۴ پاسخ

پسرمن تا۶سالگیش خیلی تولداش بدخلقی میکردبااینکه درکل خیلی بچه خوبیه دیگه برا۷سالگیش کاملاعاقل شده بودوهمش رقصید😂

چرا دیزاین تولد اشپزخونس

وای که اگه دختر من بود تو اون موقعیت تمام کادوهارو میزد زیر بغلش میبرد تو اتاق میگفت مال دلاناست🫠
واقعا بچه بزرگ کردن پر از چالشه و آدم نمیدونه باید تو اون لحظه چه عکس العملی نشون بده 😮‍💨

ماشالاه خدا حفظش کنه

سوال های مرتبط

مامان حلماجون👩‍🍼 مامان حلماجون👩‍🍼 ۲ سالگی
#مسائل_جنسی_کودکان..پسر بچه ای را می شناختم که در مهد راه می رفت و می زد زیر اندام تناسلی بچه های دیگه و اسم کوچکش را می گفت! یک روز با پدر این بچه صحبت کردم، بسیار پدر با شخصیت و محترم اما خیلی امروزی و باز فکر می کردند و گفتند که در خانواده ی ما اصلاً این مسائل مهم نیست، همه این کار را می کنند این بچه همین طور که راه میره عموش هم میزنه! پدربزرگش هم می زنه! من هم می زنم و همه ی ما راحتیم 😳😄 و اصلاً من با بچم صحبت کردم و اسم واقعی آن را بهش گفتم و براش توضیح دادم که این جا دوتا استفاده داره یکی برای جیش کردنه و دومی را هم خودت بعداً یاد می گیری!

خلاصه این پدر کلی از خودش تعریف کرد و این که کلی به بچه اطلاعات داده بود؛ بعد از این که حرف هایشان تمام شد بهشون گفتم می دونی با پسرت چی کار کردی؟ پسر شما هیکل درشتی داره و سال دیگه هم میره مدرسه! تو مدرسه که میره از خودش بزرگتر هم هستند بعد میره به اون ها هم همین حرکات را می کنه و همین حرف ها را می زنه که می دونی این دوتا استفاده داره! استفاده ی دومش را می دونی؟ طبیعتاً هم کلاسی ها و هم سن های خودش نمی دونن اما میره سراغ چهارمی یا پنجمی که شما استفاده ی دوم این رو می دونین حالا یکی از این ها میگه آره می دونم بیا بریم تو دستشویی بهت نشون بدم ....

بعد شما می آیید ناراحت که پسرم مورد آزار جنسی قرار گرفته! و اون جا است که باید بدانی خودت بذرش را کاشتی، با اطلاعات بی موقعی که به پسرت دادی. اطلاعات بی موقع و توضیح های زیادی در ذهن بچه ها بذر می کارد مواظب باشید که بذر اشتباهی در ذهن بچه هایتان نکارید. (ادامه دارد...
مامان نیکان و پرنیان مامان نیکان و پرنیان ۲ سالگی
من زیاد نمیتونم از خونه بیام بیرون بحاطر بچه ها. امروز بعداز یکی دوهفته بچه هارو بردم پارک، افسردگی گرفتم برگشتم😐😐🤦‍♀️🤦‍♀️
یه خانومی اومد کنارم نشست رو صندلی یه بچه یکساله بغلش بود،صحبت ک کردیم فهمیدم ایشون مادر یار هستن!
یه خانومی دوقلو پسر یکساله داره. مادر یار گرفته هرروز از ۸ صبح تا ۵ عصر میره کمک مادر ک بچه هارو نگهداره تا مادر که دیشب نخوابیده ، بتونه استراحت کنه و حمام بره و بخوابه.
گفت مادرشون هم خونست ولی همیشه من به بچه ها غذا میدم شیر میدم میخوابونمشون. پارک میبرم.
دلم به حال خودم سوخت
فقط خدا میدونه چجوری این ۲سال و نیم گذشته واسم. دوتا بچه شیره به شیره با فاصله یکسال و یکماه دارم.
پسرم ۶ماهش بود حامله شدم
سختی های دوران بارداری به کنار ک با شکم ۹ماهه پسر ۱۳ کیلومو بلند میکردم باسنشو بشورم از یه طرف دردم میگرفت از یه طرف عق میزدم.
تا به اینجا برسن هم یه طرف ک تمام موهام سفید شده و پاهام با ۲۶ سال سن پراز واریس شده.
جالبیش اینه همیشه هم قبل از اومدن شوهرم خونه رو برق میندازم انگار مهمون داره میاد. انگار ن انگار ۲تا بچه نوپا و شیطون تو این خونه هستن.
شب ها همیشه با تمام خستگی به شوهرم سرویس میدم
و جالبترش اینکه میگم کاش یه جوری برم سرکار😐
یعنی دور از جونم سگ جون تر از من نیست دیگه😐
عکس برای قبلِ ک بعداز بشور بساب و تمیزکاری ، یه لحظه رفتم دخترمو پوشکشو عوض کنم اومدم دیدم پسرم کل خونه اشپزخونه رو با آرد یکی کرده 😐