سلام تجربه زایمان دربیمارستان رضوی
صبح سشنبه ۹مرداد طبق نامه ای که داشتم ساعت ۶صب بیمارستان بودم همراه مادرم وهمسرم شانس من سه تا اورژانسی جلوتر ازمن پذیرش کردن و من موندم تا ساعت های ۹اینا خیلی منتظر بودن سخته اون روز خیلی شلوغ بود ۸تا فقط سزارین منتظر پذیرش بودن بلاخره ساعتای ۹اینا نوبتم شد مدارک گرفتن شرح حال نامه م گرفتن دادن همسرم رفت پایین تا بستری بشم تا اون موقع فشارگرفتن ضربان قلب بچه ولباس بهم دادن لباس اتاق عمل
ادامه تاپیک بعدی

۳ پاسخ

همون قیمتی که گفتن شد یا بیشتر سز بودید یا طبییعی

به به قدم نورسیدتون مبارک چشمتون روشن

سلام عزیزم به سلامتی انشاالله
از برخورد پرسنل راضی بودی؟
پزشکت کی بود؟

مقالات مرتبط

بیرون بردن نوزاد تا چهل روز
بیرون بردن نوزاد تا چهل روز اول تولد و مراقبت‌های لازم
چند روز بعد از قرص اورژانسی پریود می‌شویم؟
چند روز بعد از مصرف قرص اورژانسی پریود میشویم؟
لیست لباس نوزاد
لیست لباس نوزاد تا دوازده ماهگی
نکات خواب کودک از تولد تا سه ماهگی
نکات خواب کودک از تولد تا سه ماهگی

سوال های مرتبط

مامان نیکان مامان نیکان ۲ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم
پارت یک:
من برای امروز نامه بستری سزارین داشتم ولی پسرکم عجله داشت
شنبه ۱۷ شهریور رفتیم بیمارستان برای چک کردن وضعیت پسرم.تکوناش کم شده بود و منم خسته
ان اس تی و سونو گرفتن گفتن باید امشب بستری شی و چون دکترم نتونست بیاد گفتن فردا ۶ صبح بیا برای عمل
صبح ۱۸ شهریور رفتیم بیمارستان پیامبران و بستری شدم تو زایشگاه برای اماده شدن
ساک وسایلمو دادن و سرم و ازمایش و...
اون روز بیمارستان ۱۳ تا سزارین داشت و جالب اینکه سه تا دختر و بقیه پسر داشتن
دکتر من سه تا عمل داشت و من نفر دوم بودم ساعت ۹ و نیم صبح بردنم اتاق عمل
بقیشو تو تاپیک بعدی مینویسم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان رایان مامان رایان روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳ داستان زایمان من
خوب رسیدم به تایمی که سخت ترین بود
انتظار برای فردا شدن و رفتن به بیمارستان و یه عالمه تجربه جدید که ۴قط تا اون لحظه تو کلاسای زایمان یاد گرفته بودم.
بعد از مطب دکتر رفتم یه شام خوردم و بخاطر خستگی به سختی خودمو تا ۱۲ شب نگهداشتم بیدار که غذا بخورم و بعدش ناشتا بمون تا فردا ساعت ۱۰
با کلی هیجان استرس ساعت پنج و نیم صبح راه افتادیم سمت بیمارستان. پذیرش شدم تقریبا ساعت ۶ و نیم بود. با بابام و شوهرم خدا حافظی کردم البته نمیدونستم قراره قبل از عمل نبینمشون
با مامانم رفتیم بخش جراحی زنان و خلاصه یه مقدار کار پذیرش داشتم آزمایش و شرح حال و ضربان بچه و پوشیدن لباس اتاق عمل
بعدش فرستادنم تو اتاقم تخت ۲۴ یه اتاق دو تخته بود که اون خانمی که تو اتاقم بود در حال ترخیص بود
خیلی اون سه ساعت انتظار تا اومدن دکتر سخت بود که ببرنم اتاق عمل البته تو این فاصله یبار شوهرم خوراکی اورد واسه مامانم که من رفتم تحویل گرفتم تا برا آخرین بار ببینمش خیلی سخت بود خودمو خوشحال نگهدارم چون اونم جا خورد تو لباس اتاق عمل دی م اونم خیلی نگران بود
تو این فاصله چون خیلی گشنه بودم حالم بد شد یه سرم بهم زدن تو بخش
یه ۱۰ دقیقه از سرمم گذشت که از اتاق عمل اومدن دنبالم و وحشتنکا هیجان و استرس داشتم خیلی خودمو گرفتن موقع خدا حافظی با مامانم گریم نگرفت .رو ویلچر بردنم دم اتاق عمل و دوباره شرح حال گرفتن منم با دقت جواب میدادم و با حرف زدن با نی نیم خودمو آروم میکردم و خوشحال بودم بزودی قراره ببینمش

