تجربه زايمان ٢👩🏻‍🍼💙
وقتي ساعت٩ شد صدام زدن كه بيا سوار ويلچر شو و همراهتم بياد ببرتت اتاق عمل ( همراه يه دكتر)
وقتي وارد اتاق عمل شدم انگار همه چيز خوابه، يه خواب ترسناك، هر چقدر سعي خودمو كردم به قول بعضي از مامانا ميگفتن لذت ببر نتونستم لذت ببرم.فقط حس ترس و جون دوست بودنمو داشتم، و اون لحظه فقط خودم مهم بودم ، اصلا به بچم فكر نميكردم😮‍💨🥲
واقعيت نه سوند درد داشت ، نه اون امپول بي حسي، اگه واقعا ترس ندارين مثل من. اصلا اذيت نميشين تو اتاق عمل، حتي موقع برش دادن، موقع بخيه زدن، و موقع فشار شكم من چيزيو متوجه نشدم ، ولي فقط ميترسيدم
وقتي بچمو از شكمم اوردن بيرون ،باورم نميشد كه اين بچه منه و هيچ حسي بهش نداشتم، فقط بخاطر اينكه ميترسيدم از فضاي اتاق عمل ،اولين بار ني ني اين اندازه اي ميديدم ، اولين سؤالم اين بود وزن ني ني چقدره كه گفتن ٣/٤٠٠ ولي خودم حس ميكنم ني نيم خيلي ظريفه
تنها چيزي كه به جز ترس تو اتاق عمل اذيتم كرد ، حالت تهوع و لرز شديم بود
وقتي اومدم تو ريكاوري تازه اون موقع فهميدم خدا چه فرشته اي رو بهم داده ، و الانم كه دارم اينو مينويسم به صورت كوچولو و معصومش نگاه ميكنم و خدارو هزار بار شكر ميكنم ، كه مادر شدم. مادر پسرم كه دنيامه
به من پمپ درد ندادن تو بيمارستان، فقط يك دونه شياف گذاشتم با دو تا سرم مسكن
در مجموع دردا قابل كنترل كردن هستن، تنها دردي كه دارم وقتي ميخوام از رو تخت بيام پايين و راه برم هست اونم با يكم حوصله ميشه تقريبا كنترلش كرد
اگه بتونين به ترساتون غلبه كنيد بي شك بهترين روزتون هست، از ديروز تا الان بيدارم، فداي يه تار موي پسرم 🥲با عشق بيدارم و بهش نگاه ميكنم ، اميدوارم شما هم اين حسو تجربه كنيد و زايمان خوبي داشته باشين

۴۴ پاسخ

من چون کلی درد طبیعی کشیده بودم وقتی میبردنم برای سزارین خوشحال بودم...منی ک از امپول میترسیدم
کلا حس خلاء و ارامش داشتم تو اتاق عمل
خیلیی حس خوبیه
الانم بی صبرانه منتظرم ۱۳ روز دیگه ب امید خدا باز این حس خوب تجربه کنم

کی بشه منم زایمان کنم نی نی مون بغل بگیرم🥲🥲

عزیزم بسلامتی زایمان کردی
خدا حفظش کنه گل پسرتو😍😍😍

عزیزمم قدمش مبارک باشه مرسی که انقد قشنگ توضیح دادی و واقعا مقداری از استرسم کم شد انقد که تو‌گهواره و دوستان از سزارین بد میگن من از استرس هیچ تمرکزی ندارم و همش فوبیا اتاق عمل و بستری شدن و برش دادنش دارم و تنها بودنم تو اتاق عمل🥲🥲 مرسی ،، اسم نی نی میکاییله؟ من یکی از اسم هایی که تو لیستم هست میکائیل هست😍 ولی هنوز اسم صد در صدی انتخاب نکردم از ی طرفم استرس اسم هم دارم

سلام عزیزم .شما اسم بچتو گذاشتی میکائیل ؟ ثبت احوال پذیرفت؟

عزیزممم مبارک باشهه😍😍خدا حفظش کنه براتون🫶🏻❤️

عزیززززم مبارک باشه
خدا برای هم حفظتون کنه
سایتون بالا سرش باشه و با عشق بزرگش کنید

