۸ پاسخ

به من میگن بچه ات اجتماعی نیست از همه میترسه اخه بچه ۳ ماهه باید چیکار کنه که اجتماعی باشه از نظر اونا.میگن بزار ما بوسش کنیم بچلونیمش گریه اش در بیاد تو هیچی نگوووو

مادر شوهر منم همش به من میگه تو زبون بچه رو نمیدونی انقدر عصبی میشم که نگو 😤😤😤 فضول خانم😏😏

حالا مامان من کلا حرف حرف خودش اومده بچه رو بغل کرده النگوش رو پای بچه رد انداخت گفتم یکم دستتو بزار پایین تر زخم نشه ناراحت شد.یا قنداق کرد دخترمو خوابید من گفتم میگن بچه گرمش میشه بیحال میشه میخوابه قهر کرد دیگه دست به دخترت نمیزنم میگی من بیحالش کردم😫کلا دیگه چیزی نمیگم که قهر کنه

😂😂😂😂والا میترسیم چیزی هم بهشون بگیم سریع قهر میکنن دیگه نمیان 😂

آخی عزیزم همه این مشکل داریم مادر شوهر هر وقت این بچه را میبینه میگه یه قند داغ بده میگم بچه تا ۶ نباید هیچی بخوره هی میگه نه بده آخر همسرم گفت مامان لطفا نده این چیزا رو به بچه

عیب نداره صبورباش ولش کن دیگه مادره

خواهر وضعیت مام همینه . بقیه اصرار دارن بگن ک بهتر بلدن.. یه باشه بگو کار خودتو بکن ‌

چقدر منی تو.با وجود دوقلو داشتن کمک نخاستم

سوال های مرتبط

مامان یونا🩵👶🏻 مامان یونا🩵👶🏻 ۸ ماهگی
ب شدت احتیاج دارم درد و دل گنم ولی هیچکس اطرافم منو نمیفهمه ابنجا میگم ک حداقل شرایطامون مثل همه
یونا ب شدت خوابش سبکه اگرم بیدار بسه حداقل تا ی ساعت بعدش نمیخوابه این لژ این
دیشب ی مهمونی مکه ای شلوغ دعوت بودیم منم با شناختی ک از یونا داشتم گفتم نمیام چون واقعا برا بچه ک جذابیتی نداره خودمم باید شیر خودمو بدم سختمه بعدم ک خوابش سبکه اونجا مداحی و این چیزا بود
خلاصه نرفتن من همانا چقددددد ک قبلش مامانم و ماپرشوهرم و شوهرم گیر دادن بیا ک هیچی حالا شوهرم کامل یونارو میشناسه

خلاصه اومده و میگه اره همه بچه هاشون بودن فقط تو نبودی و کی اینجوری بچه داری میکنه این همه آدم من دیدم حالا ما اصلا خانوادمون بچه کوچیک نیست میگم کجا دیدی تهش تو ی مهمونی. ی ساعته دیدی و تمام کی زندگی کردی باهاشون میگه اره دیگه من بچه رو همه جا میبرم ب حرف تو گوش نمیدم فلانی اومده بود بچش تو شلوغی خواب تو بچه رو عادت دادی😐میگم اینکه بیدار میشه تا ی ساعت و نیک دو ساعت بعد با گریه میخوابه چی اینم من عادتش دادم؟!میگه اره فلانی گفته یکی عین شما بود بچشو هیچ جا نمیبرد اذیت نشه الان بچه زیر نظر روانشناسه 🙄😐
بخدا از جنگیدن با همه ثابت کردن حرفام خسته شدم
دیشب یونا اصلا نخوابید داشتم دیوونه میشدم بهش میگم انقد اذیتم نکن من خسته ام نه خواب دارم نه چیزی میتونم مثل قبل بخورم بخاطر شیرم نه تفریحی دارم بخدا منم ادمم ولی شرایط اینه فعلا حداقل با حرفاتون اذیتم نکنید
میگه خب میخواسنی بخوابی
ی ساعت بچه ر نگه میداره هی میگه خستم صب تا سب شب تا صبح بچه داری میکنم ب همه چی میرسم تهشم این
خسته ام بخدا😭
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
امروز یاسین از صبح تا حالا دوساعت خوابیده . همیشه ساعت ۷ شب خواب بود تا حالا هم بیداره
دیگه دارم روانی میشم . خونه مامانم اینا بودم تا دو ساعت پیش خودشون هی میان بچه رو برمیدارن میبرن خونشون هی میگن گرمه خونت بچه اذیت میشه .
بعدم هی نظرهای چرت و پرت میدن
مثلا مامانم میگه چون براش زیاد کتاب میخونی بیش فعال شده ☹️
یا مثلا میزارم جلو تلوزیون میگن بزار ببینه آروم باشه
هی هم مامانم میاد از من میگیره شیرخشک براش درست میکنه میگه حتما شیرت یه چیزی خوردی بدش میشه بزار من شیرخشکش بدم .
دوباره گریه میکنه گذاشتم رو پام دارم بزور میخوابونمش اینم هی گریه میکنه مامانم میاد کنارش میشینه حرف میزنه میگم مامان نکن بزار خواب بره میگه نه منو میبینه حواسش پرت میشه آروم میشه گریه نمیکنه . خب مادر من داره هوشیار میشه .
هی هم میگه تو اعصابت خورد میشه یهو یه جای بچه رو محکم فشار بدی یه چیزیش میشه 🫤 انگار من مرض دارم
دیگه اخرشم اینقد گریه کرد و آروم نمیشد مامانمم تو هال بود من تو اتاق منم دیگه واقعا بهم ریخته بودم بلند داد زدم سرش بچم ترسید 😢 زد زیر گریه مامانم پریده تو اتاق هی میگه چیکارش کردی بچه رو بدش به من 🫤 انگار من قاتل جون بچمم
الانم مثل سگ پشیمونم چرا داد زدم بچم ترسید 😭 لطفا نیاید بگین چرا داد زدی و اینا چون خودم همینجوری عذاب وجدان داره خفم میکنه ، من خیلی با بچم بازی میکنم همش هم دارم ناز و قربون میرم و بوسش میکنم همه ی وقتم برای یاسینه جوری که همه میگن پریسا مادر نمونه اس اینقدر حوصله داره ولی دیگه واقعا امشب روهم در رفته بودم . نمیدونم چی شد اینکارو کردم 😔
مامانمم واقعا همیشه کمک حالمه و هیچ موقع اینقدر نظرهای چرت نمیداد امروز هی اینارو میگه من بیشتر عصبی شدم .