ادامه تاپیک بعدی ...
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
(بیمارستان میلاد لاهیجان)
پارت چهارم:واسه پذیرش رفتیم بخش مادر همراه من دو تا خانم باردار دیگه اومده بودن واسه پذیرش که یکیش دکترش دکتر خودم بود و فهمیدم ک دکترم روز عمل من ی عمل دیگه داره،تو بیمارستان اون روز آزمایش خون دادم،نوار قلب دادم و دکتر بیهوشی منو ویزیت کرد و کارام برای شنبه آماده شد از اونجایی ک من آدم معذبی هستم دوست نداشتم با کسی تو ی اتاق باشم واسه همین درخواست اتاق خصوصی دادم و بعد زایمان فهمیدم چقدر کار درستی کردم که اتاق خصوصی گرفتم🥴
خلاصه اون روز کارم تموم شد و اومدم خونه و همچنان استرسی نداشتم و ریلکس بودم که واقعا برام جالب بود این موضوع😳
تو این فاصله ی روزه تا زایمان خانواده همسرم چند بار اومدن پیشم و بهم سر زدن و همش سعی می‌کردن بهم روحیه بدن و میگفتن نه تو دختر قوی هستی خیلی خوب زایمان میکنی و میای فامیلام  و دوستام بهم زنگ میزدن بهم انرژی میدادن و تو راس همه مادرم وپدرم و همسرم بودن که خیلی بهم انگیزه میدادن🙂
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان nil🌛mah مامان nil🌛mah ۶ ماهگی
منم اومدم با تجربه زایمانم 🥰❤️سی اردیبهشت ساعت هفت قرار بود برم بیمارستان حاضر شدم رفتم دکترم تو نامه فقط نوشته بود بستری و اطلاع دهید من نامه رو دادم ب پذیرش ی نامه دیگه داد گفت برو بالا کمیسیون تایید کنه خلاصه من رفتم بالا ی خانمه بود میگفت وقتی دکترت دلیل ننوشته من نمیتونم بنویسم پایین سزارین اختیاری ازاد حساب کنی منم الا بلا زنگ بزنین دکترم رفتم ت اتاق لیبر ایقد عجز ناله کردم تا زنگ زدن دکترم دکترممم بهشون گفت بستری کنن جهت زایمان طبیعی تا خودش بیاد خلاصع من ک ب دکترم اعتماد داشتم میدونسم ک میاد بهش زیر میزی هم داده بودم نامه رودادم همسرم رفت کارام کرد نامه بستری گرفتم خوابیدم ان اس تی گرفتن همش دعا میکردم تا دکترم بیاد میگفتم یا خدا ممکنه یهو امپول فشار بزنن منم قرار باشه طبیعی بیارم تا این ک لباسام عوض کردم ک همون خانمه گفت این خانم سزارینه منم خوشحال سرمم وصل کردن اتاقمم بهم گفتن بستری شدم تا دکتر بیاد ی خانمه هم بود کنارم داشت درد طبیعی میکشید من بیشتر ترسیده بودم 🥺🤣چقد براش دعا کردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
من ۶صبح ۲۱ ام وقت سزارین داشتم تا کارای پذیرش انجام شد ساعت ۷رفتیم بلوک زایمان کارای قبل انجام شد سوند هم تو اتاق عمل برام وصل کردن ساعت۸ صبح رفتم اتاق عمل
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هاکانم مامان هاکانم ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
رفتم نامه زایمانم و گرفتم که واسه اون روز بود خونمو تمیز کردم و حموم و... هم رفتم شب ساعت ۹ با همسرم و مادرم رفتیم بیمارستان و منو بستری کردن رفتم داخل بلوک زایمان و بهم قرص دادن معاینه که کردن گفتن ۱ سانتم بعد از اون ساعد ۴ بود سرم فشار و آوردن وصل کردن و دردای کمی می‌گرفت ول میکرد که کعاینم کردن و گفتن ۲ سانت شدم ........