مبارک عزیزم پسرت خیلی خوش شانسه یه مامانی مثله تو داره

قدم نو رسیده مبارک

بسلامتی عزیرممم

عزيزم مباركه خدا حقظش كنه ايشالله خودتم زودتر خوب شي ❤️❤️❤️🫶

عزیزم خیلی خوشحال شدم مبارکت باشه خدا حفظش کنه برات ❤❤❤

🥹🥹چرا بغض کردم اخرای حرفت؟ منم ۱شنبه زایمانم دقیقا احساسات تو رو دارم .
ولی وقتی گفتی بچه رو دیدی یه خس عجیبی بهم دست داد

قدمش مبارک عزیزم پر روزی باشه🥹😍🥰

فقط اون صحنه که گفتی خودم مهم بودم و ب بچه اون لحظه فکر نمیکردم دقیقا مثل منی😅😅😅

عزیزم خیلی خوشحالم برات که بسلامتی زایمان کردی.مبارک باشه 😍😍😍😍😍🤱💃برای منم دعا کن

عه عه عههه قرربونت برممم🥲🥲🥲🥲همایون باشه عزیزدلم🥲🥲🫧💋🌸🤍
نوربشه توزندگیتون🤍🌸💋

تبریک میگم عزیزم
قدمش مبارک باشه🤍😍

مبارکه عزیزم🪬🥲👶🏻پاقدمش پرخیروبرکت باشه براتون🩵برا منم دعاکن🥹

چشم دلتون روشن عزیزم خدا براتون‌نگهش داره عاقبت بخیر بشه🙏❤

واییییییییییی عزیزم مبارکه 😍 خوشحال شدم عزیزم خداروشکر که به خوبی و خوشی برات تموم شد 🌹
پسر نازتم ببوس گلم🥰

مبارکه گلم، الهی قدمش پراز خیر ازبرکت باشه، خداحفظش کنه واست ♥🤩

‌ای جانم مبارک باشه عزیزم قدمش پربرکت

مبارک باشه عزیزم😘❤️
گفتم بهت بهترین لحظه هاست ک میشه تجربه کرد من که به همسرم همیشه میگم حیف ک مردین نمیتونیم این لحظرو تجربه کنین بفهمین چقدر خوبه😅😍
از این به بعد هرشب باید بیدار باشی به جمع شب زنده دارا خوش اومدی ما فعلا یه دو ماهی تو استراحتیم😂😂

الهی بگردم تبریک میگم بهت خیلی خوشحال شدم

به سلامتی عزیزم مبارک باشه قدمش پرازخیروخوشی

مبارک باشه عزیزم

عزیزم قدم نو رسیده مبارک♥️

مبارک باشه عزیزم انشاالله قدمش پر برکت باشه

قدمش مبارک باشه عزیزم😍😍😍

مبارک باشه عزیزدلم نامدارباشه ❤️❤️ منم صبح بستری میشم از استرس یک لحظه هم نمیتونم بخوابم 😮‍💨😮‍💨

عکسشو بزار ببینیم خب 🫠

عزیزممم مبارک باشه چشمت روشن 🥰چقدر صادقانه نوشتی🥺

عزیزم خیلی تبریک میگم بت ایشالا ک همه ی مامانای باردار قوی بودن رو از شما یادبگیرن الگوی خوبی باشید براشون 💋🙊❤قلبم اکلیدی شد تاپینگ ای فارع شدنت رو خوندم ایشالا ک ایقد پابه قدمش برات خوب باشه ک نگو و با دل شاد و لب خندون روزات رو سپپری کنی نازکم😘😘

مبارکتون باشه عزیزم کدوم بیمارستان عمل کردی

الهییی چقد خوشحالم برات🥹🥹🥹ان شالله ک قدمش پر از شادی و خوشی باشه براتون🥹❤️برا ماهم دعا کن زایمان راحتی داشته باشیم🥹🥲

انشالله که سایت همیشه بالا سرش باشه نی نی کوچولو رو بله هیچ حسی بهتر صدای گریه بچت نیس خود بخود اشکت درمیاد از شوق اومدنش 🥹🥹منم از روزی ب دنیا اومده هنوز نخوابیدم چون شبا کامل بیداره و مک میزنه

