معاینه که کردن فهمیدن دهانه رحمم همون دوسانته که دیشب گفته بودن بهم واسه همین سوند رحم آوردن و بهم وصل کردن که دردش غیر قابل توصیف بود دکتر هم دعوام میکرد خودتو شل کن و فلان منم میگفتم توروخدا خانم دکتر زودتر تمومش کن (من خیلی نازنازیم اصلا خودتونو با من یکی نکنید)
بعدش که سوند رو گذاشتن داخل رحمم دردام ده برابر شدید تر شد دیگه ماماهمراهمم ساعت پنج بود رسید و من داشتم از درد میمردم سوندم یهو از داخل رحمم بیرون زد و پرستار گفت دهانه رحمت باز شده واسه همونه 🥲
درد پشت درد مثل درد پریودی بود ولی ده برابر شدید تر انقباض می‌گرفت و ول میکرد ماماهمراهم می‌گفت باید ورزش کنی من بزور دوسه تا حرکت زدم دیگه گیر نداشتم و رفتم رو تخت نشستم ماما همراهم گفت باید ورزش کنی که زودتر دنیا بیاد نی نی و کمتر درد بکشی ولی من انقدر خسته بودم که فقط موقعی که درد انقباض ولم میکرد چرت میزدم و بعد چند ثانیه که درد دوباره شروع میشد دادم می‌رفت هوا 🥺😅
اینارو نمیگم که بترسید فقط می‌خوام با شرایط اشناتون کنم
شاید هم من زیاد درد داشتم نمی‌دونم
در حدی خسته بودم که هی چرت میزدم میخواستم از رو تخت بیوفتم ماما بزور نگهم می‌داشت😂(خیلی خانم گلی بود)
دردا هی بدتر می‌شد منم که طاقتم تموم شده بود بی خوابی و استرس و درد و ترس هجوم آورده بود و ماماهمراهم گفت بریم یکم آب بریز رو کمرت یکم آروم شه منم همین کارو کردم تاثیر آنچنانی نداشت و من همچنان از درد داشتم به خودم میپیچیدم😑بقیش تایپیک بعدی 💜

۱۲ پاسخ

و البته چرت زدنتون یچیز کاملا طبیعی و تحت تاثیر هورموناست از خستگی نیست این چرت زدنه،بخاطر سطح بالای اکسی توسین بین انقباضا ادم خوابش میگیره ک یچیز کاملا عادیه
مامانا نگران نشید اگه بین انقباضا خوابتون‌ گرفت راحت ریلکس کنید و چرت بزنید

من متنفرم از سوند برای منم وصل کردن انقد جیغ زدم انقد جیغ زدم آمدن درش آوردن

عزیزم.... این دردای زیاد به خاطر آمپول فشاره.... اگه دردا طبیعی شروع می‌شد انقدر زیاد نمیشد

چیکار کنیم دهانه رحم خوب باز بشه

عزیزم 🥲

خپب شد گفتی نازنازیم عزیزم تازه میخاستم بگم سوند رحمی ک اصلا دردش زیاد نیست و قابل تحمله ک🤣

سوند رحم چیه دقیقا؟🤔
سوند رو که به رحم وصل نمیکنن. به مثانه وصل میکنن واسه ادرار کردن

عزیزم

کلا فک کنم قبلا هم بهتون گفته بودم زایمان با امپول فشار خیلی سخته من خودم تحربشو داشتم

