این تاپیک رو برای خودم مینویسم.برای اینکه هرروز ببینمش...بخونمش..‌
امروز تایپک یه مامانی رو دیدم که بچش فوت شده بود.اسمشو نمیگم که ناراحتتون نکنم. دخترمو رو پام تکون میدادم و با خوندن نوشته های اون خانم اشک میریختم.
اینقد برای سخت بود که فقط چند تاشو دیدم.انگار اون لحظه بهم تلنگر زدن.به خودم اومدم.یاد گله و شکایتام از بدغذایی و شب بیداری ها،خونه ی نامرتب،ارزوی یه خرید یا استراحت بی دغدغه و خیلی چیزای دیگه افتادم.از طرفیم یاد دوسال تلاش و گریه  و دکتر رفتن برای بچه دار شدن...
میدونم بچه داری سخته ،فراز و نشیب های زیادی داره و مشکلات با خودشون بزرگتر میشه اما از امروز میخوام سعی کنم مادر بهتری باشم.من با میل خودم این بچه رو به دنیا اوردم پس وظیفمه شبا بیدار بشم،باهاش بازی کنم و براش وقت بذارم.اینا رو نوشتم که هروقت خسته شدم با دیدم این متن به خودم بیام. به این فکر کنم که این بچه پیش من امانته و چند سال بعد برای تحصیل و زندگی از من جدا میشه.میخوام تلاش کنم قدر این لحظات رو بیشتر بدونم...

تصویر
۱۱ پاسخ

مرسی ک با ما هم تلنگر زدی خدا نگهدار همه بچه ها باشه

واقعا همینطوره اگه هر ثانیه خدارو به خاطر بچه سالمی که بهمون داده شکر کنیم کمه خیلیا آرزوشو دارن خدایا اگه ما گاهی ناسپاسی میکنیم تو نشنیده بگیر هیچ وقت با بچه هامون امتحانمون نکن

دقیقا همینه ممنون از تلنگرت

🥺🧡بنظرم بهترین اتفاق واسه یه خانوم اینکه آزمایش بارداریش مثبت بشه
با اینکه بعضی وقتا بچه ها اذیت میکنن ولی بنظرم بهترین اتفاق همینه و ایشالا که خدا به هرکی نداره و داره یه بچه سالم بده:/

خدا همه بچه هارو حفظ کنه
خدایا شکرت بابت همه لحظه های زندگی♥️

دقیقا هممون تلنگر لازمیم…👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻😢😢😢😢منم خیلی گریه کردم

عزیزم دقیقاااا من گاهی وقتا ب خاطر شب بیداری کلافه میشدم الان باعشق اینکارو‌ میکنم بچس جاییش درد میکنه خودشم ک نمیخواد شب بیداری بکشه منم خیلی صبورتر شدم و وقتی میبینم بدنم نمیکشه ترجیحم اینه کار خونه رو ب تعویق بندازم

عزیزم مرسی بابتِ یادآوری قشنگت🥺💫

من که دوتا پشت سرهم دارم واقعا خسته میشم بعضی روزا گریه میکنم از شدت خستگی

خدایا شکرت بابت همه چی🥹🤲

اگ مامان رستا رو میگی منم کلی ناراحت شدم

سوال های مرتبط

مامان Dena مامان Dena ۱۷ ماهگی
مامان 𝕾𝖍𝖆𝖍𝖆𝖓 مامان 𝕾𝖍𝖆𝖍𝖆𝖓 ۱ سالگی
روزی که متوجه شدم قراره هفته ی اول اردیبهشت بدنیا بیای دغدغه ام شده بود اینکه طُ ۲ اردیبهشت بدنیا بیای اما از جایی که وضعیت جسمانیم طوری بود که باید بیمارستان دولتی رو انتخاب کنم یه چیز محال بود😊
حالا خواست خدا 😍 همون شب فشارم بالا بره و شب عید ساعت ۱۲ شب بدنیا بیای به تاریخ ۲/۲/۲ ساعت ۰۰:۰۰❤️
جان من عمر من ❤️
اومدنت تلنگری برای من بود
منی که قدر لحظات رو نمیدونستم ، اگر شب ناخودآگاه از خواب بیدار میشدم تا یک هفته میگرنم عود میکرد، منی که تنوع غذایی بالایی داشت، منی که خواه یا ناخواه هر روز برای کلاس ترنم باید کل روز رو بیرون از خونه سپری میکردم و یک ثانیه ترنم رو به حال خودش رها نمی‌کرد صبح با سلام و صلوات ترنم رو بیدار میکردم و صورتشو با گلاب میشستم ، منی که در خودش گم شده بود و قدر تمام نعمت های که روزمره براش تکرار میشد رو نمی‌دونست

اما حضور طُ باعث شد باز به خودم افتخار کنم که چقدر میتونه قوی و صبور باشم
میتونم بخاطر وجود طُ ۹ ماه تمام فقط دو نوع غذا بخورم که نکنه خدای ناکرده آلرژی تو عود کنه
عشق تو باعث شد شبا تا صبح بیدار باشم تا رفلاکست اذیتت نکنه بدون اینکه صبح خبری از میگرن باشه
چقدر مبارک بود حضورت برای ترنمی که هر ثانیه اش در کنار من بود اما الان مثل یه مادر از طُ پرستاری میکنه
حضورت چقدر یمن و برکت داشت🌿
با تمام سختی های که شاید فقط خانواده ام که لحظه به لحظه ی اون رو در کنار بودم باهام گریه کردند ،خندیدن، شکر کردن و......گذشت
شاید قبل از این میگفتم معجزه هست اما نه برای من ....اما بزرگترین معجزه رو من با دلی شکسته از خدا دیدم و هر ثانیه بابتش خدا روشکر میکنم و ناخودآگاه تمام صورتم خیس میشه
چقدر مورد عنایتش قرار گرفتم😔
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۱۳ ماهگی