مامان ملورین مامان ملورین ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۱# خب دکترم بمن گفته بود ۷ صبح بیمارستان باشم سزارین اختیاری بودم ۷ صبح رسبدم بلوک زایمان دیدم ۴ نفر دیگم منتظرن پذیرش بشن دو ساعتب منتظر بودم تا لباسامو عوص کنن و پذیرش کنن بعدش آزمایش ادرار و خون و رو تخت دراز کشیدم سرم و بقیه چیزا رو بهم وصل کردن استرس کل وجودمو گرفته بود البته چون خیلی معطل شدم بیشتر استرس داشتم اومدن بعد دو ساعت ک شده بود حدودای ساعت ۱۰ بهم سوند وصل کردن وای بگم ک خیلی دردش بد بود من ک خیلی اذیت شدم حدودای ۱۱ اومدن منو بردن گذاشتن در ورودی اسانسور ک منو ببرن اتاق عمل خلاصه نیم ساعتم اونجا منتظر بودم از سرما و درد سوندم تموم جونم میلرزید
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کیان🩵🧿 مامان کیان🩵🧿 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارینم
پارت ۲❌
اول از همه رفیتم بلوک زایمان
نامه بستری دادیم و شروکردبم فرم پر کردنو امضا بازی و کارای بستری
بعدش همسرم رفت صندوق منم رفتم لباس دادن بهم و نمونه ادرار گرفتن و گذاشتنم زیر ان اس تی
بعدم امدن برام انژیوکت و سوند وصل کردن
ک واقعا اصلا درد نداشت سوند
بهتره خودتون شل بگیرین ک اذیت نشید
من از ساعت ۱/۳۰تایک ربع ب چهار زیر ان اس تی بودم و منتظر دکتر
خداییش انقدر دلم میخواست بچه امو ببینم و منتظر بودم نوبتم بریه ک اصلا هیچ ترس و استرسی نداشتم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کیان🩵🧿 مامان کیان🩵🧿 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارینم
پارت۳❌
کادر بیمارستانم واقعا عالی بود من راضی بودم تازه میزاشتن همسرم بیاد کنارم تا نوبتم بشه
خلاصه نوبتم شدو من واقعا هیچ ترسی نداشتم و برام تعجب برانگیز بود
امدن درازم کردن روتخت و بردن طرف اتاق عمل
که همه منتظر بودن جلوی در
رفتم داخل و تو قسمت انتظار بودم صدای ب دنیا امدن نی نی بیمارقبلی میومد خیلییی حس قشنکی بود فکر به اینکه منم قرار بود تا چند دیقه دیگ این حس تجربه کنم باعث میشد بیشتر ذوق داشته باشم تا ترس
هی دستیارا و کمکی ها میومدن اسم نی نی پرسیدن
منم منتظر بودم بگن سزارینی ببرید تو اتاق
دکترم چند دیقه بود امد بالاسرم
انکار دنیارو بهم دادن
خیلی حس خوبی بود
مامان برسام مامان برسام ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۱
سلام مامانای گل
من ۱۷ مرداد که میشد ۳۸ هفته و ۶ روز ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان کارای پذیرش نیم ساعت طول کشید بعد اومدن منو با ویلچر بردن بخش من اتاق خصوصی گرفته بودم اتاقمو تحویل دادن گفتن یه همراه آقا و یه همراه خانوم بیاد پیشت
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان گندم مامان گندم روزهای ابتدایی تولد
خانوم ها من سه تا پروتئین دارم دفع میکنم به نظرتون چی میشه نامه دادن صارم بستری بشم🥲
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آراد 😍 مامان آراد 😍 ۶ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم😍