الهییییی

عزیزم فامیلی ماما همراهت چی بود؟؟
راضی بودی ازش؟

😥😥😥💔

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 4
اصلا آمپول روی من فایده نداشت چون درد نداشتم تا ساعت 4صبح سرم بهم وصل بود بی فایده دکتر گفت بیا پایین فایده ندارد خانم باید ورزش کنی بشین پاشو و قر کمر انجام. بده منم شروع کردم سر تا پام عرق شود و دردام داشت کم کم شروع میشود دکتر گفت دراز بکش معاینت کنم گفت 2سانت شودی ادامه بده منم همش دردام زیاد میشود تا دکتر هی می‌رفت و میود نگاه میکرد می‌گفت نیم سانت دیگه اضافه شودی و من از 12شب تا 7صبح فقط 2سانت باز شوده بودم دیگه از درد جیغ میزدم و التماس میکردم گفت فایده ندارده ماسک اکسیژن برام گذاشتن تا شودم 4سانت در خواست ماما همراه کردم که از شانس من نبود گفتن امروز ماما همراه نداریم من رفتم به مادرم بگم ماما نیست که دیدم شوهرم دیشب ساعت 12فهمیده من بستری شودم برگشته و پشت در بود گفتم ماما نیست گفت بزار خودم بهشون زنگ میزنم منم دیگه تا امید برگشتم روی تخت خودشون گفتن بهت کمک میکنم کم استرس داشته باش و من همچنان درد داشتم و جیغ میزدم تا دیدم پرستار گفت خانم شوهرت برا ماما پیدا کرده والان میاد انگاری دنیا رو بهم دادی اینو گفتن و پرستار گفت بخواب تامعاینت کنم که گفت 5سانتی عالی شودی منم این موقع من همش ورزش میکردم خیلی برام خوب بود
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت ۲
از معاینه های پشت هم خسته شده بودم بچه توی کیسه آب نبود همون ماما ها و دکتر هم نگران شده بودن خیلی گریه میکردم خیلی درد داشتم
دکتر آمد گفت فایده نداره باید خودم با دست باز کنم دهانه رحمت رو
خیلی اصرار میکردم نمیخام ببرین سزارین کنین اما یه گوش در بود اون یکی دربازه شوهرم هی میومد پشت در و سروصدا می‌کرد صداش رو می‌شنیدم اونم صدام رو میشین اون گریه میکرد منم گریه میکردم اما واسه هیچکس مهم نبود که من ساعت هاست دارم درد میکشیم ساعت حدود ۸ شد دکتر باید تو دردات معاینت کنم وقتی درد داشتم خودشون دست رو میکردن داخل دکتر منو از دو کرد چهار انقدر درد داشت که از حال رفتم داد میزدم ولم کنین و بهشون بد و بیرا میگفتم دم به دقیقه میومد معاینه می‌کرد ساعت ده شد من هنوز چهار سانت بودم باز آمد اون دستش لعنتیش رو کرد داخل تا هنوز همون ۴ سانته دست و پام رو گرفتن تا تکون نخورم چهارتا ماما و یه دکتر بالا سرم بود منو از چهار به هشت رسوند ولی اینقدر درد داشت که قابل توصیف نیست خیلی اصرار کردم منو ببرید آب گرم نبردن اینقدر تو حال خودم نبودم رفتم تو دست شویی شیر آب گرم رو رو خودم باز کردم آمدن کلی باهام سروصدا کردن با هر بار معاینه کلی خون ازم میرفت و من هی بی حال تر میشدم
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان رادوین👩🏻‍🍼 مامان رادوین👩🏻‍🍼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی+سزارین پارت ۶

همون لحظه درد انقاباضام شروع شد کم شدن!!!
من داشتم بال در میووردم
شکمم سفت میشد همچنان گرفتگی داشتم دستگاهم ثبت میکرد اما درد کمتر و کمتر میشد
بیست دقیقه بعد دردام شده بود اندازه دیشب که حتی فکر نمیکردم انقباص باشن انقدر که قابل تحمل بودن! و من خوشحااااال بودما خوشحااال
با این وجود چون هنوزم درد خفیف حس میکردم. دوز دومم بهم زدن و من دیگه رسما هیچ دردی نداشتم!
به قدری اروم شدم که گفتم میشه من یه لحظه استراحت کنم بعد ورزشارو شروع کنیم ؟ ماما همراهم گفت اره حتما
و من فکر‌کنم حدودا نیم ساعتی عمیییییق خوابیدم!😅فکر‌کنین با پنج شیش سانت دهانه رحم باز بتونی بدون درد بخوابی! البته اینم که بدنم کاملا خالی کرده بود بی تاثیر نبود😂همزمان که خواب بودم میدیدم ماماهمراهم داره نقاط فشاری رو روی پاهام ماساژ میده با روغن.
بعد از نیم ساعت بیدارم کردن بشینم روی توپ
و من چون درد نداشتم خیلی راحت ورزش میگردم و خوش اخلاق شده بودم با همه😂قربون صدقشون میرفتم میگفتم این بهترییین تصمیم زندگیم بود.با کلی امید و انگیزه ورزش کردم تا ساعت ۴ و حتی دردای معاینه هم دیگه کم شده بود بخاطر اپیدورال، وقتی معاینه کردن گفتن پنج-شیش سانتی و من خیلی خوشحال بودم همون موقع دکترم دوباره رسید و معاینه کرد خودش.
اما یهو جا خورد
گفت چرا بچه رفته بالا؟من خودم معاینه کردم از دوهفته پیش کاملا پایین بود
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۶ ماهگی
رسیدم بیمارستان
(مادر)

