تجربه زایمان اولمو میخوام بگم بعد چند سال

بچه اولم با کیسه آب پاره ساعت دوازده شب بستری شدم . درد پریودی داشتم قابل تحمل اما از بی تجربگی فکر میکردم باید ناله کنم که ماما اومد معاینه کرد گفت چرا سر و صدا راه انداختی ساکت باش حالا حالا خبری نیست بگیر بخواب این اون درد نیس . منم گرفتم خوابیدم هی بیدار میشدم و ساعت نمیگذشت با خودم فکر می‌کردم اصلا فردا قرار نیست بیاد . درد داشتم ولی نه اونقدر . شامم نخورده بودم گرسنه بودم گفتم به پرسنل رفتن به خانواده م گفتن و برام آبمیوه آوردن . دیگه روم نمیشد سر و صدا کنم . صبر کردم تا دم صبح احساس دسشویی داشتم پاشدم رفتم اما خبری نبود . انگار یبوست داشتم هی رفتم و اومدم یکی بهم گفت چند بار میری گفتم دسشویی دارم ولی نمیاد . بهم گفت بخواب معاینه م کرد گفت دیگه نری دسشویی . باز یواشکی اومدم برم مچمو گرفت و بردم رو تخت زایمان . التماس میکردم پی پی دارم بذار برم میگفت نه همینجا رو تخت پی پی کن .

