۹ پاسخ

بشنو باورنکن منم سز شدم خدایی راحت بودش

قدم نورسیده مبارک عزیزم ❤️
انشاالله عاقبت بخیریشو ببینی

مبارکه عزیزم و خداروشکر که اذیت نشدی زیاد

مبارکت باشه عزیزم بسلامتی مرسی ک انقد باارامش برامون توضیح دادی😊❤️

مفید بود د👌🏻

خداروشکر که خوب بوده عزیزم

خوب اخه پمپ درد گذاشتی بخاطر اون دردنداشتی

خداروشکر که زایمان کردی گلم
و خداروشکر که زایمانت راحت بود
ولی سیستم بدن همه یه جور نیست
ی سری حتی شیاف هم نمیذارن
ولی خالم پمپ درد هم داشت ولی تاثیر نداشت

عزیزم کدوم بیمارستان بودی .دکترت کی بود

سوال های مرتبط

مامان آوین کوچولو🩷 مامان آوین کوچولو🩷 ۳ ماهگی
مامان أوستا🤰👶 مامان أوستا🤰👶 ۱ ماهگی
سلام مامانای گل
خوبین
بعد از هفت روز بیکار شدم اومدم ک تجربه زایمانم بگم
خوب من وارد ۳۸ک شدم شب ک میشد دردای زایمان ب سراغم میومد ۲شب اینجوری بودم ک صبح از طرف بهداشت زنگ زدن ک باید بیای چکاب بشی یعنی چند روز بود زنگ میزدن ولی من نمیرفتم ک روز سوم رفتم
وقتی شکمم دید گفت اومده پایین و گفتم ک درد دارم ک گفت اگر نرفتی سزارین بشی تا فردا دیگ زایمان طبیعی رو کردی .ما هم دیگ اومدیم خونه آماده شدیم وساعت ۴رفتیم بیمارستان
اول چکاب کردن بعدش گفتن مشکلی نداری .و گفت بخاب تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد گفت ۲سانت باز شده رحمت .‌
اینم بگم ک معاینه خیلیییی درد داره اصلا قابل تحمل برام نبود
دیگ اول گفتن تو لاغری و قدت بلند خیلی راحت میتونی زایمان طبیعی کنی .من گفتم نه فقط سزارین .چون معاینه هم ک کردن خیلی درد داشت گفتم اصلا
دیگ با یه سختی راضی کردیم ک سزارین کنه
سوند وصل کردن برام ک دردش قابل تحمل بود
بعدش دیگ بردنم اتاق عمل سوزن بی حسی زدن ک اصلا درد نداشت هیچ حس نکردم ک سوزن زدن برام .همه میگفتن درد داره ولی اصلا نداشت
ساعت ۸:۵۵صدای نی نی شنیدم ک دنیا اومد
اصلا نترسیدم از اتاق عمل .همه میگفتن ما ترسیدیم فلان همش فکر میکردم منم میترسم ولی انقد لحظه شماری میکردم ک نی نی رو ببینم اصلا نترسیدم
۳۷هفتع و ۲روز زایمان کردم
باز هم برگردم عقب فقط سزارین خیلی راضی بودم هستم
دردای بعدش هم بنظرم قابل تحمله با شیافت میشه خیلی کم کنی دردارو
مامان سما ❤️ مامان سما ❤️ ۴ ماهگی
پارت دوم

دیگه رسیدیم رفتیم بخش زایشگاه شوهرمو فرستادن قبض بگیره
منم تا رسیدم سریع معاینم کردن😑😑 صدای قلب بچه رو گذاشت بشنوه ک گفت ضعیفه
سریع زنگ زدن ب دکترم ،دکترمم تازه از بیمارستان رسیده بود خونه ک گفتن شرایطش خطرناک ضربان قلب بچه افت می‌کنه ک گفت الان راه میوفتم
دیگه منو اکسیژن وصل کردن سرم زدن سوند وصل کردن ان اس تی وصل کردن ک دکتر زنگ زد نزدیکم ببرینش اتاق عمل
من هیچ واکنشی نداشتم ن استرس نه هیچی
دیگه بردنم سریع اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد گفت بی حست میکنم بیهوش نمیکنم گفتم من بیهوشی می‌خوام مهره های کمرم التهاب داره گفت اینو میزنم اونا خوب میشه😑
دیگه داشتن پرستارا سرگرمم میکردن ک من نفهمم و دستامو گفتن بزار جلو شونه هاتو شل کن ، دکتر آمپول و زد اصلا درد نداشت ،تا دراز کشیدم پاهام مور مور کرد و شروع کرد ب داغ شدن ، دکتر بی حسی می‌گفت حرف نزن سردرد نشی ولی باز خودش هی میومد حرف میزد سوال میپرسید 🤦🏼‍♀️
دیگ دکترم کارشو کرد و رفت دوتا مرد بخیه هامو زدن دیگ بردنم ریکاوری اصلا درد نداشتم تا سه ساعت بعد عمل درد نداشتم
ولی وای از بعدش دیگ کم کم بی حسی از بالای شکمم داشت می‌رفت تا عصر ک کلا از بین رفت و من بی تااااب درد داشتم ،واقعا میگفتم هرکس گفت سزارین خوبه دروغ گفته ولی من بدنم واسه سزارین خوب نبود شایدم خیلی من کم طاقت بودم
دیگ راه رفتنم واسه بار اول اصلا درد نداشت دیگ کم کم بلند شدنم سخت میشد و راه رفتنمم بدتر😑 نسبت ب سری اول خیلی بد بود

