارستان گرفتیم دوش اب گرم میگرفتم تا ساعت ۱۱ شب بود ک تو دردای منظم هر بیست دقیقه کیسه ابم پاره شد بستری شدم تا صبح هیچ تغییری نداشتم دو سانت بودم با دردای وحشتناک ک اصلا نگم براتون نوار قلب بهم وصل بود هر ازگاهی میومدن معاینه میکردن میگفتن هنوز دو سانتی نیازی نیس هنوز ماما همراهت بیاد تا صبح ک ماما همراهم ب اصرار خانوادم اومد تو همون دوسانت ماساژم داد ورزش کردم چیزای مقوی خوردم یهو از دو سانت شدم هفت سانت یهو گفتن داری فول میشی او لحظه خییلی درد داشتم اما با خودم میگفتم هیچ جیغ دادی نکن فقط نفس بکش ب حرفشون گوش کن و شاید با سه تا زور یه برش ب راحتی زایمان کردم خودم میگم خیلی راحت بود اونقدر ک تو ذهنم ازش غول ساخته بودم بد نبود تجربه من ک‌خوب بود بعدشم با دیدن دخترم هزاران بار خداروشکر‌کردم و از انتخابم راضیم و ۳۸ هفته ۱ روز بودم