۲ پاسخ

خببب بقیه اشم بگو یعنی رو تخت؟؟؟

ای وای چه جالب عزیزم چند هفته بودید رفتید بستری شدی

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۶ ماهگی
سلام مامانا من هنوز بیمارستانم اومدم تجربه زایمانم رو بگم بهتون
من پریشب از ساعت 1 درد داشتم هر ی ساعت ی بار تا صبح تحمل کردم صبح ساعت 9 رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست معاینه کرد 2 سانت باز بودم گفتن باید بری سنو بیو فیزیکال رفتم سونو نسل فردا از ساعت 12 تا ساعت 3 منتظر بودم دیگه نوبتم شد رفتم گفت سونو خوبه بعد سونو رو اوردم بیمارستان نشون دادم گفت بزار معاینه کنم گفت شدی 3 سانت خوب داری بیشرفت میکنی باید بستری بشی دیگه من گفتم نمیشه برم یکم راه برم هنوز درد زیادی ندارم گفت برو تا دوساعت دیگه بیا منم پیاده از جای بیمارستان تا حرم رفتم و برگشتم اومدم دیگه بستری کردن خیلی درد داشتم گفت بزار معاینه کنم دید شدم چهار سانت گفت بای کیسه اب رو پاره کنم تا اینکه هم پاره کرد اب همه مدفوع بود به خودم نشون دادم زنگ زد به دکترم گفت اونم گفت حاضرش کنید واسه عمل منم دارم میام دیگه ساعت 9 حاضر شدم تا 9 ربع رفتم اتاق عمل 9 نیم اومدم بیرون بردنم تو ریکاوری خیلی بد بود همش سرما میخوردم خلاصه ساعت 10 نیم اینا بود اوردنم بخش پمپ دردم هر چی گفتم وصل نکردن حالا دردش با شیاف قابل تحمله فقط ماساژ شکمیش خیلی درد داشت فکر کنم به اندازه درد که تا 4 سانت کشیدم واسه زایمان طبیعی
الانم هنوز بیمارستانم پسرمم 3 روز باید بستری بشه برا مون دعا کنید
بیمارستان موسی بن جعفر رفتم
هزینه زایمان ۱۱ تومن بود
اپیدورال 1 تومن
سزارین 17 میلیون
مامان فاطی مامان فاطی روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت دوم
خلاصه رسیدم من دیگه وارد شده بودم همیشه قبل رفتن تکدانه و کیک می بردم رفتم داخل و الکی گفتم درد دارم دکتر گفت بذار معاینت کنم ببینم چند سانتی و معاینه کرد گفت 1سانتی بدون تغییر و سر بچه کاملا بالاس و گفت حالا حالا وقت زایمانت نیست منم اومدم پایین برم رو تخت برا ضربان قلب تا پاشودم دیدم خونریزی شدید کردم در حدی زیاد بود میخواستم دق کنم خودشون هم ترسیدن گذاشتم زیر دستگاه ضربان بچه خیلی خطر ناک بالا بود گفت خانم آبمیوه بخور راه برو بیا دوباره بگیرم خلاصه منم خوردم و رفتم زیر دستگاه دوباره بالا بود دیگه داشتم دق میکردم همش گریه میکردم گفتن تقصیر خودته استرس داری دوباره برو آبمیوه بخور دیگه حالم از آبمیوه بهم میخورد ولی بخاطر نی نی می‌خوردم دوباره گرفتن خودشون ترسیدن دیگه چون خیلی بالا بود ضربان قلب خودمو چک کردن مال خودم هم زیاد بالا بود و دکتر اومد گفت خانم فایده ندارد حتما نی نی مدفوع کرده قبول کن کیسه آب و پاره کنم اگه مدفوع کرده میری سزارین اگه نه طبیعی میزای بلاخره تو که باید زایمان کنی چه حالا چه بعداً
مامان ایوا🐞 مامان ایوا🐞 ۵ ماهگی
(2)
ماما معاینه کرد گفت ۳ سانتی بازم درد سخت نبود گفتم بهش که آمپول بی حسی رو اوکی کن گفت باشه زوده هنوز دیگه ۴ اینا اومد معاینه کرد یادم نیست ۳ بودم یا ۴ که دردا یکم بیشتر شده بود گفتم آمپول بی حسی یادتون نره گفت تا ۶ صبر کن عزیزم میترسم پیشرفت نکنی چون آمپول فشار گرفتی داشت نوار قلب بچه رو می‌گرفت یهو حس کردم بچه تو دلم دوبار پرید گفتم بچم چی شد بعد یهو یه چیز کمی ازم اومد به ماما گفتم وای یه چیزی ازم اومد کم بود فکر کردم خونه ماما نگاه که کرد آب داغ شدید اومد گفت خدایااااا شکرت کیسه آب پاره شد پاشو برو دستشویی ادرار کن رفتم و دیگه از ۴٫۵ اینا بود فکر میکنم دردا شدت گرفت درد کمر زیر شکم ران به تربیت این ناحیه ها می‌گرفت بی حال و خوابالو شدم از شدت درد رفتم برعکس رو فرنگی نشستم و همسرم آب گرم می‌گرفت رو کمرم هی میگفتم پام شکمم بعد باز وای کمرم اونم به تربیت گفتن من آب گرم می‌گرفت اونجاها😂 و واقعا ساکت میشد اینجاها میگفتم بگم به شوهرم ببرتم سزارین بعد گفتم نه خدا کنه سزارینی نشم به دخترم فکر میکردم تحمل میکردم یادم نیست چند دقیقه گذشت ماما گفت بیا رو تخت معاینه گفتم بریم شوهرمو موقع معاینه می‌فرستاد یه پستو تو اتاق گفته بود موقع زایمان هم می‌فرستم بره ها ناراحت نشی گفتم اوکی
موقع معاینه آخری تو دردا گفتم میشه نره گفت اوکی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان 🌻صبرا🌻 مامان 🌻صبرا🌻 ۵ ماهگی
دیگه از ساعت یازده چهار بعدازظهر هی معاینه میکردن و منم سه سانت بودم هیچ تغییری نمی‌کردم و تو همون تایم خیلیا زایمان کردن رفتن دیگه روحیم از دست دادم نشسته بودم گریه می‌کردم که دکترم گفت زایمانت طول می‌کشه من میرم چند ساعت دیگه میام به ماماها هم گفت مریض منو معاینه نکنین دیگه تا خودم بیام همینجوری تا ساعت هفت و نیم نشستم دیگه همون دردای کمم تموم شده بود رفتم به یکی از ماما ها گفتم زنگ بزنن به شوهرم برام‌‌ ماما همراه بگیره و بی حسی دیگه تا ساعت هشت هم ماما همراهم اومد هم دکترم معاینه کردن دیدن هنوزم همون سه سانتم دیگه دکتر گفت کیسه آبشو پاره کنین و آمپول فشار بزنین ماما این کارارو برام‌‌ کرد و دردام‌ شروع شد خییییلی شدید بود دوتا آمپول فشار زدن ماما گفت از تخت بیام پایین شروع کرد باهام ورزش کردن تا جایی که دیگه نتونستم واستم گفت برم رو تخت و یه آمپول بی حسی زد آمپوله جوری بود که تا زد گیج شدم و خوابیدم باز تا دردم می‌گرفت از خواب بیدار میشدم از درد شدید ناله میکردم باز تا تموم میشد خوابم می‌برد آمپول بیهوشی بود بیشتر تا بی حسی 😂دردامو که اصلا کم‌نکرد ولی انقدر گیجم کرد که خیلی چیزی متوجه نمی‌شدم مخصوصا وقتی ماما کمرمو ماساژ میداد دردش قابل تحمل میشد
مامان آریا مامان آریا ۴ ماهگی
من اومدم تجربه زایمانمو بهتون بگم ظهر خواب بودم پسر کوچکم افتاد رو شکمم عصر یه کم کمرم تیر میکشید رفتم زایشگاه نوار قلب گرفت گفت باید تکرارکنی معاینه هم کرد حالا نمیدونم با معاینه یا با ضربه که پسرم افتاد روم کیسه ابم هم سوراخ سده بود خلاصه گفتن برو شام بخور بیا دوباره نوار بگیریم من دیگه دیر وقت بود نرفتم صبح ساعت ۴ بیدار شدم دیدم شلوارم خیسه به سوهرم گفتم فکر کنم کیسه ابم پاره شده جمع کردم رفتیم بیمارستان دوبار نوارقلب گرفت گفت باید تکرار بشه یه سونو هم نوشت رفتم انجام دادم اومدم با یه نوار دیگه ماما فرستاد برا دکتر گفت کیسه ابش سوراخه ختم بارداری بزنید بستری سدم ساعت دوازده ونیم امپول فشار زدن تا ساعت ۵ خیلی کم درد داشتم بعد شروع کردم به خون. یزی ماما اومد گفت این چرا خون ریزی داره شاید جفت اومده جلو دکترو صدا زد امود معاینه کرد گفت نیست ولی دهانه رحمم همچنان دو بود یه کم دردم شدید شد دهانه رحمم شد ۳ دکتر گفت کیسه ابشو پاره میکنم کیسه ابمو پاره کرد یه قرص هم گذاشتن تو رحمم دردام بیشتر شد دکتر اومد گفت میخوام کمکت کنم زود زایمان کنی معاینه کرد گفت ۶ سانت باز شدی توی دردای سدید بهم گفت جیغ نزن فقط زچر بزن منم کمکت میکنم من زور میزدم اونم دستاشو میکرد تو رحمم وباش میکرد سه بار وقتی درد شدید داشتم زور زدو سر بچه اومد گفت یه زور دیگه بزن تا بکشمش با زور چهارمی بچه رو کشید گذاشت رو شکمم و راحت شدم یه کم پترگی هم داشتم ۳تا بخیه خوردم وخداروشکر نی نیمو بغل گرفتم انشالله همه مامانا بسلامتی بغل بگیرن