ولی از وقتی مرخص شدم خیلی بهتر شدم و الآنم خوبم خداروشکر ولی درد و یک کم دارم ک طبیعیه بلاخره شکم پاره شده🥲😅
ولی الان دلم واسه زایمانم تنگ شده🥺
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
پارت ۳
انگار اصلا آمپول بی حسی نزده بودن خیلی بد بود دردام غیر قابل گفتنه نمیشه توصیفش کرد
بعد من کم کم دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی نفس عمیق می‌کشیدم چیزی نمکیفتم ولی دیگه ساعت شد ۱۲ ونیم داشتم گربه میکردم التماس میکردم نمی‌خوام ببرین سزارین میومدن هی معاینه میکردن میگفتن ۷ سانتی دیگه کم مونده تحمل کن امیدوار میشدم که دارم زود زود باز میشم بعد دیگه ساعت ۱ ونیم داشتم گریه میکردم خودمو به اینور و اونور میکوبیدم ولی متاسفانه دردام کمتر که هیچ بدتر میشدن اومدن معاینه کردم گفتن ۸ سانت و نیم هستی تحمل کن ولی من انقد درد داشتم که میگفتم تروخدا ببرین سزارین یه حرفم گوش نمیدادن دیگه ولی شوهرم تا دید خیلی درد دارم و نمیتونم رف گفت دکتر بیاد معاینه کنه اگه پیشرفتی داشت بمونه نداشت ببره سزارین دیگه تا دکتر بیاد ساعت شد ۲ شب من دیگه اصن نمیتونستم میگفتن می‌خوایی پاشو راه برو میگفتم ن نمیتونم میگفتن بشین میگفتم ن میگفتن دراز بکش نمیتونستم
مامان 🎀Nilsa🎀 مامان 🎀Nilsa🎀 روزهای ابتدایی تولد
(سزارین پارت ۲)
و تا صداشو شنیدم اونقدر احساساتی شدم با هق هق گریه میکردم دکتر گف فک نمیکردم اینقدر احساساتی باشی گف بسه ضربان قلبت رف بالا ولی من انگار ن انگار گریه هام دست خودم نبود دخترمو اوردن کنار صورتم بوسش کردمو و خدارو شکر میکردم ،دخترمو ک بردن بخش نوزادان گریم تموم شد ،  شکممو ماساژ میدادن ک اونم دردش قابل تحمل بود و اونقدری ک میگفتن وحشتناک نبود  .ساعت ۹ و نیم دادنم بخش ،خلاصه تااینجا خیلی راحت گذاشت برام ( پمپ درد هم داشتم اتاق عمل وصل کردن )
بعد اینکه اثر بی حسی رف دردام شروع میشدن ک با پمپ کنترلش میکردم ، فرداش سوندو کشیدن ک درد اون خیلی بد بود و گفتن پاشو راه برو ، سختترین بخش سزارین اینجا بود برام خیییییلی درد داشتم اولین بار راه رفتنی ،خونریزیمم خیلی زیاد بود ،بعد اینکه پمپ دردم تموم شد دردام شدت گرفتن ک اونم شیاف میدادن خوب میشدم ،دوشب موندم بیمارستان پنجشنبه صب دکتر مرخصم کرد و اومدم خونه مامانم و توضیحات کاملو داد ک بخیه هامو هروز بشورم و تمیز نگهشون دارم ک خدایی نکرده عفونت نکنه .
این بود تجربه من از زایمان سزارین
❤️ ۱۴۰۳/۸/۲۲❤️