آخی عزیزم خیلی خوشحال شدم واست😍مبارکه جانم

عزیزم خیلی تبریک میگم بهت نامدار باشه پسر کوچولوت و قدمش پر از خیر و برکت😍❤️

من این روزا به شدت استرس زایمان گرفتم متاسفانه یه لحظه هم از فکرم بیرون نمیره

عزیزم مبارکتون باشه خدا حفظتون کنه برای هم 🥰

اگ میتونی عکسشم بزار ببینیم 😉🙃🫠😘

ای جونم عزیزم ایشالا ب سلامتی و دل خوش قدمش پر خیر و برکت باشه براتون
زیر سایه پدرو مادرش با ناز بزرگ بشه فدات خوش حال شدم ک بلخره نی نیتو دنیا آوردی

ای جانم چقدر برات خوشحال شدم 🥺🥺خداحفظش کنه نینی نازتو برات عزیزم ❤❤❤❤

سوال های مرتبط

مامان نخود مامان نخود ۷ ماهگی
تجربه زایمان
من پریروز سونو بیوفیزیکال دادم تنفس نمره نگرفت بردم زایشگاه گفتن ان اس تی خوبه چیزی نیست ولی گفتم زنگ بزن دکترم زنگ زدن دکتر گفت براش تکرار سونو بنویسید بفرستید اینسری زد حرکت نمره نگرفت برگشتم زایشگاه دکتر گفت بستری کنید برا زایمان بستری شدم گفتن سزارین اصلا نداریم اختیاری قبول نمی‌کنیم
دیگه بستری شدم معاینه کردن کاملا بسته بود
سروم زدن و آمپول فشار نزدیک دوساعتی موندن نه درد داشتم نه باز شدم گفتن ببرن سزارین که من گفتم با دکتر شیفت عمل نمیشم با دکتر خودم عمل شدم و موقع زایمان متوجه بندناف دور گردن بچه شد
خلاصه ساعت سه و چهلدوپپنج دقیقه ظهر پسرم به دنیا اومد خداروشکرر و من تو اتاق عمل فقط گریه میکردم و خداروشکر میکردم
از سوند براتون بگم درد آنچنان بدی ندارد و یه لحظس
تو اتاق عمل هیچ دردی متوجه نمیشین من تا چهار پنج ساعت بعدش هم هیچ دردی نداشتم و بعد هم باز جای عمل درد نمی‌کرد به خاطر زیاد به پشت خوابیدن کمردرد خیلی شدیدی گرفتم و کمردرد اذیتم کرد که با اولین راه رفتن از بین رفت ولی خب بعدش درد جای عمل یه مقدار داشتم که با شیاف خوب بود قابل تحمل بود فقط یکم راه رفتن درد داره الان هم بیشتر سوزش جای عمل دارم تا درد
و از فشار دادن شکم بگم که شکم منو سه بار فشار دادن که یه بار تو اتاق عمل و دوبار تو‌ریکاوری که هرسه بار بی حس بودم و متوجه نشدم
همینا فعلا تو‌ ذهنم بود
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۳ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان سزارین

وارد اتاق عمل شدم هنوز لرز داشتم، من اینقدر تجربه زایمان خونده بودم و آشنا به کارا که اصلا استرس نداشتم
فقط یه لحظه وقتی چراغهای اتاق عمل رو دیدم تو دلم گفتم حالا یه هفته دیگه هم مونده بود تو شکمم هم خوب بودا😅
خلاصه تو اتاق اینقدر همه مهربونم بودند و ازت سوال میپرسم که به استرس فکر هم نکنی، دیگه دکترم اومد و یکم باهام حرف زد و پروسه بی حسی شروع شد
آمپولش خیلی درد نداره و در حد یه آمپول معمولی بود و پا شروع به داغ شدن و بی حس شدن می‌کنه
تا جایی که زدن بتادین رو حس کردم ولی حس سردی و گرمی نداشتم و دیگه چیزی حتی حس نکردم و به خاطر پارچه جلوم چیزی هم نمیدیدم فقط یکی دو جا تکونهای خیلی شدیدی می‌دیدم ، یکم حالت تهوع داشتم که برام ضد تهوع زدن. با شروع عمل من فقط یاد همه میافتادم و دعا میکردم که صدای گریه شو شنیدم و آوردن گذاشتنش روی صورتم، خیلی صورتش داغ بود و حس خوبی داشت.
بعد آوردنم ریکاوری ، که همچنان لرز شدید داشتم ولی به خاطر هیتر گرم شدم و آروم شدم.
مامان گرشا💙 مامان گرشا💙 ۷ ماهگی
سلام به همگی بلخره بعداز ۵ روز فرصت کردم و بیام از تجربه زایمانم بهتون بگم