منو سریع فرستادن بالا و ان اس تی گرفتن
من هیچ دردی نداشتم معاینه کرد دهانه رحمم دو سانت بود ولی بد از معاینه درد های من شروع شد و هر یک ربع یکبار می‌گرفت
دست کش خونی و ک دیدم دست ماما خیلی ترسیدم
درد هام می‌گرفت و من فقط تنفس هارو انجام میدادم باعث شد ک درد هام کمتر بشن
بد از نیم ساعت منو بردن تو اتاق
همه اتاق ها پررر شده بود
دهانه رحمم سه سانت بود
یک ماما اومد بالا سرم و گفت من از این ب بعد ماما توام
درد هام شدید تر میشد فاصله دردهایم شده بود یک دقیقه یکبار
🫠🫠🫠🫠
اینقدر درد داشتم که نمیتونم حتی توصیف کنم
شاید هم من خیلی تو درد بی قرار و کم تحمل ام
تنفس هارو انجام میدادم ولی دیگ نمی‌تونستم حتی نفس بکشم از درد ببند شدم ماما منو نشوند روی توپ و من دیگ داد هام شروع شد اصلا نمی‌تونستم این درد و تحمل کنم خیس عرق بودم و همینجوری هم آب کیسه اب کلی رو پاها مو لباسهای تنم ریخته بود حالم داشت بهم میخورد خیلی سردم بودم تب لرز شدیددددد ک التماس میکردم بهم پتو بدین بعد از صدبار گفتن بهم یک پتو دادن
فقط ب ماما گفتم من بی دردی میخاستم کی بهم میزنین
گفت باید ب دکترت زنگ بزنم
اون روز من تنها کسی بودم که هم سنم خیلی کم بود
هم خیلی بی بی قرار بودم
اینقدر معاینه کردن منو ببینم چند سانت دهانه رحمم باز شد ک سمتم میومدم گریه میکرد ک‌توروخدا بهم دست نزنید
مامان فسقلی ♥️ مامان فسقلی ♥️ روزهای ابتدایی تولد
پارت سه،تجربه زایمان طبیعی
خب هنوز ی سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم .ولی انقباضا و درداشدتش زیادتر شده بود ولی رحمم باز نمیشد !همچنان اخ‌و اوخ کنان ورزش میکردم و تا شدت میگرفت نفس عمیق میکشیدم .هی شدت انقباضا شدید میشد و ورزش کردن سخت تر😐ولی ورزش میکردم تا سریع تر باز شم.دیگه از ی جایی وایسادنم سخت بود و شدت دردا وحشتناک شده بود و نمیتونستم تکون بخورم و ی جاهاییش ناخوداگاه داد میزدم .شکمم سفت میشد درد از پشت کمرم میگرفت تا زیر دلم و میکوبید تو واژنم تقریبا صد برابر پریودی .دیگه شروع کردم بین ناله ها گریه های از ته دل که گفت بیا معاینت کنمو منم گفتم حتما این شدت از دردا پنج سانتو شدم!! که گفت بله دوسانتی!! چ پیشرفت بدی🥲 ولی شدت انقباض به فاصله ی دقه از هم و صد درصد بود تو ان اس تی .که توهمون حالت که به گوه خوردن افتاده بودم برام مسکن اورد زد و گفت گیج شدی بخاطر مسکنه و در حد ده دقه میزاره بخابی تا ارومتر شی .و دستگاه ان اس تی بهم وصل بود .
تقریبا نیم ساعتی رد شده بود که چشام گیج وخمار بود ولی دردا بافتصله چهار دقه از هم شده بود ولی شدت خیلیییی بیشتر !!چشمام میرفت روهم که یهو انگار ی وزنه صد کیلیویی از ارتفاع ده متری پرت میکنن رو شکمم و با جیغ پامیشدم .معاینه کرد دید همون دوسانتم فقط دردا شدید شده 😔😮‍💨و منی که هفت ساعت گذشته و هنوز دوسانتم!! نامه پر کرد و برد پیش دکتر بیمارستان برای اینکه منو سزارین کنن که دکتر گفت اووو اخه انقد زود!؟ مگه الکیه؟ بزارید تا یک شب درد بکشه اگه نشد بعد تصمیم بگیریم .