خب من چون پسر اولمو سزارین شده بودم این زایمانمم سزارین بود.
یک شنبه ساعت ۸ شب بستری شدم
اول نوار قلب گرفتن بهم لباس دادن پوشیدم دیگه گفتن تا ساعت ۱۲ شب میتونین مایعات بخورین منم هرچی تونستم آبمیوه و آب خوردم
ساعت ۶ صبح اومدن برام سوند وصل کردن .
باید بگم بدترین قسمت زایمان سوند بود انقدی ک من اذیت شدم 🫠
خیلی سوزش داشت .
ساعت ۱۰ صبح نوبت عملم شد واقعا استرس گرفته بودم .
ادامه شو میزارم،🫄
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان mahi مامان mahi روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان
ساعتای ۵ صبح بود ک دردام حدودا فاصلش شده بود ۶،۷دقیقه و خیلی دلپیچه و استرس داشتم
شوهرمو بیدار کردم گفتم پاشو بریم بیمارستان میترسم
بعد ک رسیدیم بیمارستان معاینم کردن و گفت ک ۴سانت و نیم باز هستی و باید بستری شی
ب دکترمم زنگ زدن اطلاع دادن و درخواست ماما خصوصی و اتاق ال دی ار کردم و رفتم با شوهرم خدافظی کردم
بعد تا کارای بستری رو انجام دادن و لباس عوض کردم و صبحونه خوردم و سرم بهم وصل کردن و منتظر موندم تا ماما همراهم بیاد و تواین فاصله ان اس تی ازم گرفتن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان الای مامان الای ۵ ماهگی
زایمان پارت یک
جمعه طبق نامه دکتر ساعت شیش رفتیم بیمارستان ک بستری بشم که بیمارستان سنو بیرون رو قبول نکرد و گفت باید دوباره باید سنو بشی ک تایید بشه بچه بریچه بعد بستریت میکنیم برای سزارین خلاصه ک کلی منتظر موندیم تا ساعت ده شب
و بالاخره سنو انجام شد و تایییدیه رو بردیم بخش بستری و بستری شدم
تا فردا ساعت نه صبح عمل بشم تا خود صبح نتونستم بخابم
ساعت دو شب اومدن سرم زدن
و ساعت پنج صبح اومدن سوند زدن ک به طرز وحشدناکی درد داشت و همش ثانیه هارو میشمردم تا ساعت عمل بشه و بی حسم کنن تا دیگ حسش نکنم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۹ ماهگی
تجربه زایمان :
سلام من تازه الان وقت کردم بیام آنقدر که درگیر بودم ،خوب من ۵ اسفند زایمان کردم بیمارستان محب کوثر سزارین، اول که رفتم وارد بلوک زایمان شدم اخرین‌سونو و سونو انتی گرفتن ازم و تمام آزمایش هام کل بارداری ،گروه خونی و …بعد لباس دادن بهم ظرف دادن برا نمونه ادرار ،بعد آنژین کت زدن بهم و منتظر موندم تا نوبت عمل ام بشه دراز کشیدم ،سرم وصل کردن ،nstگرفتن ،بعد ساعت ۱۲ صدام کردن که آماده باشم ،اومدن سوند وصل کردن درد داشت به نظرم و تو بیحسی گفت نمیشه چون قبل باید وصل کنیم بهت وقت نداریم ،خلاصه تا بی حس بشم درد سوند داشتم مثل عفونت ادراری بود دردش ،بعد رفتم اتاق عمل از کمر بی حس کردن اون درد نداشت چن ثانیه بود کلا ،بعد به ثانیه نشد داغ شد کمر به پایین، بعد خوابیدم رو تخت و دستگاه فشار ،وصل کردن و سرم بهم ،دیگه کلا نمیفهمیدم هیچی …
ادامه ….
مشاهده ۴ پاسخ دیگر