من بخاطر IUJR بودن بچه ۳۷ هفته بهم ختم بارداری دادن و من سزارین شدم
تجربه هایی که از عمل سزارین داشتم رو بهتون میگم شاید به دردتون بخوره:
۱.سوند اصلا درد نداره فقط یه مقدار سوزش داره به شخصه ترسم از سوند خیلی زیاد بود اما واقعا چیز خاصی نیست
۲.من بی حسی از کمر داشتم عوارض خاصی نداشتم فقط یه مقدار الان کمر دردم که اونم تا دو هفته عادیه
بی حسی یه خوبی که داشت تا بچم دنیا اومد اومدن گذاشتنش کنار صورتم که واقعا بهترین حس دنیارو اون لحظه تجربه کردم😍
فقط برای بی حسی یه جا اذیت شدم اینکه مایع نخاعی رو پیدا نمیکرد و چند باز امپول رو در اورد و زد تو کمر من این یه خورده اذیت کننده بود برام فقط همین
۳.زمانی که بی حس هستید یا بی هوش هستید تاکید کنید شکمتون رو فشار بدن جون واقعا درد غیرقابل تحملی داره برای من یه بار موقع بی حسی فشار دادن چیزی متوجه نشدم یه بارم وقتی تو ریکاوری بودم با اینکه هنوز پاهام بی حس بود اما اثر بی حسیه کم شده بود وقتی شکممو فشار دادن خیلی درد داشتم
۵‌.پمپ درد حتما بگیرید خیلی خوبه و خیلی به دردتون میخوره
ادامه در کامنت👇😃
مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
تجربه عمل سزارین و دکترم و بیمارستان
نی نی من ۲۵/۵/۱۴۰۳ به دنیا اومد😍
پارت یک
دکتر سزارینم شهلا شهریور بود ولی مراقبتم شخص دیگه و چون شکم اول بودم و زودتر باهاشون آشنا نشده بودم قبولم نکردن واسه مراقبت از هفته ۳۶به بعد واسه عمل قبول میکنند بیخود نیست به پنچه طلا معروفند ، من چند تا دکتر عوض کردم برا مراقبت و در اخر واسه سزارین ایشون رو انتخاب کردم هیچ کدوم به با دقتی خوش اخلاقی ایشون نبود بادقت آروم و خوش اخلاق اصلا عجله نمیکنند تو ویزیت و هر سوالی دارید با حوصله جواب میدن و کلا سلامت جسم و روان بیمار واسشون مهمه هر چی بگم کم گفتم فوق العاده هستند من تمام عمرم از به دنیا اوردن بچه وحشت داشتم یجورایی شده بود فوبیا و فقط خودم تونستم باهاش کنار بیام و دکتری انتخاب کنم که ته دلم اعتماد کامل بهش داشته باشم و واقعا بخاطر وجود دکتر شهریور بود که من تونستم با این ترسم کنار بیام و از اتاق عمل وحشت نکنم تا پامو گذاشتم داخل اتاق عمل اومدند دستمو گرفتم با نوازشها و صحبتهاشون و توضیحاتشون واقعا باعث آرامش من شدند و من با خیال راحت و ارامش تمام عملم انجام شد بی حس بودم ولی میفهمیدم سوند گذاشتند تو بی حسی بدون هیچ دردی بتادین و پارچه هایی که میزاشتن و برش رو کامل میفهمیدم ولی دردی حس نمیکردم و سخت نبود من واقعا بزرگش کرده بودم ماساژ یا همون فشار رحمی هم یه بار تو اتاق عمل دادند که بی حس بودم یه بار تو ریکاوری یه بار هم وقتی اومدم تو بخش اصلا درد نداشت بازم،
مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم
مامان امیر علی مامان امیر علی ۴ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم