۲۲ پاسخ

ممکون که تجربتو در اختیارمون گزاشتی عزیزم
مبارک باشه انشاءالله قدمش پر خیر و برکت باشه گل پسرمون 😘

خدا برات نگهش داره،❤️😍

ای جانم . مبارک باشه عزیزم . ماشالله بهش😍😍😍

مبارکه گلم

ماشاالله چقدر نازه خدا حفظش کنه

واییی ننم ب سلامتی عزیزم خدا حفظش کنههه😍😍😍

مبارکه گلم خداحفظش کنه واست😍

مبااارکه ماشاالله بهش 😍

ماشالله هزار ماشالله خدا حفظش کنه الهی قدمش خیر باشه ان شاالله

ای جان خدا حفظش کنه چه زیبا روی
خدایا شکرت🥰

ای جونم به سلامتی عزیزم

سلام بسلامتی خداروشکر راحت شدی قدم نو رسیده مبارک باشه
چند هفته بودی؟؟

مبارکه چشمو دلت روشن عزیزم

ماشالله😍😍😍🧿

ماءشالله 😍مبارکت باشه عزیزم برای منم دعا کن

وایییی ماشالا بهش خداحفظش کنه مبارکت باشه زیر سایه پدرومادر بزرگ شه عزیزم

دقیقا مث زایمان من🥲😂

عزیزم انشالله به سلامتی ☺️❤️❤️ خوش قدم باشه الهی

ای جانم مبارکه عزیزم کجا زایمان کردی

چند کیلو بدنیا اومد ؟؟؟

مبارکه بسلامتی عزیزم
چندهفته بودی؟

عزیز دلم ب سلامتی انشالله 😍راستی لباساش سایز صفره تنش ؟ منم صفر بزارم‌تو کیفم یا یک

سوال های مرتبط

مامان کایرا🥹🎀 مامان کایرا🥹🎀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت #یک
خب من دوشنبه پیش دکتر نوبت داشتم. فشارم و وزن اینا رو چک کرد فشارم ۱۳ رو ۸ بود برام آزمایش خون و ادرار نوشت با نوار قلب جنین
آزمایش مشکلی نداشت ولی نوار قلب خوب نبود دیگ دکتر بیمارستان گفت حتما باید بستری شم . معاینه شدم سرش پایین بود دهانه رحمم دو سانت باز بود
دیگ کیسه آبمو زدن از اون موقع دردام شروع شدن🥲
من چون دهانه رحمم نرم بود یکم‌راحت بود زایمانم ولی دردام خیلی بد بودن
یهو زیر دلم و کمرم یه درد میومد چند دقیقه بعدش میرفت باز دوباره چند دقیقه بعد شروع میشدن
ساعت ۷ شب بستری شدم دیگ‌ یه رب به یک شب دختر کوچولو به دنیا اومد
و تو یک ساعت دهانه رحمم ۴ سانت باز شد
و دخترمم وقتی میخاست به دنیا بیاد یه برش کوچولو و کج برام زدن و اندازه به بند انگشت بخیه خوردم
ولی هنوز درد دارم بعضی موقع ها مثل دل درد پریودم میاد سراغم و جای بخیه هام درد میگیره🥲
ولی ارزششو داشت زایمان خوبی داشتم
ولی دخترم یکم زود اومد دنیا ۳۷ هفته و ۲ روز با وزن ۲۹۰۰
ولی خداروشکر که بچم داخل دستگاه نرفت🤲🏻
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 ۱ ماهگی
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان آوا خانم مامان آوا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من هرسوالی داشتین بپرسین.درد خیلی کمی داشتم حرکاتش کم شده بود نفسم یهو تنگ میشد شیاف گلمغربی هم استفاده میکردم رفتم بیمارستان گفت حرکاتش خوبه باز باید معاینت کنیم گفت یک سانت و نیم هستی ولی خیلی نرم هست پس خوبه .منو دکتر شیفت بستری موقت کرد ب مدت سه ساعت ورزش میکردم با‌کنار تختیم اون شد دو سانت من هیچ پیشرفتی نکرده بودم نا امید شدم شدید. ب من گفتن برو ان اس تی بده خوب بود مرخص میشی میری. ان اس تی دادم درد و انقباض خیلی کمی نشون داد حرکاتشم بد بود دکتر اومد گفت سه ساعت دیگه باید بمونی موندم و دهانه رحمم هیچ تغییری نکرد فقط درد پریودی داشتم از کمر و زیر شکم گفت بچت رسیده وزنشم خوبه بخاطر دردات و اینکه تحرکش خیلی بده و درست نمیفهمی ختم بارداری میدم. بستری شدم بهم امپول فشار زدن با یه بدبختی شدم دو سانت با یه بدبختی و هزار ورزش و معاینه شدم دو نیم دکتر اومد کیسه ابمو پاره کرد هلاک شده بودم فقط. دردام دیگ خیلی شدید بود واقعا گفتم دیگ الان باید ۷ سانت باشم اومد معاینه کرد تازه ۳ بود زنگ زدن ماما همراهم اومد حسابی ورزش کردیم توی اوج درد معاینه میکردن معاینه تحریکی میکردن خیلی سخت بود.... به یه بدبختی و تلاش های بسیارههههه خودم و ماما همراه رسیدم ب ۵ سانت نزدیک ۱۰ تا شیاف گلمغربی برام استفاده کردن میزاشتن تا اخر داخلم دلم از حال میرفت دیگه . دهانه رحمم بخاطر شیاف و سوزن پروژسترون خیلی سفت بود ولی بچه اومده بود لگن و داشت فشار میاورد با کمک کادر بیمارستان و ماما حسابی دهانه رحمم باز شد و ورزش هارو خیلی سخت انجام دادم تا اینکه یهو فول شدم درحاله زدنه سجده بودم قشنگ فهمیدم بچه اومد.....بقیش پارت دوم
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان دلانا🍓👼🏻 مامان دلانا🍓👼🏻 ۵ ماهگی