تجربه زایمان سزارین(بارداری اول)
من بشدت میترسیدم از طبیعی رفتم نامه فوبیا گرفتم برا سزارین بشم..روزی ک نوبت عمل داشتم صبح رفتیم بیمارستان دکترم ساعت یکو نیم عملاش شروع میشد بهم گفت صبونه بخور بعد بیا من نخورده بودم ب شدت گشنه و تشنه بودم.رفتم لباسای زایشگاه رو دادن پوشیدم گفتن ازمایش خون باید بدی ازم ازمایشو ک گرفتن ظرف ادرارم دادن برم پر کنم ب حدی حالم بد شد ک افتادم رو زمین سرم وصل کردن بهم.حالا بگذریم دکترم تقریبا ده دیقه ب دو اومد منو صدا زدن برم در مورد سوند انقد اینجا بد گفتن ک کابوسم بود گذاشتن برام یکم سوزش داشت ولی ن اونقدی ک اینجا میگن رفتم طبقع پایین زایشگاه ک اتاق عملا بود ی اقای پیری اومد گفتم من فشارم پایینه میترسم بمیرم🤦🏻‍♀️گف نه کاری نمیشی من انتخاب صددرصدم بی حسی بود تا اونجارو دیدم گفتم الا بلا بیهوشی😂پمپ دردم از خانومی ک شرح حال میگرف خاستم خلاصه رفتم دراز بکشم تو اتاق عمل دکترم گف اسپانیال بشه گفتم نه بیهوشی میخام داشتم با امام رضا حرف میزدم یهو نفهمیدم دیگه چیشد بعد حس کردم ساعت شیش صبحع شوهرم داره بیدارم میکنه انقد خواب شیرینی بود ک نگم..اقاهه میگف خانوم فلانی چشمات بازه نفس بکش اخساس تنگی نفس داشتم بهم اکسیژن زدن خواب الود بودم گریه کردم فقط گفتم بچم کو ی خانومی ندیدم کی بود گف عالیه بچت ازم پرسیدم چیه بچت

ازم پرسیدم چیه بچت چرا گریه میکنی گفتم پسرع از ذوق گریه میکنم گفتن پسر ذوقم دارع ی خانومه اومد دوبار بالای شکممو فشار داد ک اونم اونقد درد نداش من بیهوشیم بودم تازه یعنی اثر بی حسی نداشتم چندبار دیگم فشار دادن ماماها فک کنم ک یکی از تو اتاق عمل اومد گف رحمش جمعه چرا فشار میدین من ساعت ده دیقه ب دو رفتم بچم دو وربع ب دنیا اومد خودمم ی ربع ب چهار اوردن تو بخش
فقط همون راه رفتن اولش سخت بود بعد خوب شدم اصلا اونقدی ک اینجا از سزارین بد میگفتن نبود بنظرم بهترین تجربه بود برامن

عزیزم درخواست دوستی دادم میشه قبول کنی چن تا سوال ازت بپرسم

کاش منم شرایط پولیم جور بود میرفتم سز🥺

من بی حسی بودم و واقعا فوق العاده راضیم

الان بچه داری سخته؟
همه بهم میگن روزگارت سیاهه به دنیا بیاد
همینه؟

ای جانم خداروشکر 🥺خدابرات حفظش کنه نینی نازتو منم میخوام سزارین بشم برام دعا کن راحت برام بگذره