۴ پاسخ

ای جان،مبارکت باشه❤

ب سلامتی عزیزم قدمش خوش
حالا چرا گفتن نارس ؟

چقدر هزینه دکتر و بیمارستان دادی عزیزم؟؟

سز شدی؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
من از 34 هفته رحمم دو سانت باز بود هرکار میکردم بیشتر نمیشد چهار روز مونده بود ب تاریخ زایمانم همش میترسیدم دردام شروع نشه مجبور بشم با آمپول فشار زایمان کنم شب قبل زایمانم رابطه بدون جلوگیری داشتم نیم ساعت بعد رابطه حالم خوب بود هیچ دردی نداشتم بعدش دیدم دردای خیلی شدید میاد سراغم که هر پنج دقیقه یه بار میگیرن ول میکنن تا صبح خواب نرفتم شوهرم همش کمرمو ماساژ میداد آخرش خواب رفتم صبحش بیدار شدم دیدم دردام مث دیشب شدید نیست باز نا امید شدم گفتم اینام درد الکی بوده شوهرم میخاست بره بیرون بهش گفتم من ببره خونه مادرم یهو وسط راه بهش گفتم من ببر بیمارستان دیشب اینقد درد کشیدم شاید رحمم باز شده بیشتر رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن نزدیک چهارسانتی برو چایی نبات بخور یکم راه برو زیاد خودت خسته نکن منم رفتم خونه مادرم چایی خوردم خاکشیر خوردم یکمم راه رفتم دیدم دردام باز مث دیشب شد شدیدتر میشدن هرچی راه میرفتم بعدش که خسته شدم ب مامانمو شوهرم گفتم بریم دیگه خسته شدم نمیتونم راه برم رفتم بیمارستان حدود یک ساعت منتظر موندم که ماما بیاد معاینه کنه تو اون مدتم همش راه میرفتم
مامان الین مامان الین ۵ ماهگی
مامان آدرینا وسورنا😍 مامان آدرینا وسورنا😍 ۱ ماهگی
بااینکه زایمان دومم بود پراز استرس بودم چون زایمان اولم خیلی اذیت شدم و با آمپول فشار ومعاینه زیاد دخترم به دنیا اومد برا همین از زایمان میترسیدم
هفته۳۸دردام کم کم شروع شد کمردرد و زیر دلم درد میکرد
یه شب تایم گرفتم وحس کردم وقت زایمانه سریع لباس پوشیدم و با شوهرم رفتیم بیمارستان
معاینه شدم گفتن که دهانه رحم بسته هست و اومدم خونه و شوهرم گفت
باید بیمارستان و دکتر عوض کنی چون بیمارستان محیطش و سالن انتظارش کوچیکه
منم دوهفته مونده به زایمانم زیربار نرفتم ولی به اصراررفتم پیش یه دکتر دیگه ویزیت شدم وچون ۳۸هفته و ۵روزم بود خواست معاینه تحریکی کنه نذاشتم نمی‌دونم ترسیدم گفتم اتفاقی میفته
اخرسرم پیش دکتر خودم رفتم چون نمی‌تونستم نزدیک زایمانم ریسک کنم
و چون من ترمیم زیبایی هم داشتم هر دکتری قبول نمی‌کرد موقع زایمان انجام بده
ورزش هامو انجام میدم پیاده روی روزی یکی دوساعت و تحرک زیاد هم توخونه داشتم چون یه بچه چهار ساله هم دارم ودایم سرپا بودم
همینجور درد داشتم هی می‌گرفت ول میکرد تا اینکه ۳۹هفته و ۵روز بودم
از صبح کمردرد شدید داشتم و زیر دلم درد میکرد ولی میگفتم درد زایمان نیست و بازم تصورمیکردم آمپول فشار میزنن بهم چون خبری نبود
رفتم دوش گرفتم وورزش انجام دادم انگار نه انگار
ومامانم یک ماه پیش بود اومده بود پیشم تنهانمونم به آبجیم پشت تلفن گفت که دردش میگیره ول می‌کنه آبجیم پرسید ترشح دارم گفتم آره یکمی دارم گفت پاشو برو بیمارستان امروز حتما بستری منم زنگ زدم به شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان معاینه شدم گفتن چهار سانت شدم و بستری شدم
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