پارت سوم زایمان طبیعی
یه پرستار مخصوص داشتم اطلاعاتمو بهش دادم و گفتش که یه بی دردی هس اونو میخوای همون پمپ بود قیمتش هم یک و دویست منم گفتم اره میخوام پولش اصلا مهم نیس گف بعد ۵ سانت بهت میزنیم اومدن بهم دستگاه وصل کردن ضربان و انقباض رو ببینن که هی میومد میگف ضربان خوب نیس منم دردم میگرفت جوری که میگفتم کمرم داره میشکنههه غیر قابل تحمل ولی خوبیش این بود ادم میدونس اگه یه دقیقه درد داره ۴ دقیقه راحته گفتم دستگاهو باز کردن اتاقم خصوصی بود رفتم دوش اب گرم دردم میگرف تو اب گرم ولی قابل تحمل بود بعدش اومد معاینم کرد کیسه آبمو پاره کرد کلی آب گرم اومددد گفتم چن سانتم گف ۶ شدی میرم زنگ بزنم بیاد پمپ بزاره منم هی ادرار میگرفت میگفت مشکلی نیس همینجا کارتو بکن اومدن منو بردن اتاق زایمان مامانمو همسرم هم کنارم بودن همش خرما و آب میخواستم بهم میدادن دستمو میگرفتن وقتی دردم میومد فشار میدادم اتاق زایمان وان داشت توپ داشت ولی وقتی دکتر اومد پمپ بزاره من ۸ سانت شده بودم دیگه دوش و اینا به کارم نمیومد البته تا دکتر بیاد مردمو زنده شدم هی از همسرم میپرسیدم چرا نیومد مگه زنگ نزدن
دردم که میگرفت دکمه پمپ رو میزدم چن تا پشت سر هم انگار بیهوشم میکرد بعضا بیدار میشدم آب میخواستم تا آب بیارن بیهوش میشدم باز صدام میکردن یعنی اگر پمپ نبود من میمردم چون خیلی طول کشید زایمانم.....

۹ پاسخ

چرا درخواست اپیدورال ندادی عزیزم

عه زایمان کردی مبارکه عزیزم 🥰

عزیییزم، بیمارستان بین المللی زایمان کردی؟

عزیزم بقیشم بزار منتظریم

پمپ نیس فک کنم
دستگاه تنس هست به کمر وصل میکنن موقع درد کمر رو کمی بی حس می‌کنه

این پمپ چیه؟ ☹

خداروشکر به سلامتی زایمان کردی

پمپش مثل پمپ سزارینه ؟

چقد درد کشیدی دختر🥺

سوال های مرتبط

مامان افرا❤️ مامان افرا❤️ ۶ ماهگی
منم زایمان کردم دخترا 😍
واس اب دور جنین دکتر بهم گفته بود یه هفته وقت داری یعنی ۳۹ هفته باید ختم بارداری بشی ولی هر دو روز باید بری برای نوار قلب منم پنجشنبه رفتم نوار قلب بیمارستان نوار قلب گرفتو دکتر گف به نظرم همین امروز باید بستری بشی واس زایمان منم بستری شدم بدون هیچ دردی فقط یه سانت بودم رفتم بستری شدم هی میومدن مایعنم میکردن سرم زدن ساعت ۵ بستری شدم ساعت ۱۰ شب هی شکمم سفت میشد درد میکرد هی کمرم درد میگرفت کم کم شدید میشد تا ساعت ۲ که شدم ۴ سانت دردام هی زیاد شدن باز اومدن مایعنه ۲ نیم ۳ دیگه خیلی شدید شد صدام در اومد گفتم بی حسی بیار گف یه سانت دیگ مونده گف برو زیر دوش اب گرم به زور رفتم و با مایعنه کیسه ابمو پاره گرفت خیلی بد بود دیگ نمیتونستم تحمل کنم جیق میکشیدم که دکتر بیحسی اومدم امپولو زدو دیگ انگار اب رو اتیش شد خیلی عالی بود دیگ درد نداشتم و راحت زور میزدم بچم هم ۵ نیم دنیا اومد ۹ هم رفتم بخش و الانم خداروشکر حال دوتامون خوبه
گفتم تجربمو بگم شاید به دردتون خورد❤️
انشالله همتون بسلامتی زایمان کنید
مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
آخرش مامانم به یکی از ماما ها زیر میزی داد زنگ زد تا دکترو پیدا کنه دکتر بیاد خیلی طول کشید منم که نسبت به صبح دیگه شدید تر شده بود آب زیاد میومد جوری که دیگه هم زیر لباسم هم شلوارم کلا خیس بود نوار بهداشتی هم که گذاشته بودم خیس خیس بود
از بیمارستان گفتن تا دکترت بیاد زیاد طول میکشه باید بستریت کنیم
منم که نمیخواستم زایمان طبیعی انجام بدم خیلی میترسیدم تا دکترم بیاد زیاد طول کشید دردام داشت خیلی کم شروع میشد
تا اینکه دکترم اومد ساعت شد ۱۲و۴۰دقیقه از منم هی نوار قلب میگرفتن
دکتر اومد پیشم ماینه کرد گفت ۲ونیم سانت باز شدی بستری شو گفتم میترسم از زایمان طبیعی باید برام نامه بدی برم تبریز بستری بشم که گفت خیلی خطر داره برا بچه آبت خیلی کم شده اکسیژن نمیرسه بهش تا تو بری بستری کنن باید طبیعی انجام بدی منم مجبور شدم بستری شدم دردام هم شروع شده بود قابل تحمل بودن دردا تا ۳ ساعت اینا بهم امپول زدن دردم شدیدتر شد بهم ورزش میدادن با آب گرم کمرمو ماساژ میدادن چند بار ماینه کردن از بچه هم نوار قلب برمیداشتن من دیگه حالم خوب نبود خیلی درد داشتم برام تنفس مصنوعی گذاشتن نفسم در نمیومد هی میگفتن زور بده اینجوری کنی بچه نمیاد زور میدادم دکتر میگفت موهاشو میبینم دوباره که دردم خیلییییییی شدید شد یکم بریدن… تا بچه بیاد با یه زور بچمو گذاشتن رو سینم🥹 خیلی حس خوبی بود با تموم دردایی که کشیده بودم همش یادم رفت فقط به بچم فکر میکردم بعد پرستار بچمو برد

