سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت2
پرستار لباسامو عوض کرد و من اصلا از درد سوند نمیتونستم راه برم
رو ویلچر نشستم رفتیم سمت اتاق عمل
دکتر بیهوشی آمد باهام حرف زد چون میخاستم بیهوشم کنن
گفت بیهوشی روی نوزاد تاثیر داره من قبول کردم بی حس بشم
ازم رضایت گرفتن با همسرم و مادرم خداحافظی کردم و رفتم توی سالن اتاق عمل
نشستم
دکترم آمد و من رفتم توی اتاق عمل
رو تخت نشستم و یکم باهام شوخی کردن
پشت کمرمو ضد عفونی کردن و بی حسی رو زدن
بی حسی هیچ دردی نداشت
اصلا حسش نمیکنی فقد وقتی دارو رو خالی میکنه یه کم حس میکنی ک دردش از انژیوکت کمتره
دارو بی حسی رو تزریق کرد و کم کم پاهام داشت داغ می‌شد
دکتر بیهوشی گفت پاهات داره داغ میشه گفتم اره گفت اروم دراز بکش
دراز کشیدم بهم دستگاه وصل کردن
گفت پاتو‌بلند کن اصلا نمیتونستم پامو بلند کنم کلا بی حس شده بودم
همچنان دکتر خودم و پرستاره باهام حرف میزدن
اسم پسرمو میپرسیدن
😂
میگفتن النگو هاشو قیچی کنید بچه ها ببریم بفروشیم 😂😁
الان این نمیتونه تکون بخوره النگو هاشو میبریم
خلاصه ک من هیچی از عملم نفهمیدم
ک دکترم گفت یه لحظه شاید فشار توی قفسه سینه ات حس کنی اصلا نترس
یهو یه فشار دادن قفسه سینمو و پسرم متولد شد
وای صدای گریه هاش اصلا باورم نمی‌شود این پسر منه با خودم میگفتم این کجا جا گرفته بود تو شکم من
دکتر آورد چسپوند کنار صورت وای این لحظه رو واسه همتون آرزو میکنم
پسرمو بردن و بخیه هامو زدن اصلا من نفهمیدم کی بخیه زدن
بردن ریکاوری