۲۷ پاسخ

عزیزم تو هم درد زیر شکم داری چیکار میکنی من نمیتونم یکم سرپا باشم

آفرین بهت مادر قوی❤️❤️

چقدر حرفات حق بود😭😭

عزیزم 😍
بله درسته آدم باید به خودش تکیه کنه

آفرین عزیزم شما یه خانوم قوی و مستقل هستید

عزیزم واقعاافتخارداره ،یه مادر واقعامیتونه بخاطربچه هاش قوی ترین باشه .امیدوارم همه چی برات همیشه عالی باشه

الهی عزیزدلم♥️
کاش منم تنها بودم یعنی فقط خودم بودمو شوهرمو گل پسریم،خوشبحالت😓

الهی 🥺🥺🥺

به نظرتون زشت ترین لباس چیه؟



چشم بند دستگاه زردی

ایشالله به زودی خوب بشه گل پسری💙🧿

وای من سومی رو باردارم وقتی یلد روزای بعد زایمان میفتم بغض میکنم بنظرت میشه از پسش بر اومد من خیلی نگرانم

اخ چقدر دستگاه گذاشتنشون سخته
دختر من فقط چشم بندو میکشید گریه میکرد مجبور میشدم بیارمش بیرون بعد هی تو بغلم آه میکشید و من اشک میریختم کاش هیچ بچه ای زردی نمیگرفت

من قربون بغضش بشم🥲

ماشاءالله خدا حفظشون کنه برات عزیزم 🥰

عزیزم انشاالله زودی خوب بشه
خدا کمکت میکنه نگران نباش

خدا حفظشون کنه😍❣️

آفرین بهت عزیزم 👏👏👏
واقعا به این غول افسردگی پس از زایمان اگه رو ، بدی ، آدم رو حسابی گرفتار میکنه .. خیر گل پسرات رو ببینی ،
خداروشکر زخم سزارینت بهتره ؟

الهی بگردمش
پسرمنم دوروز تو دستگاه زردی بود دلم براش کباب میشد
میگذره این روزا
خدا قوت بده بهت
ی روزی برمیگردی و این روزارو مرور میکنی و باخودت میگی این من بودم ک تونستم 💪
توکل بخدا فقط اونه ک میتونه شارژمون کنه☺️

یعنی این چشم بندارو میبینم جیگرم خون میشه انشاالله زودتر زردیش بیاد پایین

الهی خیلبیییی زود خوب شه بیاد بیرون از دستگاه همه بچه هاااا

عزیزم از بیمارستان گلستان و جراحت راضی بودی؟!

عزیزم ایشالله خدا بهت سلامتی بده تا بتونی پسرای گلتو بزرگ کنی
ایشالله فسقلیتم زودی زود خوب بشه

واقعا همینه .فقط خود آدم می‌تونه به داد خودش برسه.بقیه گل پسرات چند ساله ان؟

ایخودا عزیزم ایشالله که زود زود خوب میشه گل پسرتون😍💋

اووووخ نننههههه🥺🥺🥺😍😍😍😍😍

الهی بگردم انشالا زودتر میاد بیرون🥹😍

ماشالله عزیزم خدا حفظشون کنه برات😍😍😍خداقوت داری همه ی ما آدما تنهاییم و ب جز خودمون نباید ب کسی اتکا کنیم

سوال های مرتبط

مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
خودم خیلی حالم خوب نبود منو با هر دردسری شد بردن به بخش پرستار اومد و شیاف گذاشت رفت مامانم همرام بود و نذاشته بودن بچه رو ببینه خودم بعد از دو ساعت دردام شروع شد و سردرد و سرگیجه خیلی شدیدی داشتم حدود چند ساعتی خوابیدم بیدار که شدم گفتم می‌خوام برم بچه‌مو ببینم و بهش شیر بدم نذاشتن و گفتن بچه تا چند روز نمی‌تونه شیر بخوره به خاطر مدفوعی که خورده باید ریه‌اش پاک بشه خیلی حس بدی بود وجدان داشتم چون اگه من به بیمارستان نمی‌رفتم این بلاها سر خودم و بچه‌ام نمی‌اومد به خاطر بی‌فکری چند تا پرستار و دکتر احمق،که فقط به خاطر اینکه زایمان طبیعی باشه و آمار زایمانشون بالا بره این بلا رو سر ما آوردن نه فقط ما خیلیای دیگه،بعد از یه روز گفتم باید برای بچه شیر بدوشید در صورتی که من اصلاً شیر نداشتم به زور با هر بدبختی که شد نزدیک ۱۰ سی سی شیر دوشیدم و برای آی‌سی‌یو بردم برای اولین بار پسرمو دیدم که نگذاشتم بغلش کنم نه لمسش کنم فقط از پشت شیشه دیدمش نقدر که ورم کرده بود فکر می‌کردم ۵ کیلو شاید باشه اما نگو که همش برم بوده و فسقلی من ه زور سه کیلو می‌شده