بقیش تاپیک بعدی…..
مامان مَهوا💕 مامان مَهوا💕 ۴ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
از یه جایی به بعد دیگه درد نداشتم فقط زور بود وقتی فول شدم پمپ رو قط کردن دکتر میگفت وقتی زور میاد قشنگ بده وقتی نداری برگرد سمت چپ و نفس بکش اکسیژن وصل کرده بودن بهم با اون همه درد چرخیدن سمت چپ عذاب بود واقعا همش هم تکرار میکرد نفس عمیق بکش زور میزدم ولی کافی نبود که بچه بیاد بیرون و زیاد مونده بود تو کانال زایمان همش میگفتن ضربان داره میفته من فقط اون لحظه ها چیزی ک یادمه این بود میگفتم یا علی یا ابوالفضل اخرش اومدن بهم دو تا امپول فشار زدن که زور بیشتری بدم پرستارم داد میزد زور بده قط نکن مامانم میگف یکم دیگه زور بیشتر بده در حالی که من هر چی زور داشتم میدادم دیگه دکتر بی حسی زد برش زد بعد چن تا زور نفهمیدم چجوری بچمو گذاشتن بغلم نفس راحت کشیدم انقدر گرم و نرم و کوچیک بود🥺🥺🥺اصلا ام گریه نکرد داشت نگام میکرد من دیروزش ساعت ۴ صب دردم گرفته بود مهوا ساعت ۵ و ۵ دقیقه صبح فرداش به دنیا اومد مردم و زنده شدم ولی هر چی که بود تموم شد ...برا جفت اصلا نمیتونستم زور بزنم دکترم میگف سرفه کن بعد یه امپول دیگه زدن زور زدم جفت اومد
بچمو بردن گفتن اکسیژنش مشکل داره دو ساعت باید بره دستگاه
دکترم دکتر زیبایی بود از ساعت ۵ تا ۶و نیم داشت منو بخیه میزد هی یه انگشتشو میکرد تو فشار میداد اگر یه ذره جا باز میشد بازم میدوخت ۳ تا هم بی حسی زده بود همراه با پمپ درد بازم دردشو میفهمیدم هی میپرسیدم تموم نشد دکتر میگف داره تموم میشه الان که نگاه میکنم اصلا سوراخ ندارممم اصلاااااا 😑حتی کلیتوریس هم اندازه یه بند انگشت دارم نمیدونم دوخته یا بریده چیکار کرده 🤕😂اونجا هم پرسیدم که من چن تا بخیه خوردم گف عددی نیس هر چقد بخوام دوختم😩😐 ....
مامان کوچولو مامان کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت ۲
از معاینه های پشت هم خسته شده بودم بچه توی کیسه آب نبود همون ماما ها و دکتر هم نگران شده بودن خیلی گریه میکردم خیلی درد داشتم
دکتر آمد گفت فایده نداره باید خودم با دست باز کنم دهانه رحمت رو
خیلی اصرار میکردم نمیخام ببرین سزارین کنین اما یه گوش در بود اون یکی دربازه شوهرم هی میومد پشت در و سروصدا می‌کرد صداش رو می‌شنیدم اونم صدام رو میشین اون گریه میکرد منم گریه میکردم اما واسه هیچکس مهم نبود که من ساعت هاست دارم درد میکشیم ساعت حدود ۸ شد دکتر باید تو دردات معاینت کنم وقتی درد داشتم خودشون دست رو میکردن داخل دکتر منو از دو کرد چهار انقدر درد داشت که از حال رفتم داد میزدم ولم کنین و بهشون بد و بیرا میگفتم دم به دقیقه میومد معاینه می‌کرد ساعت ده شد من هنوز چهار سانت بودم باز آمد اون دستش لعنتیش رو کرد داخل تا هنوز همون ۴ سانته دست و پام رو گرفتن تا تکون نخورم چهارتا ماما و یه دکتر بالا سرم بود منو از چهار به هشت رسوند ولی اینقدر درد داشت که قابل توصیف نیست خیلی اصرار کردم منو ببرید آب گرم نبردن اینقدر تو حال خودم نبودم رفتم تو دست شویی شیر آب گرم رو رو خودم باز کردم آمدن کلی باهام سروصدا کردن با هر بار معاینه کلی خون ازم میرفت و من هی بی حال تر میشدم
مامان مُــعـین👼✨️💙 مامان مُــعـین👼✨️💙 ۶ ماهگی
خانوما پارت ۴ تجربه زایمان طبیعی من
ماما اومد پیشم و چند تا حرکت ورزشی زدیم مثل اسکات و اینا بهم گف هر وقت دستشویی داشتی میتونی بری ولی نباید اصلاااا زور بدی
