دیشب از ساعت ۷ انقباضای منظم داشتم
تصمیمم برای زایمان بیمارستان نیکان بود ولی دیشب گفتم‌اول برم یه بیمارستان نزدیک و ان اس تی بدم اگه منظم بود بیام وسایلمو بردارم و برم نیکان
رفتم بیمارستان الغدیر که ای کاش نمیرفتم
چقد منو ترسوندن چقد محیط بیمارستان ترسناک بود ان اس تی گرفتن و گفتن وقت زایمانه گفتم پس بزارین برم بیمارستان خودم
گفتن بری تو ماشین زایمان میکنی میدونستم فقط میخوان نگهم دارن گفتم بزارین برم من اخه انقد دردی ندارم که نزدیک به دنیاامدن بچه باشه خلاصه نذاشتن و به دکتر گفتن بیاد گف باید معاینت کنم هرچی گفتم نه گف بدون معاینه اجازه خروج نمیدم
راضی شدم که معاینه کنه که لطف کردن و تمام تلاششونو کردن کیسه اب و پاره کنن تا من همونجا موندگار شم واسه زایمان
انقد دردناک بود برام که التماس میکردم و میگفتم تروخدا درش بیار ولم کن
بعد به همسرم گفتن این تو راه میزاد بچه نارسه به ما ربطی نداره اگه به دنیا بیاد که جفتمون رضایت دادیم و امدیم بیرون از اون جای ترسناک

ادامشو تایپیک بعدی میگم

۴ پاسخ

شايد اصلا موقع زايمانت نبوده و درد زايمان نبوده الكي اومدن كيسه ابتو پاره كردن اينجور مواقع بايد ميپريدي از تخت پايين داد و هوار ميكردي ك ميخام برم

من الان توهمین وضعیتم دردم دارم

الان چیشدی ؟

زود نبود الان اخه؟زدن بزور کیستو پاره کردن میتونستن تا هفته دیگه نگهش دارن

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
خلاصه که با رضایت خودمون امدیم بیرون
امدم خونه وسایلمو جمع کردم با کلی بغض و استرس که خدایا بچم نارسه
بااینکه کلی کلاس شرکت کرده بودم و میدونستم ۳۶هفته به بعد بچه کامله اما انقد اذیتم کردن که تمام چیزایی بلد بودما و یادم رفت و مث هولا دور خودم میچرخیدم
با ماماهمراهم هماهنگ کرد‌م و عکس ان اس تی براش فرستادم که گفت انقباضات زیاده سریع برو بیمارستان
رفتم نیکان و دیدن من نگرانم چقد باارامش باهام برخورد کردن و شوخی کردن باهام ان اس تی گرفتن باز که منظم بود و با مشورت دکترم بهم سرم و مسکن زدن و معاینه کردن که۲سانت بودم
بعد سرم انقباضام کاذب شد و ان اس تی گرفتن و گفتن انقباضی ثبت نکرده و مرخصم کردن تا این ۳روزو استراحت کنم بشه۳۷ هفته کامل شه
خلاصه که دیشب خیلی شب سختی بود امیدوارم هیچکس گذرش به بیمارستان الغدیر نیفته منم نمیدونستم و از روی بی تجربگی رفتم اونجا درصورتی بایست میرفتم بیمارستان خودم
امیدوارم همه بچهها به وقتش و صحیح و سالم بیان بغل مامانشون و به سلامتی این روزارو بگذرونیم
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
خب خب😁 تجربه زایمان طبیعی #پارت1
دوشنبه شب که رفتم بیمارستان معاینه تحریکی شدم، ۳سانت بودم و میخواستن نگهم دارن با اینکه هم ان اس تی خوب بود هم خودم درد نداشتم
منو همسرمم بعد کلی تعهد و امضا بازی و اینا رضایت دادیم بستری نشم( میگفتن بری خونه مجبوری نصفه شب بیای دردات میگیرن)
من همون شب تا رسیدم خونه زودتر خوابیدم که گفتم پس بذار یکم بخوابم انرژی داشته باشم که نصفه شبی رفتم خوابم نیاد بتونم ورزشارو انجام بدم یا زور بدم😂 یهو همسرم بیدارم کرد برا صبحونه میبینم ساعت ۷ونیمه و دردی ندارم
گذشت تا رسیدیم به چهارشنبه
از صبحش حرکتاش یکم یه طوری بود مثل همیشه نبود، خودمم پلاگ موکوس خونی داشتم
گفتم پاشم برم ان اس تی بدم ، رفتم اتاق تریاژ نشست حساب کرد با سونوی ان تی‌م گفت ۴۰ هفتت کامله
منم واقعا خسته بودم حتی اگه دیروز نمیرفتم برای امروز که ۱۷ام بود نامه داشتم برم و از طرفی هم همش استرس مدفوع نوزاد رو داشتم با توجه به اینکه هفته هاش و کامل کرده بود
گفتم اوکی، ولی من انتظار داشتم کمه کمش ۴شده باشم از اون موقع، چون قبل اینکه برم بیمارستان واقعا داشتم ورزش میکردم یه ساعت😂
رفتم اورژانس مامایی و تشکیل پرونده دادن و ان اس تی گرفتن و دو بار هم معاینه کردن گفتن ۳سانتم و پنجر شدم رسما
همسرمم رفته بود وسایلامو بیاره برای بستری
انقد عجله عجله شد تا طلاهامو درارم و انقد گفتن زود زود من حتی یادم رفت زنگ بزنم ماما همراهم و بهش بگم کدوم بخش بستریم کردن ( اون بنده خدا خودش زنگ زد پیدام کرد)
ساعت ۱۲ بلوک زایمان بستری شدم، ان اس تی وصل کردن بهم، اول یه سرم معمولی زدن بعدش اومدن سرم برا آمپول فشار زدن
تا ساعت ۲ ان اس تی وصل بود بهم