و اومد لبخند زنان معاینه کردوکلی امپول فشار زد بهم‌ و سوند بهم وصل کرد که سر سوند به ی سرم وصل بود که اونم سرم فشار بود,ی سرم فشارم خب به دستم وصل بود دیگه .
مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
خب خب منم اومدم با تجربه زایمانم😅 ، همونطور که دوستام میدونن من تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و پیاده روی و ورزش هم میکردم ولی دهانه رحمم تا ۴۰ هفته به زور یکسانت باز بود و بچم خیلی بالا بود دکترم میگفت چون دیر چرخیده به دهانه رحمت فشار وارد نکرده و دهانه رحمت خیلی سفته،خلاصه اینکه ۴۰ هفته ام تموم شد و وضعیت من بهتر نشده بود. دکترم گفت احتمال زیاد سزارین بشی چون شرایطت برای طبیعی اصلا خوب نیست. دقیقا طبق تاریخ انتی رفتم بیمارستان امام حسین و دکترم منو بستری کرد. دکترمم عادله حاجی زاده بود. همون روز رفتم سونو بیوفیزیکال دادم و ۶ از ۸ شده بود نمیدونم چیو نمره نگرفته بود. رفتم منو معاینه کردن و مدارکمو گرفتن و ساعت ۵ و نیم عصر بستری شدم. بهم یه سری دارو زدن و ساعت ۸ و نیم کیسه آبمو پاره کردن که تازه یکم معنی درد رو فهمیدم قبلش اصلا خبری نبود فقط حرکت های بچم دردناک بود. اونجوری نبود که هی بخواد بگیره ول کنه. انقباض هام منظم نبود و دهانه رحمم بازتر نشده بود. هی می اومدن معاینه میکردن. همون اول هم بهم سوند وصل کردن و آزمایش ادرار و خون گرفتن که سوند وصل کردن برام یکم اذیت کننده بود. ساعت ۱۱ و نیم آمپول فشار زدن بهم اول دوز ۴ قطره بعد یکم که گذشت ۸ قطره اش کردن که بعدش نوار قلب بچه بد بود. هی چک میکردن می دیدن داره بدتر میشه. من اون لحظه ها نمیدونم چرا خوابم گرفته بود عجیب😅 اینقدر سعی کرده بودم خودمو بیخیال و خونسرد نشون بدم که از اونور بوم افتاده بودم😂 درد هم نداشتم. تخت کناریم طفلکی خیلی درد میکشید و ۶ سانت بود هی بهم میگفت خوش به حالت درد نداری
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۴
اینقدر درد داشتم که تا دکترم بود همش میگفتم چند سانت بهم اپیدورال میزنن اونم بی‌قراری هامو دید گفت پنج شیش سانت بود بهش بگید ورزش کنه رو توپ سر بچه بیاد پایین تر بعد بهش بزنین
خلاصه که رفت و باز من تنها شدم تو اتاق هر بارم بازد زنگ میزدم که ماما بیاد بگه چته چی میخوای کارش شده بود گریه کردن اینقدر دردام داشت زیاد میشد که هیچ‌کار تاثییر نداشت رو آروم شدنش
وسط دردام به مرگ هم فکر میکردم به اینکه کردن از زاییدن راحت تره
یا مثلاً قدیم چه جوری با کشیدن این دردا بازم بچه دار میشدن واقعا فاجعه بود سعی میکردم تو دردام تنفس صحیح داشته باشم ولی تا دردم می‌گرفت فقط اشک میریختم نمیتونستم هیچ‌کار کنم مثل مار به خودم میپیچیدم
باز زنگ میزدم ماما میومد میگفتم با گریه که توروخدا یه کاری برام بکنین درد دارم بالاخره قبول کرد معاینه کنه ببینه چقدر پیشرفت کردم گرفت پنج سانت شده بودم گفتم زنگ بزنین بیاد آمپول اپیدورال و برام بزنه متخصص بیهوشی زنگ زدن وسایل و آماده کردن درد منم داشت هعی بیشتر میشد