تو این بین من دردام خیلی شدید بود و همش نفس عمیییییق میکشیدم و فوت میکردم که رد بشن ولی انقباض ها طولانی شده بودن و استراحت بینشون کم بود
بهم گف بریم زیر دوش آب گرم یا وان کدوم راحتی
که من خودم دوش رو انتخاب کردم رفتم زیر دوش آب گرم و اونجا بود که دردام خیلیییی کم میشدم انقباض ها بودن اون حالت کمردرد و زیر شکمم درد میگرفت ولی با آب گرم خیلی دردش میومد دایین و بهم خیلی کمک کرد یکم زیر دوش موندم و اونجا هم حرکت لگن به چپ و راست و انجام دادم و گف بیا معاینه کنم که شده بودم ۶ سانت گف عالی بیا نوار قلب بگیرم و من خوابیدم که نوار قلب بگیره دیگه دردام خیلی زیاد شدن موقع نوار قلب گرفتن داشتم تختو میشکوندم😂میخواستم بخوابم چون از دیشب بیدار بودم خیلی خسته بودم و همش خوابم میومد که بعد نوار قلب معاینه کرد گف ۸ سانتی بیا پایین یکم راه بریم با هم اومدم و راه رفتیم و خیلی رود من فول شدم و حس زور زدن داشتم بهش گفتم گف هر وقت احساس کردی که خس مدفوع داری بهم بگو که همون لحظه من حس مدفوع و زور ردن داشتم بهش گفتم معاینه کرد و گف عالی دیگه بریم برای زایمان گف هر وقت درد داشتی زور بده و هر وقت نبود بینش استراحت کن
همینطور انجام دادم و خیلی زور زدم انگار اون لحظه تمام قدرت دنیا رو داشتم خیلی لحظه عجیبی بود چند بار زور زدم و سر بچه اومد بیرون و یکم دیگه بچه رو کامل کشید بیرون
ادامه…
مامان اسرا و صدرا مامان اسرا و صدرا ۱ ماهگی
سلللااااااام مامانا🙋🙋من اومدم با تجربه زایمان اونم از نوع زودرس🫠
من از روز قبل زایمان انقباض داشتم ولی دکتر نرفتم😕 روز بعدش بازم انقباض داشتم همسرم هم رفته بود سرکار زنگ زدم بهش و شرایط رو گفتم، قرار شد مرخصی بگیره و بیاد، تا اومدن همسرم منم یه دوش گرفتم و با دخترم حاظر شدیم، (ینم بگم من از مامانم دورم و قرار بود مامانم ۱ آبان بیاد و ۵آبان من زایمان کنم، از اون طرف مادرشوهرم و خونه نبود) وقتی به اورژانس رسیدیم منو معاینه کردن و گفتن به فینگر دهانه رحم باز شده، ان اس تی گرفتن و گفتن انقباض داری، تو این مدت هم با دکتر هی تماس میگرفتن و شرایط رو بهش توضیح میدادن، من زیر دستگاه بودم و سرم بهم وصل بود که یهویی گفتن خانم به همراهت بگو بره پرونده تشکیل بده میخوایم ببریم اتاق عمل😨، من تا اسم اتاق عمل اومد شروع کردم به گریه کردن همه شون ریختن دورم و علت گریه ام رو پرسیدن منم گفتم تنهام و به غیر همسرم کسی نیست ولی انقدر خوب بهم دلداری دادن که من آروم شدم ، زنگ همسرم زدم و اونم اومد داخل ازشون خداحافظی کردم و منو بردن یه اتاقی که واسه زایمان آماده کنن، خدا به جاریم خیر بده شوهرم وقتی بهش زنگ زده بود فوری خودش رو رسوند بیمارستان، تا دم دره اتاق عمل همراهم اومد...
مامان مَهوا💕 مامان مَهوا💕 ۴ ماهگی
پارت دو زایمان طبیعی
برگشتم با ناله خوابیدم تا ساعت ۸ بیدار شدم صبحونه خوردم بعدش دردام از کمرم شروع شد هی میگرفت تقریبا ۶ ۷ دقیقه یبار جوری که نفسم میرفت دیدم انگار جدیه خونه مامانم بودم داداشمو فرستادم رف خونه خودمون بادکنک اینا گرفته بودم اورد با درد و ناله باد کردم درست کردم که من رفتم بیمارستان بیارن دیگه ساعت ۱ ظهر بود دیدم تحمل ندارم مامانمو بابام زنگ زدن همسرم اومد ما هم رفتیم بیمارستان رفتم ولیعصر تبریز دکترم کلا اونجا نبود اولش بهم گفتن دکترت اینجا نیست و فلان بعدش ک دید همه چیزم نرماله بچه اولم و طبیعی زنگ زدن یه دکتر یعنی بگم عالییی بود گفت خودم میام بالا سرش پرستار تریاژ معاینم کرد گف یه سانتی برو فردا بیا ولی دکتر اومد معاینه کرد گف دو سانت اگر هم بره ساعت ۳ و ۴ شب برمیگرده خلاصه ۴ ظهر برگشتم خونه چایی خرما آبمیوه سوپ هر چی که مایعاته دکتر گفت بخورم یکم از اونا میخوردم میرفتم تو
آب گرم خیلی دردامو آروم میکرد ساعت شد ۱۰ شب مامان بابام دیگ طاقت دردامو نداشتن وسایل جمع کردیم رفتیم تریاژ شلوغ بود تو راهرو دردم میگرفت از نرده ها آویزون میشدم اما اصلا صدام در نمیومد مردا نگام میکردن در موردم بحث میکردن😂😂😂😂یعنی عالی بودا حرفاشون
هی هم ادرار داشتم قطره قطره هی میرفتم دسشویی معاینه شدم پرستاره گفت افرین ۴ سانتی انقباضامو هم میدید میگف به به چه انقباضییی😑😑کارا رو انجام دادم رفتم برا بستری
مامان فسقل خان👶🫀 مامان فسقل خان👶🫀 ۸ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ²
رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم تقریبا ساعت ده شده بود بی اختیاری ادراری گرفته بودم نمیرسیدم برم دسشویی
ترشح خونی هم داشتم
ساعت یک ناهار اوردن خیلی کم خورد ی هفته ایی میشد هیچی نخورده بودم اصلا انرژی نداشتم
یذره ابمیوه و کیک خوردم
اومدن سرم وصل کردن دکتر گفت بلند شو راه برو بلند شدم هی از اینور اتاق ب اونور اتاق ...
ساعت شده بود نزدیکای دو شایدم دو و نیم نمیدونم
دکتر اومد گفت اماده ایی؟ منم استرس داشتم راستش
گف اومدم کمکت کنم معاینم کرد گف عالی شدی ولی نگفت چند سانتی منم نپرسیدم دیگه تو اون وضع حواسمم نبود
گف موقعشه کیسه ابتو پاره کنم کیسه ابمو پاره کرد و یهو ی اب ب اندازه ی پارچ شایدم بیشتر با فشار ریخت و گرم بود اولش اروم میکرد ولی بعد انقباضا شروع شدن
گف هر موقعه درد خوب گرفتت زور بزن
منم موقعه دردا ک شکمم سفت میشد زور میزدم
حتی بعضی موقعه ها دست خودم نبود فشار میومد بهم زور میزدم
(مثل ی دسشویی بزرگ بود دقیقا همون حسه 😫😂)
من زور میزدم دکتر هم با دستش هی فشار میداد رو به پایین رحممو باز میکرد یهو گفت دارم موهاشو میبینم زور بزن
پرستارو صدا کرد
اومد بالای شکممو فشار میداد نفسم داشت میگرفت
هی فشار میداد تپ تپ
منم زور میزدم
دکتر بی حسی زد و یذره پاره کرد
هی میگفت زور بزن بچه بد جاییه من دیگه انرژی نداشتم پرستار هی فشار میداد
منم کمی زور میزدم تا اینکه بچه رو کشید بیرون ی لحظه گذاشت رو سینم
مامان السا مامان السا ۵ ماهگی
پارت ۴
دردم به قدری شده بود که دیگ آب گرمم خوبم نمیکرد هی به واژنم فشار میومد از جام بلند شدم سریع علی رو بغل کردم و دهنمو گذاشتم رو شونش تا میتونستم جیغ زدم ( من آدم جیغویی نیستم ولی دیگ تحمل نداشتم ) پرستارا تا صدای جیغمو شنیدن گفتن سریع بخواب معاینت کنیم که بله من فول شده بودم و دکترم هنوز نیومده بود آقا پرستارا چند نفری ریخته بودن سرم به پهلو خوابوندنم و پاهامو بهم قفل کردن و ی دستمو علی گرفته بود ی دستمو ی پرستار دیگ نمیزاشتن تکون بخورم تا دکتر بیاد دکترمم تازه کارش تموم شده بود که بیاد منم هی فشار میومد به واژنم هی میخواستم پاهامو باز کنم اونام پاهامو محکم گرفته بودن که من پاهامو باز نکنم هر دفعه دردم میگرفت همش میخواستم جیغ بزنم ولی میگفتن جیغ نزن نفس عمیق بکش به بچت اکسیژن نمیرسه اگ نفس عمیق نکشی آقا حالا من نمیتونستم نفس عمیقی بکشم نفسامم از کنترل خارج شده بود هردفعه دردم میگرفت خود به خود نفسم بند میومد و بزور نفس میکشیدم دکترم نیم ساعت دیر کرد منم نیم ساعت مردمو زنده شدم به ماماهمراهم التماس میکردم توروخدا ی دکتر دیگ بیارید من نمیتونم تحمل کنم میگفتن نه الان میاد دکترت صبر کن